فوتبال بدون مرز: داستانی از یک شب فراموشنشدنی
شب فینال لیگ قهرمانان بود. تمام دنیا نفس در سینه حبس کرده بودند. در یک سوی میدان محمد صلاح، مردی که از دل کوچههای خاکی مصر به بالاترین قلههای فوتبال رسیده بود، ایستاده بود. در سوی دیگر، کیلیان امباپه، پسر طلایی حومههای فقیرنشین پاریس، آمادهی فتح یک قلهی دیگر بود.
استادیوم مثل آتشفشان در حال فوران بود. هیجان، استرس، و رویاها در هم گره خورده بودند. دوربینها، آمادهی شکار هر لحظهی خاص بودند. گزارشگر تلویزیون، عادل فردوسیپور، کمی آنطرفتر از جواد خیابانی نشسته بود، هر دو با میکروفنهایی که صدایشان را به میلیونها نفر در سراسر جهان میرساندند.
دقیقهی ۸۹ بازی، یک صحنهی جادویی اتفاق افتاد. صلاح و امباپه که در طول بازی بارها با هم درگیر شده بودند، در یک لحظهی ناب و غیرمنتظره، دستهای یکدیگر را گرفتند. نه برای دعوا، نه برای اعتراض؛ فقط برای ابراز احترامی که از اعماق وجود میآمد.
خیابانی، که همیشه دنبال لحظههای شاعرانه بود، ناگهان گفت:
"فوتبال بدون مرزه!"
و در همان لحظه، صدای آرام و محزون فردوسیپور در گوش میلیونها نفر زمزمه شد:
"این قابو باید زد به دیوار همه دنیا!"
قاب جاودان
تصویر صلاح و امباپه، دست در دست، لبخند به لب، در نورافکنهای استادیوم، قاب شد. خبرنگارها بعدتر گفتند که حتی در آن لحظه، باد هم ایستاد. انگار خود زمین هم میخواست چند ثانیه بیشتر این لحظه را نگه دارد.
در شبکههای اجتماعی، تصویر این دو بازیکن مثل ویروس پخش شد. هشتگهای "#فوتبال_بدون_مرز" و "#قاب_دنیا" ترند شدند. مردم در توییتر، اینستاگرام و فیسبوک مینوشتند:
«در جهانی که پر از دیوار و نفرت است، فوتبال هنوز پلی است که انسانها را به هم میرساند.»
بازتاب در دنیا
در نیویورک، پسری با پوست سیاه، تصویر را پرینت کرد و به دیوار اتاقش زد. رویش نوشت: "من میتوانم رؤیا ببینم."
در توکیو، پیرمردی که زمانی خودش فوتبالیست بوده، اشک در چشم، به نوهاش گفت: "ببین... این یعنی انسان بودن."
علی کریمی و واکنشها
در ایران، علی کریمی هم پای تلویزیون نشسته بود. کنار دستش یک فنجان چای نیمهخالی و یک دسته روزنامهی قدیمی. وقتی خیابانی آن جمله را گفت و فردوسیپور زمزمه کرد، کریمی آرام لبخند زد.
به خودش گفت:
"کاش همیشه فوتبال اینجوری میموند... بدون سیاست، بدون نفرت، بدون مرز."
همان شب، علی کریمی در اینستاگرامش عکس لحظهی دست دادن صلاح و امباپه را گذاشت و زیرش نوشت:
"فوتبال بدون مرزه. این قابو باید زد به دیوار همه دنیا."
چند ساعت بعد، پستش بالای یک میلیون لایک خورد. آدمهایی از سراسر دنیا، فارغ از اینکه اهل کجا بودند، زیر پست نوشتند:
"بله. ما هم همینو میخوایم."
صبح فردا
صبح فردا، روزنامههای دنیا پر از آن عکس بود.
"پیروزی انسانیت" (گاردین)
"دستهایی که مرزها را شکستند" (نیویورک تایمز)
"فوتبال، زبان مشترک جهان" (لوموند)
در مدارس، معلمها از آن قاب به عنوان درس زندگی حرف میزدند. در کارخانهها، کارگران با هم دربارهش حرف میزدند. در خیابانها، مردم وقتی از کنار هم رد میشدند، لبخند میزدند. انگار همه، برای چند ساعتی، بهتر شده بودند.
پایانبندی
شاید آن شب فقط یک بازی فوتبال بود. شاید بعضیها فقط یک قهرمانی دیگر را دیدند.
اما برای کسانی که دلشان هنوز به معجزههای کوچک ایمان داشت، آن شب چیزی فراتر از ورزش بود.
لحظهای که صلاح و امباپه دست هم را گرفتند، جهان یاد گرفت:
دیوارها شاید بلند باشند، شاید محکم ساخته شده باشند؛
اما یک لبخند ساده، یک دست دادن خالص، میتواند از هر دیواری عبور کند.
و حالا، قاب جاودان صلاح و امباپه، نه فقط روی دیوار اتاقها، که روی دیوار دل میلیونها انسان، حک شده بود.
فوتبال بدون مرزه.
این قابو باید زد به دیوار همه دنیا.