زردپوشان ایالت روهر که همواره طی چند سال گذشته در نبرد مقابل مدعیان متمول آلمان و قاره اروپا، تا آخرین نفس جنگیده و لحظه ای پا پس نکشیده بودند و همین باعث شده بود تا تمام قدرتهای قاره سبز از رویارویی با آنها هراس داشته باشند، این بار اسیر سالی شوم و بدیمن شدند، سالی سیاه و تلخ که لحظه به لحظه آن مانند سوهانی بر روی اعصاب زردهای دوست داشتنی و هواداران احساسی اش کشیده می شد.
هنگامی که در اول جولای سال 2008، سرمربی جوان ماینتس با آن چهره معمولی که بیشتر شبیه کارمندان یک شرکت سطح پایین بود، سکان هدایت کشتی زرد رنگ و بحران زده وستفالن را در اختیار گرفت، شاید حتی مدیران خود باشگاه هم فکر این را نمی کردند که شور جوانی و سادگی آقای کلوپ، زورق طوفان زده دورتموند را به ساحل امن فوتبال، آن هم در بلند ترین نقطه ممکن یعنی قله قهرمانی در بوندسلیگا برساند.
تیمی که سال قبل از ورود یورگن کلوپ در رده سیزدهم جدول بوندسلیگا به کار خود پایان داده بود، تنها ظرف یک مدت کوتاه دو ساله، پوست اندازی کرد و با فوجی از بازیکنان جوان و ارزان قیمت خود، معادلات فوتبال را نه تنها در سرزمین عقابها، بلکه در کل قاره اروپا دگرگون و زیر و رو کرد، قهرمانی در سوپر جام آلمان در همان فصل اول که با شکست دادن بایرن مونیخ بدست آمد، نشانه ای از ظهور یک دورتموند جدید بود، دورتموندی که یک دهه قبل از آن با تکه تکه کردن قلب بانوی پیر توانسته بود فاتح اروپا شود و بعد از آن به خواب عمیقی فرو رفته بود حالا دوباره در حال بیدار شدن بود، غول زرد رنگ می خواست بیدار شود تا به اندازه ده سال خواب عمیق اعاده حیثیت کند.
بعد از سپری شدن فصل اول که با یک قهرمانی در سوپر کاپ غیر رسمی آلمان و کسب مقام ششم در بوندسلیگا به پایان رسید، دیگر وقت شروع عملیات غیر ممکن زنبورها بود، غیر ممکنی که البته برای دورتموند و کلوپ غیر ممکن نبود، امکان نداشت برای دیوانه ای مانند کلوپ با تمام عشق و علاقه ای که به تیمش داشت غیر ممکنی وجود داشته باشد، اصلاً مگر می شد کسی با آن شور اشتیاق و تشنگی برای کسب موفقیت بر روی نیمکت تیمی بنشیند و آن تیم راهی به سوی خوشبختی پیدا نکند، کسب قهرمانی در فصل 2010-2011 و پس از آن فتح باور نکردنی دوگانه آلمان در فصل 2011-2012 که با ثبت رکورد بیشترین امتیاز در تاریخ بوندسلیگا تا آن زمان به دست آمد و البته رسیدن به فینال لیگ قهرمانان اروپا در سال 2013، همه و همه صحتی بر این مدعا بود که برای دورتموند و مربی پرشورش غیر ممکنی وجود ندارد.
تنها دو سال بد از ورود آقای پرشور، دورتموند به تیم اول فوتبال آلمانها تبدیل شده بود، حالا دیگر داستان عاشقانه دورتموند و یورگن کلوپ در لحظات اوج خودش قرار داشت، دورتموند از تیمی متوسط، تبدیل شده بود به تیمی که دیگر همه بازیکنان ارزان قیمتش اتیکت های چند ده میلیون دلاری خورده بودند و چندین مشتری دست به نقد را خردیدار خود می دیدند، حالا دیگر اسم آقای کلوپ در کنار بزرگان دنیای مربیگری قرار داشت و دورتموند یک تیم درجه اول در فوتبال اروپا شده بود و کسی به چشم بازنده ها به آنها نگاه نمی کرد، در واقع آنها به اصل خود بازگشته بودند، یک تیم مدعی در بوندسلیگا و البته یک تیم ترسناک در اروپا، تیمی که همه از رویارویی با آنها هراس داشتند درست مانند دوران رویایی آنها در اواسط دهه 90، آنها زنبورهای قاتل بودند، کسانی که حریفان مملو از سرمایه خود را یکی یکی نیش می زدند و مایه عذاب مدعیان بودند.
اما همیشه بعد از هر اوجی، فرودی قرار دارد، درست مانند تمام درام های عشقی هالیوود که بعد از لحظات پر شور و احساس وارد روزگار تلخ و سیاه می شوند، بعد از از راه رسیدن سال 2014، داستان عاشقانه وستفالنی ها هم به روزهای تلخ خود رسید، روزهای تلخی که آنها را تا به سر حد سقوط پیش برد، سقوطی که در سالی تلخ رقم خورد، سال تلخ 2014. هفته از پی هفته و بازی از پی بازی می گذشت و هر بار هواداران پر احساس دیوار زرد، شاهد سلاخی شدن عشق خود در میان میدان سبز نبرد بودند، تیمی که تا همین یکسال پیش به راحتی از سد حریفان قدرتمندی چون رئال مادرید و بایرن مونیخ می گذشت و کابوس تمامی بزرگان شده بود، حالا مانند اسیرهای دست بسته و بی دفاع دوران گلادیاتورها در برابر رقبای خود به نشانه شکست زانو می زد، تیمی که در وستفالن باج به بزرگان قاره نمی داد، حالا حتی قادر نبود در زمین خود از پس تیم های انتهای جدولی بوندسلیگا بر بیاید.
کلوپ و مردانش در سال 2014 طلسم شده بودند، انگار دستان اهریمن در کار بود و می خواست خروش زرد رنگ را از بین ببرد، گویی آنها باید در این سال تاوان تمامی بردهای بزرگ گذشته خود را پس می دادند، به نظر بخاطر همه نیش هایی که زنبورها بر قلب قدرتمندان عرصه مستطیل سبز زده بودند، روح اهریمنی فوتبال کمر به نابودیشان بسته بود و باید هر آنچه را که تاکنون اندوخته بودند را پس می دادند، باور کردنی نبود، هر هفته ای که می گذشت سقوط دروتموند عمیق تر می شد، آنها مانند یک گیر افتاده در باتلاق، هر چه بیشتر برای نجات خود تقلا می کردند و دست و پا می زدند، بیشتر فرو می رفتند، باور کردنی نبود، بعد از سپری شدن آن دوران درخشان، حالا دوباره دورتموند در انتهای جدول بوندسلیگا قرار داشت، درست مانند سه فصل پیش و قبل از ورود یورگن کلوپ.
براستی چه اتفاقی برای آن همه شور و اشتیاق دورتموندی ها افتاده بود که اینچنین رو به زوال گذاشته بودند؟ آیا قرار بود یکبار دیگر غول زرد رنگ تازه بیدار شده فوتبال آلمان به خواب برود؟ آیا بعد از سه فصل مبارزه جانانه، وقت تسلیم شدن زنبورها فرا رسیده بود؟ آیا بازگشت آنها غیر ممکن خواهد بود؟ نه، تنها کافی است که امید داشته باشید، آن وقت حتی روزنه ای از نور هم در دل تاریکی می تواند نشانه ای امیدوار کننده باشد، فراموش نکنید که برای عاشقها هیچ غیر ممکنی وجود ندارد، به آخرین حرف یورگن کلوپ در آخرین کنفرانس خبری خود در سال گذشته میلادی توجه کنید:"خبر خوب این است که سال 2014 به پایان رسید"، انگار خود کلوپ هم باور پیدا کرده بود که 2014 طالع نحس او و تیمش است و بی صبرانه منتظر به انتها رسیدن برگهای تقویم بود تا کابوس سیاه او تمام شود، اتفاقی که در نهایت رخ داد، بالاخره ابرهای سیاه کنار رفتند، سال تلخ تمام شد و روزنه نور در تاریکی مطلق آسمان وستفالن نمایان شد.
با شروع سال جدید باید منتظر یک دورتموند جدید بود، دورتموندی که از خواب زمستانی بیدار شده است و می خواهد مانند سه سال پیش، دوباره اعاده حیثیت کند، سال 2014 اگرچه پر از روزهای تلخ و سیاهی برای کلوپ و دورتموند بود، اما همان هم در دل خود نکته ای را داشت، نکته ای که مربوط به پیوند عمیق قلبی میان یورگن کلوپ و هواداران عاشق زردها بود، بعد از تمام شدن سال تلخ 2014 و دیدن حمایت همه جانبه هواداران دورتموند از سرمربی استثنایی خود آن هم در شرایط بسیار سخت انتهای سال، حالا می توان با اطمینان کامل گفت که داستان عاشقانه وستفالنی ها، بر عکس تمام درام های عشقی دنیا، بعد از سپری شدن دوران اوج خود و از راه رسیدن روزهای بد و سختش، هرگز به ناامیدی و شکست منجر نخواهد شد، داستانی که با یک جرقه کوچک شروع شد، با لحظات پر از احساس و غرور اوج گرفت و حالا در شیب نزولی خود قرار گرفته است، بدون شک با آغاز دوباره بوندسلیگا در سال جدید، وارد دوران درخشان تازه ای خواهد شد، برای یورگن کلوپ و مردان سختکوش او غیر ممکنی وجود ندارد، آنها دوباره باز خواهند گشت و اعاده حیثیت خواهند کرد، فقط کافی است تنها کمی به کلوپ و شور هیجان او اعتماد داشته باشید تا به بازگشت دوباره و پرقدرت زنبورها امیدوار شوید، فراموش نکنید که برای دیوانه های عاشق هیچ غیر ممکنی وجود ندارد، مخصوصاً آنهایی که تکیه گاهی محکم مانند یک دیوار دارند، آن هم دیواری محکم و زرد رنگ...