ILIA.AA .فوق العاده بود تحریک شدم منم یه دلنوشته بنویسم
در آغوشم گرفت آن دیو پیری
بر سرم زد بوسه ای دیو سیاهی
در دلم کاشت بذری دیوی ستمگر
دست در دستم نهاد دیوِ نجاست
بنواخت بر نای من تیغ برنده
آن دیو بدیمن و گزنده
به خود گفتم که ای ناچیز بنده
نباشد به دور تو دیوی درنده
بل که دارد ریشه ای در آن ضمیرت
ریشه ای در دیده و دل سپیدت