زندگی همیشه سختیای خودشو داره
ولی کاریشم نمیشه کرد رفیق
کاریش نمیشه کرد…
همینقدر میدونم که پدرمو وسط شهر
بی خبر اعدام کردن ندادن جسدشم
اونا حتی حق یه طفل صغیرو خوردن
رها کردن مارو تنها اُ فقیرو پر درد
اُ مادر کمه بگم هرچقدرم
تو امروز میبینی منو گرچه مَردم
ولی دونهدونه طلاشو خرج من کرد
آره دونهدونه طلاهاشو خرج من کرد
همیشه سعی دارم یه طرفه به قاضی نرم
من رپکُنم فکر نکنی که بازیگرم
یا حرفام فقط در حد یه شعاره
از زندگیم میگم واست تو سه شماره
من دیدم یه روز یه جا یه نفری
میگه بنداز یا علی به ما یه نظری
اومدم کمک کنم تو جیبم پولی نبود
آره نبود نه چراغی نه غولی نه دود
منم جیبم خالی مثل همون درویشم
منم شب و روزم تو کوچه خیابون سر میشه
قسمت اینه من از صبح تو کوچه باشم
تا بگردم دنبال سوژه تا شب
زندگی سخته واسه کسایی که بی پولن
حوصله حرفامو نداری اینو میدونم
ولی بیهودهم نیست که میخونم
درد اوناییو میگم که میخونن
من و تو خونهای داریم و هنوز اجاقش روشن
اُ گرم رو تخت هر اتاقش تُشَک
اون کسی هست شبو رو کارتن میخوابه
تو سرمای زمستون با پالتویی پاره
به پولدار جماعت من فحشم نمیدم
چون میخوام که آیندهمو روشن ببینم
حتی اون که داره دستگاه سکه ضربکُن
یه روز میشنوی اونم سکته زد مرد
نه نفسم از جای گرم بلند میشه
نه بچه خوشگلم نه هنرپیشه
من یه جوونم با یه دنیا حسرت دورم
با حرفام نمیخوام تو رو خستهات کنم
یاس
دیگه حال به تو میگم بشه باور تو
که باباتو نمی بینی تو تا آخر عمر
تو بشنو اینو که میگه باز به تو یاس
که رفتن پدر تو خواست خداست
برو جلو قبول کن تو تقدیرو
خدا خواسته داشته باشی تو روزای سختی رو
ولی چشمای مصمم تو میگه که میرسی
تو تنها نیستی تو نگو که بی کسی
ببین کسی با توئه تو رو میشناسه
از در تو اومدی میاد پیشوازت
از در میری بیرون با صد رقم
نگرانی تو دل میکنه بدرقهت
بگو من تو این زندگی فدا شدم
که دین خودمو به مادرم ادا کنم
مادری که به تو لبخند هدیه میکنه
ولی تو خلوت گریه میکنه