در بین نبرد های جنگ جهانی دوم ، بدون شک نبرد نورماندی بزرگترین نبرد آبی خاکی جنگ جهانی دوم بود. اما از آن طرف نبرد استالینگراد یکی از سختترین نبرد های جنگ جهانی دوم و طولانی ترین جنگ های شاید تاریخ بود ، که از ۱۲ سپتامبر ۱۹۴۲ تا ۱۲ سپتامبر شروع و در ۲ فوریه ۱۹۴۳ تمام شد.
استالینگراد با امتداد 30 مایل (50 کیلومتر) در امتداد سواحل رودخانه ولگا، یک شهر صنعتی بزرگ تولید کننده تسلیحات و تراکتور بود و به خودی خود یک جایزه مهم برای ارتش مهاجم آلمانی بود. تصرف این شهر باعث قطع ارتباط حمل و نقل شوروی با جنوب روسیه می شود و استالینگراد سپس برای لنگر انداختن جناح شمالی نیروی بزرگ آلمانی ها به میدان های نفتی قفقاز عمل می کند. علاوه بر این، تصرف شهری که نام رهبر شوروی جوزف استالین را بر خود داشت به عنوان یک پیروزی بزرگ شخصی و تبلیغاتی برای آدولف هیتلر عمل کرد. برنامه ریزان جنگ آلمان امیدوار بودند که با FALL BLUE ("عملیات آبی") به این هدف برسند، پیشنهادی که هیتلر آن را ارزیابی و در دستورالعمل شماره 41 فوهرر در 5 آوریل 1942 خلاصه کرد.
نیرو های هیتلر میتوانستند با فتح استالینگراد، قدرت خود را نشان دهند و این میتوانستد موفقیت بزرگی برای هیتلر باشد و نیرو های متفقین را تا حدودی نگران کند.
در 9 ژوئیه هیتلر نقشه اولیه خود را تغییر داد و دستور گرفت همزمان استالینگراد و قفقاز را تصرف کند. گروه ارتش جنوب به گروه ارتش A (تحت لیست فیلد مارشال ویلهلم) و گروه ارتش B (تحت باک) تقسیم شد. ظرف چند روز، بوک در راس گروه ارتش B توسط فیلد مارشال ماکسیمیلیان فون ویچز جایگزین شد. تقسیم نیروها فشار زیادی را بر یک سیستم پشتیبانی لجستیکی که قبلاً تحت فشار قرار گرفته بود وارد کرد. همچنین باعث ایجاد شکاف بین دو نیرو شد و به نیروهای شوروی اجازه داد تا از محاصره بگریزند و به سمت شرق عقب نشینی کنند. هنگامی که گروه A ارتش روستوف-نا-دونو را تصرف کرد، عمیقاً به قفقاز نفوذ کرد (عملیات ادلوایس). گروه ارتش B به سمت استالینگراد (عملیات Fischreiher) پیشرفت کند. هیتلر دوباره در عملیات مداخله کرد و ارتش چهارم پانزر ژنرال هرمان هوث را از گروه ارتش B به گروه ارتش A برای کمک به قفقاز منصوب کرد.
استالین و فرماندهی عالی شوروی با تشکیل جبهه استالینگراد با ارتش های شصت و دوم، شصت و سوم و شصت و چهارم، به رهبری مارشال سمیون تیموشنکو، به حمله تابستانی پاسخ دادند. ارتش هشتم هوایی و ارتش بیست و یکم نیز تحت فرمان او قرار گرفتند. در حالی که واکنش اولیه شوروی به Fall Blau حفظ یک عقبنشینی منظم و اجتناب از محاصرههای عظیم و تلفات سربازان بود که مشخصه ماههای اولیه عملیات بارباروسا بود، استالین در 28 ژوئیه فرمان شماره 227 را صادر کرد و حکم داد که مدافعان استالینگراد "نه یک قدم به عقب" بردارید. او همچنین از تخلیه غیرنظامیان خودداری کرد و اظهار داشت که ارتش با دانستن اینکه آنها از ساکنان شهر دفاع می کنند، سخت تر می جنگند.
هیتلر به نوبه خود به مداخله مستقیم در سطح عملیاتی ادامه داد و در ماه اوت به هوث دستور داد تا دور خود بچرخد و از جنوب به سمت استالینگراد حرکت کند. در پایان ماه اوت، پیشروی ارتش چهارم به سمت شمال شرقی علیه شهر با پیشروی ارتش ششم به سمت شرق، تحت فرماندهی ژنرال فردریش پاولوس، با 330000 نفر از بهترین نیروهای ارتش آلمان، همگرا شد. ارتش سرخ، با این حال، مقاومتی مصمم نشان داد و با نزدیک شدن به استالینگراد، تنها به آرامی و با هزینه زیادی برای ارتش ششم تسلیم شد.
در 23 آگوست یک نوک نیزه آلمانی به حومه شمالی شهر نفوذ کرد و لوفت وافه بمب های آتش زا بارید که بیشتر خانه های چوبی شهر را ویران کرد. ارتش شصت و دوم اتحاد جماهیر شوروی به سمت استالینگراد عقب رانده شد، جایی که تحت فرماندهی ژنرال واسیلی اول چویکوف، موضعی مصمم داشت. در همین حال، تمرکز آلمانیها روی استالینگراد به طور پیوسته ذخایر را از پوشش کنارههای خود تخلیه میکرد، که قبلاً به دلیل کشش تا این حد - 400 مایل (650 کیلومتر) در سمت چپ (شمال)، تا ورونژ، و 400 مایل دوباره تحت فشار قرار گرفته بود. در سمت راست (جنوب)، تا رودخانه ترک. در اواسط سپتامبر، آلمانیها نیروهای شوروی را در استالینگراد به عقب راندند تا اینکه استالینگراد تنها یک نوار به طول 9 مایل (15 کیلومتر) از شهر را در امتداد ولگا اشغال کرد، و آن نوار تنها 2 یا 3 مایل (3) بود. تا 5 کیلومتر) عرض. شوروی مجبور شد سربازان خود را با بارج و قایق در سراسر ولگا از ساحل دیگر تامین کند. در آن زمان استالینگراد صحنه برخی از شدیدترین و متمرکزترین نبردهای جنگ شد. خیابانها، بلوکها و ساختمانهای منفرد توسط بسیاری از واحدهای کوچک سرباز جنگیدند و بارها و بارها دست به دست شدند. ساختمانهای باقیمانده شهر در اثر نبردهای نزدیک بیامان به آوار کوبیده شدند. بحرانی ترین لحظه زمانی بود که در 14 اکتبر، مدافعان شوروی چنان به ولگا نزدیک بودند که معدود گذرگاه های تدارکاتی باقی مانده از رودخانه زیر آتش مسلسل آلمانی ها قرار گرفتند. با این حال، آلمانی ها از تلفات سنگین، خستگی و نزدیک شدن به زمستان ناامید شده بودند.
نقطه عطف نبرد با یک ضد حمله بزرگ شوروی به نام عملیات اورانوس (19 تا 23 نوامبر) بود که توسط ژنرالهای گئورگی کنستانتینوویچ ژوکوف، الکساندر میخایلوویچ واسیلوسکی و نیکولای نیکولایویچ ورونوف برنامهریزی شده بود. این موشک در دو نوک نیزه، در 50 مایلی (80 کیلومتری) شمال و جنوب نقطه برجسته آلمانی که نوک آن در استالینگراد بود، پرتاب شد. ضد حمله آلمان ها را کاملا غافلگیر کرد، زیرا فکر می کردند شوروی قادر به انجام چنین حمله ای نیست. این عملیات یک مانور «نفوذ عمیق» بود، نه به نیروی اصلی آلمان در خط مقدم نبرد برای استالینگراد - 250000 مرد باقیمانده از ارتش ششم و ارتش چهارم پانزر، هر دو دشمنان مهیب - بلکه به جناح های ضعیف تر حمله کرد. آن جناحها بهطور آسیبپذیر در استپهای باز اطراف شهر قرار داشتند و توسط نیروهای رومانیایی، مجارستانی و ایتالیایی کمسرنشین، کمتأمین، بیشازحد، و کم انگیزه دفاع میشدند. حملات به سرعت به اعماق جناحین نفوذ کردند و در 23 نوامبر دو شاخه حمله در کالاچ، در حدود 60 مایلی (100 کیلومتری) غرب استالینگراد به هم متصل شدند. محاصره دو ارتش آلمان در استالینگراد کامل شد. فرماندهی عالی آلمان از هیتلر خواست تا به پائولوس و نیروهایش اجازه دهد تا از محاصره خارج شده و دوباره به نیروهای اصلی آلمانی در غرب شهر بپیوندند، اما هیتلر به عقبنشینی از رودخانه ولگا فکر نمیکرد و به پائولوس دستور داد «بایستد و بجنگد». با شروع زمستان و کاهش مواد غذایی و پزشکی، نیروهای پائولوس ضعیف تر شدند. هیتلر اعلام کرد که ارتش ششم توسط لوفت وافه تامین می شود، اما کاروان های هوایی می توانند تنها کسری از تدارکات لازم را تحویل دهند.
در اواسط دسامبر هیتلر به یکی از با استعدادترین فرماندهان آلمانی، فیلد مارشال اریش فون مانشتاین دستور داد تا یک سپاه ویژه ارتش تشکیل دهد تا نیروهای پائولوس را با نبرد به سمت شرق (عملیات طوفان زمستانی) نجات دهند، اما هیتلر اجازه نداد پائولوس با او بجنگد. در همان زمان به سمت غرب می رود تا با مانشتاین پیوند بخورد. آن تصمیم مهلک نیروهای پائولوس را محکوم کرد، زیرا نیروهای مانشتاین در آن زمان فاقد ذخایر لازم برای شکستن محاصره شوروی به تنهایی بودند. سپس شوروی حمله را از سر گرفت (عملیات زحل، که در 16 دسامبر آغاز شد) برای کوچک کردن جیب آلمانهای محاصره شده، جلوگیری از هرگونه تلاشهای امدادی و فراهم کردن زمینه برای تسلیم نهایی آلمانها در استالینگراد. رودخانه ولگا اکنون در حالت جامد یخ زده بود و نیروها و تجهیزات شوروی بر روی یخ ها در نقاط مختلف شهر فرستاده شدند. هیتلر نیروهای آلمانی گرفتار شده را تشویق کرد تا تا سرحد مرگ بجنگند و تا آنجا پیش رفتند که پاولوس را به عنوان فیلد مارشال ارتقاء دادند (و به پائولوس یادآوری کردند که هیچ افسر آلمانی با آن درجه هرگز تسلیم نشده است). با بسته شدن ارتش شوروی به عنوان بخشی از عملیات حلقه (شروع در 10 ژانویه 1943)، وضعیت ناامیدکننده بود. ارتش ششم توسط هفت ارتش شوروی محاصره شد. در 31 ژانویه پاولوس از هیتلر نافرمانی کرد و پذیرفت که خود را تسلیم کند.
نقطه عطف نبرد با یک ضد حمله بزرگ شوروی به نام عملیات اورانوس (19 تا 23 نوامبر) بود که توسط ژنرالهای گئورگی کنستانتینوویچ ژوکوف، الکساندر میخایلوویچ واسیلوسکی و نیکولای نیکولایویچ ورونوف برنامهریزی شده بود. این موشک در دو نوک نیزه، در 50 مایلی (80 کیلومتری) شمال و جنوب نقطه برجسته آلمانی که نوک آن در استالینگراد بود، پرتاب شد. ضد حمله آلمان ها را کاملا غافلگیر کرد، زیرا فکر می کردند شوروی قادر به انجام چنین حمله ای نیست. این عملیات یک مانور «نفوذ عمیق» بود، نه به نیروی اصلی آلمان در خط مقدم نبرد برای استالینگراد - 250000 مرد باقیمانده از ارتش ششم و ارتش چهارم پانزر، هر دو دشمنان مهیب - بلکه به جناح های ضعیف تر حمله کرد. آن جناحها بهطور آسیبپذیر در استپهای باز اطراف شهر قرار داشتند و توسط نیروهای رومانیایی، مجارستانی و ایتالیایی کمسرنشین، کمتأمین، بیشازحد، و کم انگیزه دفاع میشدند. حملات به سرعت به اعماق جناحین نفوذ کردند و در 23 نوامبر دو شاخه حمله در کالاچ، در حدود 60 مایلی (100 کیلومتری) غرب استالینگراد به هم متصل شدند. محاصره دو ارتش آلمان در استالینگراد کامل شد. فرماندهی عالی آلمان از هیتلر خواست تا به پائولوس و نیروهایش اجازه دهد تا از محاصره خارج شده و دوباره به نیروهای اصلی آلمانی در غرب شهر بپیوندند، اما هیتلر به عقبنشینی از رودخانه ولگا فکر نمیکرد و به پائولوس دستور داد «بایستد و بجنگد». با شروع زمستان و کاهش مواد غذایی و پزشکی، نیروهای پائولوس ضعیف تر شدند. هیتلر اعلام کرد که ارتش ششم توسط لوفت وافه تامین می شود، اما کاروان های هوایی می توانند تنها کسری از تدارکات لازم را تحویل دهند.
فرماندهان آلمانی، فیلد مارشال اریش فون مانشتاین، برای تشکیل یک سپاه ویژه ارتش برای نجات نیروهای پائولوس از طریق نبرد به سمت شرق (عملیات طوفان زمستانی)، اما هیتلر به منظور ارتباط با پائولوس اجازه نداد همزمان به سمت غرب بجنگد. مانشتاین. آن تصمیم مهلک نیروهای پائولوس را محکوم کرد، زیرا نیروهای مانشتاین در آن زمان فاقد ذخایر لازم برای شکستن محاصره شوروی به تنهایی بودند. سپس شوروی حمله را از سر گرفت (عملیات زحل، که در 16 دسامبر آغاز شد) برای کوچک کردن جیب آلمانهای محاصره شده، جلوگیری از هرگونه تلاشهای امدادی و فراهم کردن زمینه برای تسلیم نهایی آلمانها در استالینگراد. رودخانه ولگا اکنون در حالت جامد یخ زده بود و نیروها و تجهیزات شوروی بر روی یخ ها در نقاط مختلف شهر فرستاده شدند. هیتلر نیروهای آلمانی گرفتار شده را تشویق کرد تا تا سرحد مرگ بجنگند و تا آنجا پیش رفتند که پاولوس را به عنوان فیلد مارشال ارتقاء دادند (و به پائولوس یادآوری کردند که هیچ افسر آلمانی با آن درجه هرگز تسلیم نشده است).
شاید ۹۰ درصد سربازان شوروی، فقط از یک اسلحه استفاده میکردند.
اسلحه ای با ۷۰ گلوله در حالت خشاب کاسه ای و ۴۵ گلوله در حالت معمولی.
که یکی از مهم ترین اسلحه های شوروی در استالینگراد به حساب درمی آید.
بله..
PPSH47
شوروی 250000 جسد آلمانی و رومانیایی را در استالینگراد و اطراف آن پیدا کرد و تصور میشود که مجموع تلفات محور (آلمانی، رومانیایی، ایتالیایی و مجارستانی) بیش از 800000 کشته، زخمی، مفقود یا اسیر شده باشد. از 91000 مردی که تسلیم شدند، تنها 5000 تا 6000 نفر به وطن خود بازگشتند (آخرین آنها یک دهه کامل پس از پایان جنگ در سال 1945). بقیه در زندان ها و اردوگاه های کار اجباری شوروی مردند. در طرف شوروی، مورخان رسمی ارتش روسیه تخمین می زنند که 1،100،000 ارتش سرخ کشته، زخمی، مفقود یا اسیر در کارزار دفاع از شهر بوده اند. حدود 40000 غیرنظامی نیز جان خود را از دست دادند.
روند جنگ جهانی دوم زمانی تغییر کرد که آلمان در 22 ژوئن 1941 به اتحاد جماهیر شوروی حمله کرد، درست دو روز قبل از سالگرد تهاجم ناپلئون به روسیه در سال 1812. این حرکت در نهایت برای آدولف هیتلر به همان اندازه که برای ناپلئون کشنده بود ثابت شد. این تأثیر فوری بر وضعیت بریتانیا بود. تا آن زمان، دورنمای بریتانیا تاسفبار به نظر میرسید، زیرا موقعیت استراتژیک آن در شرایط مدرن بسیار بدتر از محاصره سیستم قارهای ناپلئون بود. حتی اگر تهاجم دریایی آلمان هرگز به نتیجه نرسد، تمرکز زیردریایی و فشار هوا بر خطوط تدارکات دریایی بریتانیا میتواند منجر به فروپاشی نهایی شود.
هیتلر ناخواسته با چرخش به سمت شرق، در زمانی که فشار شدید میشد، به بریتانیا کمک کرد. آن چرخش به سمت شرق تحت تأثیر مقاومت سرسختانه بریتانیا بود، اما انگیزه های عمیق تری داشت. هیتلر همیشه به سرنگونی روسیه شوروی فکر می کرد. اگرچه او پیمان عدم تجاوز آلمان و شوروی 1939 را به عنوان یک موضوع مصلحتی منعقد کرده بود، بلشویسم ستیزی یکی از عمیق ترین اعتقادات هیتلر بود که حتی بیشتر از جاه طلبی ناشی از ترس بود. قبل از اینکه او حتی به مسئله حمله به بریتانیا فکر کند، این موضوع دوباره تحریک شده بود. در اوایل ژوئن 1940، در حالی که آلمان هنوز درگیر کارزار فرانسه بود، جوزف استالین رهبر شوروی از فرصت استفاده کرد و سه کشور بالتیک را اشغال کرد. سپس در 26 ژوئن، دوباره بدون اطلاع هیتلر، روسیه یک اولتیماتوم 24 ساعته به رومانی داد و خواستار احیای بسارابیا و تسلیم شمال بوکووینا شد. نیروهای روسی بلافاصله با تسلیم شدن رومانی به داخل سرازیر شدند. این امر آنها را به طرز شومی نزدیک به میادین نفتی Ploieşti که آلمان به آنها وابسته بود، قرار داد. هیتلر شدیداً به مقاصد استالین مشکوک شد و شروع کرد به این احساس که او نمی تواند صبر کند تا قبل از برخورد با روسیه، انقیاد غرب را کامل کند.
در اواخر تابستان 1940 کار شد و در پاییز به تفصیل شرح داده شد. سؤالاتی که ژنرالهای هیتلر مطرح میکردند، صرفاً به این چرخش جدید ذهن او کمک میکردند. شک و تردید آنها به او نشان داد که هنوز به قضاوت نظامی او بی اعتماد هستند. هیتلر احساس می کرد که باید یک بار دیگر به آنها ثابت کند که اشتباه می کنند و به طرز چشمگیرتری. هنگامی که آنها استدلال کردند که این به معنای جنگ در دو جبهه است، او پاسخ داد که برای غلبه بر بریتانیا نیاز به گسترش نیروی هوایی و نیروی دریایی به هزینه ارتش است و این که در حالی که روسیه یک تهدید باقی میماند نمیتوان به خطر افتاد. در آن حال و هوا، او رضایت معتدل دیپلماتهایش را از نتیجه مذاکرات نوامبر با ویاچسلاو مولوتوف، وزیر امور خارجه روسیه در برلین، ابراز نکرد و تنها به تردید روسها برای پیوستن به محور اشاره کرد. او در 18 دسامبر "دستورالعمل شماره 21، پرونده بارباروسا" را صادر کرد که با این بیانیه آغاز شد: "نیروهای مسلح آلمان باید آماده باشند تا روسیه شوروی را در یک لشکرکشی سریع قبل از پایان جنگ علیه انگلیس درهم بشکنند."
پیشروی مجدد در مسکو در 2 اکتبر آغاز شد. چشم انداز آن زمانی روشن به نظر می رسید که ارتش های بوک یک محاصره برق آسا در کتاب درسی را در ویازما اجرا کردند، جایی که 600000 روس دیگر اسیر شدند. جاده مسکو تقریباً کاملاً روشن بود ، اما نبرد ویازما تا پایان اکتبر کامل نشد. سربازان آلمانی خسته بودند، با بدتر شدن هوا، کشور به باتلاق تبدیل شد و نیروهای تازه روسی در مسیر آنها ظاهر شدند که به آرامی به جلو می رفتند. اکثر ژنرال های آلمانی می خواستند حمله را متوقف کنند و یک خط زمستانی مناسب را در پیش بگیرند. هیتلر نتوانست در برابر وسوسه مسکو که اکنون بسیار نزدیک بود مقاومت کند و متقاعد شده بود که روس ها در آستانه فروپاشی هستند. بوک، فرمانده حاضر در صحنه، تمایل طبیعی به موافقت با هیتلر داشت. در 2 دسامبر تلاش های بیشتری آغاز شد و برخی از گروه ها به حومه مسکو نفوذ کردند، اما پیشروی به طور کلی در جنگل های پوشاننده پایتخت متوقف شد.
این سیگنال یک ضدحمله بزرگ روسیه بود که توسط ژنرال (مارشال بعدی) گئورگی ژوکوف تهیه و هدایت شد. آلمانیهای خسته را عقب انداخت، دور جناحین آنها چرخید و وضعیت بحرانی ایجاد کرد. از ژنرال ها به پایین، مهاجمان مملو از افکار پرواز ناپلئون از مسکو بودند. در آن شرایط اضطراری هیتلر هرگونه عقب نشینی فراتر از کوتاه ترین عقب نشینی های محلی ممکن را ممنوع کرد. تصمیم او سربازانش را در مواضع پیشرفته خود در برابر مسکو در معرض رنج و عذاب هولناک قرار داد، زیرا آنها نه لباس و نه تجهیزات لازم برای لشکرکشی زمستانی روسیه را داشتند.
در جناح دیگر جبهه شرقی، یک حمله ژانویه، سیطره محاصره آلمان ها را بر لنینگراد شکست. با این حال، در آنجا به عقب نشینی منظمی دست یافتند، که در پایان آن به سرعت روی خط دریاچه ها از خلیج فنلاند تا پسکوف ایستادند. این راستکردن و کوتاهشدن جبهه آنها در حال حاضر وضعیت آنها را بسیار بهبود بخشید، اما فنلاندیها را در انزوا قرار داد و آنها را بر آن داشت تا برای آتشبس در فوریه به روسها نزدیک شوند. اگرچه فنلاندی ها از پذیرش شرایط روسیه خودداری کردند و پس از مذاکرات مجدد که به دنبال پیشروی روسیه به ویپوری در ژوئن انجام شد، دوباره این کار را انجام دادند، اما این تنها یک تسلیم به تعویق افتاد. علاوه بر این، تلاش فنلاند برای جدایی نمونه ای بود که سایر ماهواره های آلمان به زودی از آن پیروی کردند. تثبیت عمومی جبهه شرقی که ظاهراً آلمانی ها در می 1944 به دست آوردند، هم از نظر سیاسی و هم از نظر نظامی، در زیر سطح ناپایدار بود.
در این نامه آمده است :
که اخیراً در منطقه نبرد استالینگراد مستقر شده بود، وضوح کاملی ارائه نکرد.
بنابراین باید او را مفقود دانست. مایل 7.1.43).
اتحاد جماهیر شوروی از افشای اسامی اسیران جنگی که در دست دارد خودداری می کند، حتی اگر چنین رفتاری با قوانین جنگی در تضاد باشد.
متأسفانه، تلاشهای جوامع کمکرسان بینالمللی یا کشورهای بیطرف برای تغییر این نگرش اتحاد جماهیر شوروی تاکنون ناموفق بوده است.
اخبار منتشر شده در مورد سرنوشت اسیران جنگی غیرقابل کنترل است و دلیلی وجود دارد که فرض کنیم به عنوان تبلیغات دشمن برای گمراه کردن و هشدار بخش بزرگی از مردم منتشر می شود.
بنابراین عمیقا متأسفم که در موقعیتی نیستم که بتوانم اطلاعات روشنگرانه و اطمینان خاطر را به شما ارائه دهم.
آدولف هیتلر