به نام خدا
.
قالب:غزل
.
ما را به او نیازی ، باشد که بس کبیر است
این دل به نزدِ یارم ، افسوس بس حقیر است
.
دنیا بدونِ یارم ، بر من چو صد جهنّم
غم ها ز آن حضورش ، بر من بسی صغیر است
.
از عشق من شکستم ، دیده به هرچه بستم
این دردِ من نویسد ، تاریخ ، چون دبیر است
.
در راهِ او بمیرم ، مردن به دل نگیرم
یک عاشقی فدا شد ، عاشق بسی دلیر است
.
من مهرِ کس نخواهم ، این لطف ها دروغین
لطفش کفایتی شد ، خالق که او بصیر است
.
اخبارِ وی رساند ، بر من چو بادِ سردی
این باد و این برودت ، بر عاشقان بشیر است
.
درمان ندارد این دل ، تا آن زمانِ مرگم
این حرف را بداند ، عاشق که او خبیر است
.
ماکان که عمرِ خود را ، در راهِ او فدا کرد
صد سال گر گذر شد ، در بندِ وی اسیر است