بزرگترین کشف تاریخ این است که انسان میتواند با تغییر نگرش خود، آیندهاش را تغییر دهد. - اپرا وینفری
اختصاصی طرفداری - فرض کنیم الان بهجای زمستان ۱۴۰۳ در تابستان ۱۳۸۹ هستیم. برگردیم به 14 سال قبل؛ ویژه برنامه جام جهانی ۲۰۱۰ با عنوان یک جهان، یک جام از شبکه سه پخش میشود و صدایی جدید برای گزارش به گوشمان میخورد. چند بار هم داخل برنامه بهصورت حضوری نمایان میشود تا چهرهاش را ببینیم. نام او محمدرضا احمدی است و یک استعداد جدید و پویا برای این عرصه محسوب میشود. جوان شادابی که با تسلط خوبی گزارش میکند و بهنظر میتواند به آینده خوبی برسد. او در جام جهانی ۲۰۱۴ در کنار رضا جاودانی و عادل فردوسی پور مجری ویژه برنامه شبکه سه بود و در جام جهانی ۲۰۱۸ هم دوتایی نسبتاً خوبی با فردوسی پور برقرار کرد؛ اما محمدرضا احمدی محبوب همانجا ماند و کسی که الان هر هفته در قاب تلویزیون میبینیم شخص دیگری است. محمدرضا احمدی، کسی که زمانی با صدای گیرا و تسلط مثالزدنیاش در گزارشهای ورزشی درخشید، امروز به چهرهای بحثبرانگیز در رسانه ملی تبدیل شده است. احمدی حالا بیشتر از اینکه به خاطر تواناییهایش شناخته شود، به دلیل سبک گزارشگری و البته بیشتر از آن، رفتارهای غیرفنیاش مورد انتقاد قرار میگیرد.
گزارشگر و مجریای که دیگر شنیدنی و دیدنی نیست
گزارشهای ورزشی احمدی، زمانی برای بینندگان جذاب بود. او با شور و انرژی خود، هیجان بازیها را به خانهها میآورد. اما حالا، همان جملات تکراری و نخنما چه در زمان گزارش و چه در زمان اجرا، حرکات کلیشهای و لحن یکنواختش باعث شده گزارشها و اجراهایش بیشتر روی اعصاب باشند تا روی دل. خیلی از مخاطبان هنگامی که نیمه اول دیداری از لیگ برتر ایران بهپایان میرسد یا کانال تلویزیون را عوض میکنند یا صدایش را قطع میکنند تا لازم نباشد تصویر و صدای تکراری احمدی را متحمل شوند.
کمی سخت است در قالب متن به جزییات این نقص اشاره کرد اما مطمئنا کسانی که با این نوشته همنظرند، متوجه خواهند بود که منظور چه جملات تکراری و بی کاربردی است که احمدی مدام در گزارشهایش تکرار و یا چه دخالتهای روی مخروندهای در صحبتهای کارشناسان برنامه میکند. دیگر کمتر کسی را میتوان پیدا کرد که از اجرای او لذت ببرد. شاید بتوان گفت احمدی قربانی سیستم شده است. سیستمی که بهجای تقویت استعدادها، آنها را مجبور به پیروی از یک الگوی کلیشهای و غیرخلاق میکند. احمدی در دهه ۹۰، یکی از امیدهای گزارشگری ایران بود. او توانایی و پتانسیل این را داشت که به یکی از بهترینها تبدیل شود؛ اما امروز، بسیاری از طرفداران ورزش، حسرت همان روزهای احمدی جوان و پرشور را میخورند. روزهایی که هنوز صداوسیما او را از مردم دور نکرده بود و او تلاش نمیکرد بیش از حد محتاط یا کلیشهای رفتار کند.
تغییر هویت به نفع بالادستیها؛ سقوط از اوج به ته دره
محمدرضا احمدی زمانی با صدای دلنشین و سبک متفاوتش به یکی از چهرههای جذاب رسانه ملی تبدیل شد اما حالا به نمونهای از کسانی تبدیل شده که گاه هویت حرفهای خود را قربانی خواستههای مدیران میکنند. گویا او بیشتر از اینکه بخواهد نماینده مردم باشد، به فکر جلب رضایت بالادستیهاست. در این خصوص بیشتر نمینویسیم؛ رفتارهای اخیر محمدرضا احمدی گویا همه چیز است. رفتاری که طی 2،3 روز اخیر کم وایرال نشده است!
احمدی، مثل بسیاری از دیگر چهرههای صداوسیما، به جای اینکه پل ارتباطی بین مردم و واقعیت باشد، حالا تبدیل به کسی شده که سعی میکند هر حقیقتی را که ممکن است باب میل مدیران نباشد، در نطفه خفه کند. این رفتارها، اعتماد مخاطبان به او را بهشدت کاهش داده و او را از جایگاه گزارشگری مردمی دور کرده است. احمدی امروز بیشتر شبیه یک مجری فرمایشی است تا یک مجری واقعی. او در حالی که وظیفهاش حفظ بیطرفی و ایجاد شفافیت است، به ابزاری تبدیل شده که تنها در جهت منافع خاص حرکت میکند. اگر او این مسیر را ادامه دهد، بعید نیست بهزودی به همان چهرهای تبدیل شود که مردم با بیمیلی صدایش را در تلویزیون تحمل میکنند؛ نه بهعنوان یک انتخاب، بلکه بهعنوان اجبار.
آیندهای که روشن نیست!
ادامه این روند برای احمدی و امثال او، چیزی جز افت بیشتر محبوبیت نخواهد داشت؛ البته اگر فرض کنیم محبوبیتی باقی مانده باشد! مردم امروز به دنبال صداقت و شفافیت هستند، نه نمایشهای ساختگی و تکراری. اگر احمدی میخواهد دوباره جایگاهش را در میان مخاطبان پیدا کند، باید مسیر خود را تغییر دهد. بازگشت به اصالت، صداقت و احترام به شعور بینندگان، تنها راه بازگشت دوباره او به اصل خویش است. تنها راه نجات کسی که مثال بارز افرادی است که وقتی جایگاه خود را در امنیت میبینند دیگر اشباع میشوند و یادشان میرود اتفاقاً همان شوق و اشتیاق ابتدای کارشان بوده که آنها را به این نقطه امن رسانده است.