📢شبِ سوم دی ماه سال ۱۳۶۵ عملیات کربلایی چهار لو رفت و هزاران جوانِ جانانهی نظامی ایران بیجان شدند در این تراژدی.
ژاک پاولوفسکی قابهای مهمی از بدنهای سربازان ما در آن عملیات و بعد و قبلاش برداشت که تا سالها در مطبوعات ما اجازهی انتشار نداشت. مشخص نیست این عکس در حوالی کربلای چهار برداشته شده باشد یا بعدترش اما چیزی که اهمیت دارد رنجیست که تماشایاش بر جگر مینشاند.
سرباز جوان ایرانی میان گلهای زرد وحشی بیجان افتاده و «پوتینهای»اش را هم قطعا به غنیمت بردهاند.
دو جورابی که روی هم پوشیده برای جاشدن در پوتین و البته گرمماندن.
کولهی رهاشده و جمعشدن در ناحیهی شکم که احتمالا برای فشار بر جای درد گلولهی دشمن است.
این عکس غریب است.
شوکآور، ساکت و همانقدر مطنطن.
یک جوانیِ بیخونشدهی تنها که خاک است بالینِ او.
دستها را زیر سر گذاشته و پاهایاش احتمالا بهخاطر طمع برای پوتینهایاش صاف و رها شدهاند.
مشخص است یکدو روزی از رفتناش میگذرد و عکاس رنگپریدهگی او را در تعارض با زردهای وحشی ریز به خوبی ثبت کرده.
سرباز در قابی فروشده که انگار او را محافظت میکند.
زمینی که او را به خود چسبانده و گلهایی که روییدهاند در زمستان.
کربلای چهار و کلا زمستان سال ۱۳۶۵ سردترین زمستان جنگ بود.
هنوز هیچ آمار دقیقی از میزان شهدای ما وجود ندارد.
از تعداد غواصانی که بیدفاع مقابل تیربارها سر از آب بیرون آوردند.
بسیاریشان زیر آب اروند خونشان گلوله خورد و پایین رفتند.
بسیاری بعد گذر از مرز در حوالی شهرهای عراق کمین خوردند و بسیاری دیگر اصلن نفهمیدند کی مُردند.
در آن زمستان «حجله» متاعی نایاب شده بود و دمی صدای نوحه از بلندگوها قطع نمیشد.
رادیو از فتح میگفت اما تابوتها نظر دیگری داشتند.
سرد زمستانی بود که نورهای رنگی لامپهای حجلهها همگرمشان نمیکرد.
مثل تن این سرباز که در سرما دور شده بود از شهرش، خاکاش و کسانی که منتظرش بودند.
کسی حاضر است این عکس را بر دیوار اتاقاش بیاویزد و به آن خیره شود؟!
که عکسهای جنگ برای بایگانیها محبوباند چون تاریخ برهنه برای مردمان صعب و تلخ و اشکزاست.
اما این قابها در ذهن آویزان میمانند چون هر کدام پرسشی بزرگ در خود دارند.
چرا آن عملیات متوقف نشد؟!
شهدای آن نبرد نابرابر خاک شدهاند و بارها گُل از گِلشان روییده که این رسم طبیعت است.
هر جای این سرزمین را که پا میگذاری باید به گُلهایاش نگاه کنی که نشانی از جوانان رفته طی قرون را در بطن خود دارند شاید.
کربلای چهار سوز سردِ کشندهایست که هنوز میوزد.
سرد.