روانشناسی فیزیولوژیک شاخهای از علم روانشناسی است که به بررسی ارتباطات پیچیده بین فرآیندهای روانی و فعالیتهای فیزیولوژیکی بدن میپردازد. این حوزه از علم بر این اصل استوار است که رفتار و حالات روانی انسان بهطور مستقیم با فعالیتهای بیولوژیکی سیستم عصبی، هورمونی و عضلات بدن مرتبط است. روانشناسی فیزیولوژیک بهویژه با فرآیندهای عصبی و تأثیرات آنها بر رفتار، احساسات و شناخت انسان سروکار دارد. این رشته بهدنبال کشف این است که چگونه مغز و سیستم عصبی اطلاعات را پردازش میکنند و چگونه این اطلاعات به رفتارها، احساسات و تصمیمات انسانها منتهی میشود.
یکی از مفاهیم اساسی در روانشناسی فیزیولوژیک، سیستم عصبی است. مغز بهعنوان مرکز کنترل بسیاری از فرآیندهای شناختی، عاطفی و حرکتی بدن شناخته میشود. سیگنالهای الکتریکی که در این سیستم ایجاد میشوند، اطلاعات را از طریق نورونها به سایر قسمتهای بدن منتقل میکنند. نورونها واحدهای اصلی سیستم عصبی هستند که سیگنالها را از مغز به سایر بخشها و بالعکس منتقل میکنند. این انتقال سیگنالها بهواسطه مواد شیمیایی به نام نوروترانسمیترها صورت میگیرد که به نوعی "پیامرسانهای شیمیایی" بدن شناخته میشوند.
سیستم عصبی به دو بخش عمده تقسیم میشود: سیستم عصبی مرکزی (CNS) و سیستم عصبی محیطی (PNS). سیستم عصبی مرکزی شامل مغز و نخاع است که مسئول پردازش و تحلیل اطلاعات دریافتی از محیط و بدن هستند. سیستم عصبی محیطی شامل اعصاب است که اطلاعات را از بدن به سیستم عصبی مرکزی میرساند. مغز انسان از نواحی مختلفی تشکیل شده است که هرکدام نقش خاصی در کنترل و تنظیم رفتار و افکار انسان دارند. برای مثال، قشر پیشانی مسئول برنامهریزی و تصمیمگیری است، در حالی که هیپوتالاموس مسئول تنظیم فرآیندهای بدنی مانند دما، خواب و اشتها میباشد.ارتباط میان سیستم عصبی و فرآیندهای روانی از طریق دو مکانیسم اصلی شامل پردازش حسی و پردازش شناختی برقرار میشود. پردازش حسی بهاین معناست که اطلاعات از محیط به مغز منتقل شده و مغز آنها را پردازش میکند تا بهطور صحیح رفتار مناسب را تولید کند. بهطور مثال، وقتی فردی به یک شیء داغ دست میزند، سیگنالهای حسی از پوست دست به مغز منتقل میشوند و مغز با ارسال سیگنال به عضلات دست، فرد را به عقب کشیدن دست از شیء داغ ترغیب میکند.
پردازش شناختی شامل آن دسته از فرآیندهایی است که در مغز برای تحلیل و تصمیمگیری بهکار میروند. این نوع پردازش شامل تفکر، یادگیری، حافظه و حل مسئله است. همچنین، تجربههای روانی نظیر احساسات و عواطف نیز تحت تأثیر فعالیتهای فیزیولوژیکی مغز قرار دارند. تحقیقات روانشناسی فیزیولوژیک نشان دادهاند که بخشهایی از مغز مانند آمیگدال در پردازش احساسات و واکنشهای عاطفی نقش دارند. آمیگدال در کنترل احساساتی چون ترس و اضطراب نقش مهمی ایفا میکند.
یکی از جنبههای دیگر روانشناسی فیزیولوژیک، تأثیر هورمونها بر رفتار است. هورمونها مواد شیمیایی هستند که توسط غدد مختلف بدن ترشح میشوند و تأثیرات وسیعی بر رفتار، احساسات و افکار دارند. برای مثال، هورمونهایی مانند کورتیزول و آدرنالین در واکنش به استرس ترشح میشوند و میتوانند احساس اضطراب یا هیجان را ایجاد کنند. هورمونهای دیگر مانند اکسیتوسین و سروتونین با ایجاد احساسات مثبت و خوشایند در ارتباط هستند. تغییرات در سطح هورمونها میتوانند تأثیرات عمدهای بر رفتار و وضعیت روانی فرد بگذارند.
علاوه بر سیستم عصبی و هورمونها، عضلات بدن و عملکرد آنها نیز در روانشناسی فیزیولوژیک مورد توجه قرار میگیرد. تغییرات در فعالیت عضلات میتواند بر وضعیت روانی فرد تأثیر بگذارد. بهطور مثال، افرادی که بهطور منظم ورزش میکنند، معمولاً احساس بهتری نسبت به بدن و ذهن خود دارند، زیرا فعالیت بدنی میتواند منجر به ترشح مواد شیمیایی مفید در مغز شود که بهنام اندورفینها شناخته میشوند و موجب بهبود حال روحی میشوند.
در این زمینه، روانشناسی فیزیولوژیک از روشهای مختلف تحقیقاتی برای بررسی ارتباطات بین فعالیتهای فیزیولوژیکی و روانی استفاده میکند. از جمله این روشها میتوان به اندازهگیری فعالیتهای الکتریکی مغز از طریق نوار مغزی (EEG)، تصویربرداری با رزونانس مغناطیسی (MRI) و عملکرد مغز با استفاده از تکنیکهایی نظیر fMRI اشاره کرد. این ابزارها به محققان این امکان را میدهند تا فعالیت مغز را در پاسخ به محرکهای مختلف مشاهده کنند و بهطور دقیقتر دریابند که کدام بخشهای مغز در فرآیندهای مختلف شناختی و عاطفی درگیر هستند.
روانشناسی فیزیولوژیک همچنین با مطالعات آسیبشناسی مغزی ارتباط نزدیکی دارد. این علم میتواند بهکمک شواهد تجربی خود به درک بهتر بیماریهای روانی مانند افسردگی، اضطراب و اختلالات روانی کمک کند. برای مثال، کاهش سطح سروتونین در مغز بهعنوان یکی از عوامل مهم در بروز افسردگی شناخته میشود. همچنین، آسیبهای مغزی بهویژه در نواحی خاص مغز میتوانند به تغییرات در رفتار، حافظه و شخصیت فرد منجر شوند.