طرفداری | تونی آدامز همیشه شخصیتی پیچیده و متناقض داشته است. او به مدت 14 سال کاپیتان یکی از قدرتمندترین تیمهای تاریخ آرسنال بود، اما در عین حال در مراقبت از خودش با چالشهایی روبرو بود.
تونی الکساندر آدامز بازیکن سابق فوتبال و اسطوره باشگاه آرسنال بین سالهای 1983 تا 2002 در مجموع در 504 بازی برای توپچیها به میدان رفت و با وجود اینکه در پست دفاع بازی میکرد 32 گل نیز برای تیم به ثمر رساند. او در مصاحبهای با گاردین از زندگی سخت و شرایط تلخ خود در گذشته گفته و از وضعیت حال حاضر خود ابراز رضایت کرده است.
تونی در زمین بازی شجاع و بیباک بود، اما خارج از آن احساس ترس و ناامنی میکرد. زندگی حرفهای او پر از انگیزه و اراده قوی بود، اما در عین حال ضعف اراده او را آزار میداد.
امروزه، این تضادها نرمتر شدهاند. یک پسرِ اصیلِ شرق لندن که اکنون در منطقهی روستایی کاتسوولدز زندگی میکند، یک الکلی بهبودیافته که با یکی از اعضای خانوادهی معروف ویسکی تیچرز ازدواج کرده است. او مردی شیکپوش با ظاهری کمی نامرتب است. تفاوت بزرگ این است که برخلاف گذشته، همه چیز در زندگی او هماهنگ و منسجم به نظر میرسد. آدامز میگوید:
دیگر هیچ اضطرابی از گذشته ندارم. من تمام آن مشکلات را پشت سر گذاشتهام و 28 سال است که از نوشیدنیهای الکلی و مواد مخدر دور هستم. برای اولین بار در زندگیام، با خودم احساس راحتی میکنم. من بزرگ شدهام و دیگر هیچ چیزی از گذشته مرا آزار نمیدهد.
در ساعتی که این مصاحبه انجام میشد، آدامز بارها برای فردی به نام جیمز دبلیو اشک ریخت کسی که تونی او را «قهرمان، درمانگر، حامی، مربی» خود میخواند. جیمز دبلیو کسی بود که در سال 1996 پس از سالها اعتیاد، راه بهبودی آدامز را آغاز کرد و به مدت 20 سال به عنوان مدیر بالینی، موسسه خیریه آدامز را اداره میکرد. کمتر کسی به اندازه جیمز دبلیو برای آدامز اهمیت داشت. او میگوید:
این شش ماه گذشته را در کنار جیمز بودم اما او بر اثر سرطان ریه از دنیا رفت. میبینید که کمی احساساتی شدهام. اما با این حال احساس آرامش بیشتری دارم. مراسم تشییع جنازهاش روز چهارشنبه برگزار شد. او زندگی من را نجات داد و به صدها نفر دیگر کمک کرد تا از این مشکل رها شوند.
راه آشنایی آدامز با جیمز دبلیو در سال 1996، مسیری تاریک بود. با وجود عملکرد درخشان آدامز در زمین فوتبال، اعتیاد او به الکل به شدت افزایش یافته بود. یک بار در اثر افتادن از پلهها، پیشانیاش 29 بخیه خورد؛ همان پیشانی که چند هفته بعد گل پیروزی تیمش را در نیمهنهایی جام حذفی 1993 مقابل تاتنهام به ثمر رساند. او میگوید:
همسر اولم، جین را در یکی از همین حالتهای بیهوشی ملاقات کردم. من او را به کمپ ترک اعتیاد فرستادم چون به کراک معتاد شده بود. در گذشته خودم را با آدمهای بیمار احاطه کرده بودم تا بتوانم همدردی پیدا کنم. من کاپیتان تیم ملی انگلیس بودم. در حقیقت این من بودم که خودم را خسته میکردم؛ این من بودم که خیانت میکردم.
در سال 1996، 29 ساله بودم و دلم میخواست بمیرم. آن دوران، تاریکترین دوره زندگیام بود. وقتی از فوتبال دور میشدم، علاقهای به زندگی نداشتم. نمیتوانستم ادامه بدهم. میدانستم که کاملاً گرفتار شدهام و این بدترین احساس ممکن بود. در فوریه همان سال، به خاطر مصدومیت، فوتبال از من گرفته شد. در ماه مارس، بچههایم را از من گرفتند. من جلوی آنها مشروب نمیخوردم، اما یک یکشنبه عصر بیهوش شدم، هفت بطری شراب سفید نوشیدم؛ بنابراین مادرزنم بچهها را پیش خودش برد.
پدر همسرم در آن زمان فرانک شیا بود که رانندهی برادران کرای، از اعضای معروف مافیای لندن، بود. فرانسیس، خواهر او، با یکی از همین مافیاها ازدواج کرده بود. خانواده همسر اول من ریشه در چنین دنیایی داشتند. اما فرانک، بهطور ناگهانی، ده سال متوالی نه الکل نوشید و نه از مواد مخدر استفاده کرد. او عزت نفس و آبروی خود را دوباره به دست آورده بود؛ چیزهایی که من از دست داده بودم. باربارا، مادر همسر اولم، شماره جیمز دبلیو را به من داد و آن را در جیبم گذاشت و همین جانم را نجات داد.
آدامز برای اولین بار در آوریل ۱۹۹۶، در حالی که مست بود، با جیمز دبلیو آشنا شد. او میگوید:
بعد از آن، طی مسابقات یورو 1996 موفق شدم با تکیه بر فوتبال، پاک و هوشیار بمانم. اما
به محض اینکه گرت ساوتگیت آن پنالتی را از دست داد*، دوباره به سراغ مشروبات رفتم و ۴۴ روز مستی بیوقفه داشتم.
در اوج این دوران، چیزهایی عجیب میدیدم که از کمد بیرون میآمدند. پارانوئید شده بودم و فکر میکردم کسی در خانه است و حتی به این فکر میکردم که دارم آدم میکشم.
*پ.ن: گرت ساوتگیت در نیمهنهایی یورو 1996 پنالتی خودش را مقابل آلمان از دست داد و به این ترتیب انگلیس بازنده میدان شد.
وقتی در ۱۶ اوت ۱۹۹۶ به هوش آمدم، جیمز راهنمای من شد و به انجمن معتادان گمنام رفتم. با کمک او، دوازده مرحله مختلف را طی کردم و این تجربه، من را به کلی متحول کرد.
این هفته برای آدامز هفتهی مهمی بوده است. یک روز پس از مراسم خاکسپاری جیمز دبلیو، او به عنوان رئیس بنیاد خیریهی ملی اعتیاد و بهبودی «فوروارد تراست» انتخاب شد. ارتباط او با این بنیاد به سال ۱۹۹۶ برمیگردد، زمانی که برای اولین بار از کلینیک توانبخشی آنها در ویلتشایر بازدید کرد.
فعالیتهای این موسسه خیریه، به ویژه کار با زندانیان، برای آدامز بسیار قابل تامل بود. او در سال ۱۹۹۰ به دلیل رانندگی در حالت مستی به چهار ماه حبس محکوم شد. آدامز در این باره میگوید:
من به زندان افتادم چون میزان الکل خونم چهار برابر حد مجاز بود. با سرعت ۸۰ مایل در ساعت، بدون کنترل، از عرض یک زمین فوتبال، از یک جاده اصلی عبور کردم و به همین دلیل، کاملا سزاوار بودم که زندانی شوم.
واکنشهای اطرافیان به حکم او هیچ کمکی نکرد؛ خانواده و دوستان او حاضر نشدند رفتار آدامز را محکوم کنند. آدامز میگوید:
آنها مرا تشویق میکردند. من کاپیتان آرسنال بودم و مربیام، جورج گراهام، به من گفت: اوه، آنها دارند از تو بهعنوان درس عبرت استفاده میکنند. امروز ۱۹ دسامبر هست و نزدیک کریسمس هستیم و تو بهترین تبلیغ برای عدم نوشیدن و رانندگی در این تعطیلات هستی. راستش را بخواهید، همه این حرفها دروغ محض بود و من واقعا کار بدی کرده بودم.
پس از دو ماه، هواداران و همتیمیهای آدامز بازگشت او به باشگاه آرسنال را جشن گرفتند. آرسنال در پایان آن فصل قهرمان شد. آدامز از ارتکاب مجدد جرائم خود حتی پس از زندان گفت و تاکید کرد که زندان رفتن به او کمکی نکرد.
من با استعداد بودم و همیشه از زیر کار در میرفتم. غرورم اوج گرفت و اعتماد به نفسم به شدت سقوط کرد. بعد از زندان، شش سال دیگر هم به نوشیدن ادامه دادم. اینکه به زندان افتادم دیوانگی نبود. دیوانگی این بود که پس از آزاد شدن و گرفتن دوباره گواهینامه بازهم در حالت مستی رانندگی کردم.
من به زندان نیاز نداشتم؛ زندان هیچ تاثیری روی من نداشت. من به بازپروری نیاز داشتم. در زندان اقدامات آموزشی وجود نداشت و کمکی به ترک الکل نمیکرد.
آدامز درست قبل از آمدن آرسن ونگر به آرسنال، نوشیدن را ترک کرد. او در دوران حضور ونگر، ستون اصلی تیم بود. آدامز آنقدر به پرهیز از نوشیدن پایبند بود که در یک مهمانی کریسمس، ۲۷ کاپوچینو نوشید تا با همتیمیهایش که مشغول نوشیدن آبجو بودند، رقابت کند.
آدامز در سال 1998 کاپیتانی آرسنال را بر عهده داشت و این تیم را به قهرمانی دوگانه لیگ برتر و جام حذفی انگلیس رساند. ماندگارترین صحنه آن فصل، روز پایانی لیگ برتر بود که آدامز با یک حمله ناگهانی و شوت محکم پای چپ به گوشه دروازه اورتون، پیروزی و قهرمانی تیمش را قطعی کرد. جشن باشکوه او اکنون در قالب یک مجسمه در بیرون استادیوم امارات جاودانه شده است. در میان هیاهوی استادیوم، او نمادی از آرامش بود.
آدامز در سال 2002 با کسب یک قهرمانی دیگر در لیگ برتر و جام حذفی، از دنیای فوتبال خداحافظی کرد. پس از آن، او به مدت کوتاهی هدایت تیمهای ویکوم واندرز، پورتسموث، گرانادا و قَبَلَه در آذربایجان را برعهده گرفت. در آذربایجان، او با یک مشکل قلبی جدی روبرو شد و به گفته خودش:
شریان اصلی من 99 درصد مسدود شده بود. تنها به لطف یک پزشک اوکراینی که چند استنت در قلبم گذاشت، زنده ماندم.
اما اکنون مبارزه با اعتیاد، هدف اصلی زندگی آدامز است. او میگوید:
امروز من به آنچه میگویم عمل میکنم. کاملاً بهبود یافتهام، اما همچنان به جلسات درمانی میروم و سالانه به سه یا چهار زندان سر میزنم تا به افراد تازه وارد بگویم که کمک در دسترس است.