به نام خدا
.
قالب:مثنوی
وزن:رمل مسدس محذوف
.
گفت پیری بر جوانان این کلام
مرگ پروایی ندارد جاه و نام
.
پیش آید تا بگیرد جانِ ما
از فقیری تا غنی تا خانِ ما
.
می گریزی می رسد با پایِ تیز
می ستاند جانِ بد را تا عزیز
.
عاشقان را می برد تا قلبِ خاک
ظالمان را می دَرَد بی هیچ باک
.
بر جوانان رحم و بخشش را نکرد
وای بر پیری که نیکی ها نکرد
.
زان که این دیوِ ابد در پیش ماست
فکرِ مرگی هر زمان هم کیشِ ماست
.
گر ز پاکانی تو در آن روزِ مرگ
می رسی بر جویِ شهد و حکمِ ارگ
.
روز و شب ها نزد یارانِ خدا
می شوی از آتش دوزخ جدا
.
گر که از آن ظالمانی زارِ تو
می کشد سر بر فلک ، بد یارِ تو
.
آبِ جوشی می شود بر تو شراب
سقف احزان می شود بر سر خراب
.
دادِ مردم را بگیرد از تو رب
قلبِ مظلومان شود زان پر طرب
.
ای جوان ، خوش عدل و نیکی پیشه کن
آن درختِ جور را تو تیشه کن
.
خلق را خدمت بکن در هر زمان
مهر را خلعت بکن در هر مکان
.
صدق باید که شود همراه تو
کذب خواهد شد چو دام و چاهِ تو
.
روز رفتن بس به ما نزدیک است
راه روشن بس به ما تاریک است