طرفداری | امیر قلعه نویی، سرمربی تیم ملی پس از این دیدار سخت، به لزوم درس گرفتن از این بازی اشاره کرد که از قضا اشاره درستی نیز هست اما به شرطی که اهل گرفتن "درس دریافتی" از این مصاف غافلگیر کننده هم باشیم.
روند و نتیجه این بازی از ۲ جهت قابل نگاه و بررسی است:
۱- فوتبال است و همین اتفاقات غیرمنتظره که البته نمونه های این چنینی در تاریخ فوتبال دنیا به دفعات رقم خورده است. حتی برای تیم های بزرگ و سرگذشت تیم ایران در این بازی نیز، بار اول رخ دادن چنین اتفاقاتی نیست. چه بسا گل شدن پنالتی طارمی هم، می توانست سرنوشت بهتری را برای ما رقم زند. پس این مولفه نیز نباید مغفول بماند و همه تحلیل ها سر از تخریب خواسته یا ناخواسته درنیاورد.
۲- روی دوم این سکه، نگذشتن از آنالیز جدی و رسیدن به چرایی این اتفاق و تلاش شایسته برای رفع اصولی معایب کار و ممانعت از رخ دادن مجدد چنین اتفاقی است که چه بسا در آینده به تنبیه تیم ما نیز منجر خواهد شد به ویژه در بازی های بزرگ تر و حساس تر.
مورد دوم مسلما مهم تر است چرا که مستقیم به عملکرد تیم ملی و سرنوشت فوتبال ملی ما مربوط می شود. امیر قلعه نویی اگر نسبت به آینده تیم ملی ایران و جایگاه و اعتبار خود حساس است (که حتما هست) باید به درس گرفتن از این بازی و حتی تجارب ایام هر ۲ دوره رهبری خود در تیم ملی توجهی اساسی و منطقی کند.
بدون اینکه قصد تخریب وی و زحماتش را داشته باشیم انتظار می رود که وی نیز با تامل و تعمق و حتی مشاوره با اهل فن به بازبینی نقش خود و تصمیماتش در این اتفاقات، بیندیشد و بپردازد. حتما او هنوز بابت از دست دادن جام ملت های آسیا بیشتر از همه ناراحت است، قطعا وی از ما مسلط تر و آگاه تر است که میانگین سنی تیم کره شمالی که در نیمه دوم چنین بلایی بر سر تیم ملی ما آورد ۳ سال از تیم ما کمتر بود.
یقینا قلعه نویی ترکش آمار اخراجی های بازیکنان در هر بازی را بیشتر از هرکسی لمس می کند، مسلما وی از شرایط آب و هوایی لائوس بهتر از ما می دانست و حتما او از ما بیشتر نگران تیم ملی است و بابت چنین اتفاقاتی نگران تر، ولو بخاطر حفظ جایگاه خودش. سوال اما اینجاست که آیا شخص وی از این مسائل درس گرفته و برای رفع نگرانی ها و پیش گیری از حسرت های بزرگ تر اقدامی درخور کرده است یا می کند؟ وگرنه سرمربی باتجربه و استخوان خردکرده ای چون امیر قلعه نویی بهتر از ما می داند که صرف گفتن: "باید درس بگیریم" هیچ عیبی را مرتفع نمی کند و هیچ پیشرفتی را متضمن نمی شود.
تیم ملی ایران را به احتمال بسیار فراوان باید یکی از تیم های حاضر در جام جهانی آینده دانست. در این جام، دیگر صعود از گروه، نه کار شاقی است و نه سقف آرزوی فوتبال ما و از طرفی رقبای ما در آن تورنمنت به مراتب از قطر، ازبکستان و کره شمالی قوی تر و قلدرترند. اشتباهات و غفلت هایی این چنینی برابر است با تنبیه تیم ما به سخت ترین وجوه؛ ضمن اینکه میانگین سنی تیم فعلی ما در جام جهانی به ۳۰ سال می رسد و یکی از مسن ترین تیم ها و شاید مسن ترین شان خواهیم بود و این خود معضلی است!
همه می دانیم که فوتبال ما در عرصه عرضه بازیکنان جوان چند سالی است لنگ می زند اما آیا این بهانه درستی است که پای اشتباهات بازیکنان مسن تیم ملی حتی به قیمت ناکامی فوتبال ملی بایستیم؟ مگر کی روش در جام جهانی قطر و در مصاف حساس با آمریکا، ابوالفضل جلالی جوان و بدون تجربه ملی را در حساس ترین دقایق جایگزین یک بازیکن باتجربه اما کم اثر نکرد یا در سال های قبل تر از آن، وریا غفوری را در جام ملت ها جایگزین خسرو حیدری باتجربه، آماده و تازه از جام جهانی برگشته نکرد و سپس در مقدماتی جام جهانی رامین رضاییان را جایگزین همان وریای آماده و باتجربه تر؟
مگر در آستانه جام جهانی و در مهم ترین و حساس ترین مقطع و بازی، رحمان احمدی را به جای مهدی رحمتی (دروازه بان اول و بهترین گزینه آن دوران) درون دروازه قرار نداد و چندماه پس از آن علیرضا حقیقی را در جام جهانی بر رحمان احمدی باتجربه تر ترجیح نداد؟ امثال خلیل زاده و کنعانی را در حضور چه مدافعان آماده و باتجربه ای بین المللی، دعوت می کرد و با وجود آنان به کنعانی کم تجربه و بی نام آن روزها، در جام ملت ها میدان می داد؟
اصلا طارمی و آزمون، (مطرح ترین بازیکنان فعلی ما) با کدام تجربه و سابقه، جایگزین مهاجمان نامی سابق تیم ملی شدند و سالهاست از ارکان تیم محسوب می شوند؟ آیا جز شجاعت، آینده نگری و آگاهی مربی، چنین فرصتی نصیب این بازیکنان جوان یا کمتر مطرح می شد؟ آقای قلعه نویی! سن همواره فقط یک عدد نیست، گاهی اوقات هشدار و نشانه و حد تعیین مقطع فعالیت هاست!
اگر سن فقط یک عدد بود، نوبت بازی در تیم ملی ایران نباید به بازیکنان فعلی آن می رسید یا نباید بزرگان فوتبال دنیا چون؛ کاپلو، ماته اوس و اولیور کان به نویر پرافتخار پیشنهاد بازنشستگی بدهند؛ اصلا باید حشمت مهاجرانی با آن افتخارات بزرگ، کماکان روی نیمکت تیم ملی حضور می داشت!
امیر قلعه نویی که خود محصول اعتماد به مربیان جوان است و در سال های ابتدایی مربی گری اش هم سر نترسی در بازی دادن به جوانان، کنار گذاشتن مسن ترهای اسمی و ارائه فوتبال هجومی و تماشاگرپسند داشت، باید ببیند در اوج تجربه کاری و شاید سال های آخرین فعالیتش، با دلایلی قانع کننده از آن شجاعت و جسارتش فاصله گرفته و کفه سود و زیان تغییر روشش به کدام سمت سنگینی می کند؟ وانگهی در پست بازیکنانی که ضعیف ظاهر شده اند روی نیمکت تیم ملی، بازیکنان باتجربه حضور ندارند؟ امثال اخباری، چشمی برای چه دعوت می شوند؟ اصلا یک بازیکن باید چقدر تاوان به تیم تحمیل کند تا مربی متقاعد به نیمکت نشین کردنش شود؟
موضوع دیگر، بحث دستیاران سرمربی تیم ملی است؛ مانیکونه ایتالیایی چه نقشی در تصمیمات تیمی دارد؟ به نظر می رسد او در سایه نقش آفرینی پر رنگ سعید الهویی، قرار گرفته است! رحمان رضایی چه تاثیری بر جلوگیری از اشتباهات خط دفاع تیم ملی در این ماه ها گذاشته است؟ چرا در همین گل دوم کره شمالی، پاس با سر بازیکن حریف از جلوی ۳ بازیکن و دروازه بان ما به راحتی عبور می کند تا مهاجمشان دروازه ما را باز کند؟ آیا دستیاران امیرخان در حد این نیمکت بوده و هستند؟
این نوشتار صرفا نقد به بازی تیم ملی ایران برابر کره شمالی نیست زیرا همانطور که اشاره شد حوادث این بازی، وجهی هم در اتفاقات فوتبال دارد که هر از گاهی یقه تیم های بزرگ را نیز می گیرد و از طرفی گل شدن پنالتی طارمی هم می توانست نقدها را به تمجید بدل سازد، بلکه نقدی بر کلیت تصمیمات و تفکرات سرمربی تیم ملی در دوران سکانداری این تیم است.
آقای قلعه نویی! اگر از این بازی و حتی دوران سرمربی گری خود در تیم ملی، درس لازم را نگیرید و اگر به جای شجاعت و اقدام بایسته در تصمیم و تغییر (اعم از کادر و بازیکنان) هم چنان گرفتار رودربایستی ها و تفکرات نه چندان درست باشید، نه می توانید به فوتبال ملی خدمتی کنید و نه چندان انتظار می رود که با خاطره ای خوش این نیمکت را به سرمربی بعدی واگذار سازید!