در ظلمت حقیقتی جنبشی کرد
.
در کوچه مردی بر خاک افتاد
.
در خانه زنی گریست
.
در گاهواره کودکی لبخندی زد.
.
آدمها همتلاشِ حقیقتند
.
آدمها همزادِ ابدیتند
.
من با ابدیت بیگانه نیستم.
.
.
زندگی از زیرِ سنگچینِ دیوارهای زندانِ بدی سرود میخواند
.
در چشمِ عروسکهای مسخ، شبچراغِ گرایشی تابنده است
.
شهرِ من رقصِ کوچههایش را بازمییابد.