وقتی روز بازی آلمان و مجارستان در فینال جام جهانی 1954 ابرهای سیاه آسمان برن را پوشاند، زپ هربرگر، مربی ژرمنها با خوشحالی آدی داسلر را فرا خواند تا استوک های میخ دار آدیداس را برای اعضای تیم آماده کند.
هربرگر اعتقاد داشت هوای بارانی، هوای کاپیتان تیم اوست، "هوای والتر"
|
هوای والتر. باران برای کاپیتان فقید آلمان 1954 در یکصد و چهارمین سالگرد تولدش، پس از گذشت 70 سال از بزرگترین بازگشت یک تیم در فینال های جام جهانی، چه تفاوتی با دوران ما دارد؟ باران، ما، فریتز والتر...
والتر
حریف سریع. حریف غول پیکر. فرانس پوشکاش بلندترین آنهاست. هیدهکوتی، سریعترین. ژیبور، لورانت... اندام درشت و صورتهای بی لبخندشان والتر را به یاد روزگار تلخ زندان میاندازد. روزهای سیاه جنگ و اسارت. مهارت تیم طلایی مجارها در چرخاندن توپ بی پایان است. در زدن ضربه. در کار تیمی. در گل زدن. در بسته نگه داشتن دروازه. آن 8 گل برایت کافی نبود فریتز؟
ما
آسمان. ستارهها؟ باران؟ من در مبایلم نرم افزاری برای تماشای ستارهها دارم. تمام صورتهای فلکی را نشانت میدهد. به این یکی گوش بده. صدای سه بعدی باران. برف؟ مگر این دانههای سفید کریستال را نمیبینی. هر سال نزدیک کریسمس تمام اتاقم را پر از آنها میکنم. سرهایمان پایین است...
والتر
افتان و خیزان. شبیه روزگار کار اجباری در کمپ زندانیان. فریتز والتر در خدمت سربازی ارتش نازی. زندانی کمونیستها. زندانی در کمپ مارامورس. وقتی در پایان جنگ تمام زندانیها به خاک شوروی میرفتند سرباز محافظ کمپ والتر به فرمانده میگوید که فریتز یک فوتبالیست است. یک فوتبالیست از سار. جایی در مرز فرانسه و آلمان. فریتز آزاد میشود. به خاطر فوتبال.....
ما
سرهایمان پایین است. دنیا، دیگر گرد نیست. دنیا صفحهی مرزبندی شدهی مستطیل شکل مبایل و تب لت و لپ تاپ ماست. میدانی دوستشان نداری. از نور مصنوعیاش متنفر میشوی. میخواهی پرتابش کنی روی تخت. کف اتاق ته چاه. صبر کن. بگذار نوتیفیکیشن جدیدم را بخوانم. یک لایک جدید... لعنتی.... دوباره در خودت میخزی. تو، مبایل و پنجرهی بسته. اصلا آن بیرون چه خبر است؟ صدای ماشین؟ بوی دود؟ بگذار در دنیای خودم باشم.
والتر
افتان و خیزان. آلمان تیم زخمخورده. آلمان با وجود باخت 8-3 برابر مجارستان از گروه خود صعود میکند. رقابت با یوگسلاوی در دور حذفی. بازهم شرقیها. با سایههای بلندشان. درخشش والتر. دویدن بی امان.. شکست یوگسلاوی. شکست اتریش. فینال. به برن خوش آمدی فریتز.
ما
با دو دست تایپ میکنی. شبیه نوازندههای دیوانه. از واتساپ به تلگرام. به اینستا. دایرههای +99 روی صفحه صدایت میزند. باید تمامش کنم. باتلاق. لایو جدید... فرو رفتن تا گردن... پیام.... پیام... پیام.... دایرهی قرمز رنگ نوتیفیکشن دور حلقت بسته شده... نفس بکش.... گوش بده... گوش کن
ما، والتر
نه صدای مبایل است و نه تب لت. جایی بیرون این اتاق لعنتی. این عمارت بزرگ. این دخمهی کوچک. نگاه کن... شیشهی اتاقت خیس شده. رد آب واقعی است. نگاه کن فریتز، باران میآید. هوای برن بارانی است. آب و هوای تو