طرفداری | بهدنبال اخراج اریک تن هاخ، شیاطین سرخ خیلی سریع درباره نیمکت تیم تصمیم گرفتند و روبن آموریم سرمربی جدید منچستریونایتد خواهد بود. جاناتان ویلسون در یادداشت خود برای گاردین، تحلیلی در خصوص چگونگی کار این سرمربی جوان پرتغالی در اولدترافورد و چالشهای پیش روی او نوشته است.
روبن آموریم، سرمربی اسپورتینگ بهشدت به منچسترسیتی مرتبط شده بود تا در صورت تصمیم پپ گواردیولا برای کنارهگیری، هدایت این تیم را برعهده گیرد و این اخبار پس از انتصاب هوگو ویانا بهعنوان مدیر فوتبال منچسترسیتی و جانشینی چیکی بگیریستین، پررنگتر هم شد. اگرچه روز دوشنبه (29 اکتبر 2024)، روبن آموریم بهعنوان گزینه اصلی جانشینی تن هاخ در منچستریونایتد مطرح شد و اسپورتینگ خبر داد منچستریونایتد برای فعالسازی بند فسخ این سرمربی پرتغالی وارد عمل شده است.
آموریم، کریستیانو رونالدو نیست. زمانی که رونالدو در تابستان 2021 به منچستریونایتد برگشت، دوران فوتبالش در سرازیری قرار داشت و اصلاً مناسب سیستم ضدحمله سریع اوله گونار سولسشر یا پرسینگ شدید رالف رانگنیک نبود. احتمالا بزرگترین دستاورد تن هاخ در اولدترافورد، کنار گذاشتن نسبتا بیدردسر او بود. خلاف رونالدو، آموریم سرمربیای است که در مسیر پیشرفت قرار دارد. این سرمربی 39 ساله احتمالاً درخشانترین سرمربی نسل جدید مربیان پرتغالی است و غیر از منچسترسیتی، لیورپول هم پیش از انتصاب آرنه اشلوت، سراغ او رفته بود.
پس از رساندن اسپورتینگ به قهرمانی فصل 21-2020 لیگ پرتغال و پایان دادن به قحطی 19 ساله، فصل گذشته هم تیم شهر لیسبون به قهرمانی رسید و در فصل 24-2023 نیز تیم او با 9 برد از 9 بازی پیش میرود. این تصور وجود داشت که آموریم تا پایان فصل جهت دفاع از عنوان قهرمانی لیگ در این تیم بماند؛ دستاوردی که اسپورتینگ هفت دهه است به آن دست نیافته است.
آرمانگرایی به رویکردی از مد افتاده میان سرمربیهای مدرن تبدیل شده و رگههای مشخصی از عملگرایی در رویکرد آموریم دیده میشود. در صورت نیاز، ممکن است تیم آموریم با گرایش دفاعی «لو بلاک» بازی کند اما ترجیح او پرس تیمش از بالای زمین است. این موضوع، یک سؤال کاملاً واضح را مطرح میکند؛ آموریم دقیقا قرار است با یونایتد چهکار کند؟
تن هاخ هم بهعنوان سرمربیای که به رویکرد پرس از بالا شهرت داشت به منچستریونایتد آمد اما پس از دو باخت در دو بازی ابتدایی مجبور به بازنگری عمدهای در رویکردهایش شد. پیام روشن بود؛ نمیتوان با رونالدو از بالا پرس کرد و با داوید دخهآ درون دروازه، نمیتوان خط دفاعی را بالا آورد.
اگرچه پس از رفتن این دو بازیکن هم تیم تن هاخ نتوانست بهشکلی متقاعدکننده پرس انجام دهد. اکثر اوقات، بازیکنان بهشکلی انفرادی توپ را تعقیب میکردند و آرایش تمسخرآمیز «دونات» در مرکز زمین یونایتد شهرت پیدا کرد؛ نیمی از بازیکنان عقب زمین قرار داشتند و نیمی دیگر برای تصاحب توپ، فشار میآوردند. در نتیجه میان آنها حفرهای شکل میگرفت که حریفان میتوانستند آزادانه جولان بدهند. کاسمیرو و کریستین اریکسن دیگر توانی جهت پرس کردن برایشان نمانده. کوبی ماینو تنها 18 سال دارد و داشتن این توقع که او بار مهمی از تاکتیک تیم را به دوش بکشد، غیرمنطقی است و مانوئل اوگارته تازهوارد، بهشکل قابل درکی از آشفتگی پیرامون تیم، گیج شده است.
چه در براگا و چه در اسپورتینگ، ترجیح آموریم استفاده از سیستم 3-4-3 بوده اما او این سیستم را به دو روش تفسیر کرده است. رایجترین مشخصه این سیستم در تیم آموریم، دو هافبک عقبنشین پرجنبوجوش بوده که اخیرا هیدِماسا موریتا و مورتن هیولماند بودهاند و جلوی سه مدافع وسط قرار میگیرند. این یک راه میانبر برای ساختن ذوزنقه دفاعی 2-3 محبوب مربیانی است که بهدنبال اجرای خنثی کردن ضدحمله حریف و حمله بلافاصله خودشان هستند. در این رویکرد، تاکید زیادی روی نقش وینگبکها در حمله وجود دارد و در همین سیستم بود که پدرو پورو، چشم تاتنهام را گرفت و حالا در این تیم بازی میکند.
در حالی که منچستریونایتد بازیکنان زیادی مثل مارکوس رشفورد، آماد دیالو یا الخاندرو گارناچو دارد که میتوانند بهعنوان مهاجم دوم یا وینگرهای در عرض بازی کنند، نه وینگبک طبیعی در تیم خودش میبیند و نه جایگاه مشخصی برای برونو فرناندش وجود دارد. اگر آموریم به اولدترافورد بیاید، شاید مجبور شود در کوتاهمدت از دیگر چینش 3-4-3 که آرایش لوزیگونهای در خط هافبک دارد، استفاده کند. در عقب زمین، بازیکنی میتواند قرار گیرد که به خط دفاعی اضافه شود و حین دفاع، آرایش خط دفاعی چهار نفره شود. در جناحینِ لوزی، دو هافبک «شاتلر» قرار میگیرند و یک هافبک به سبک فرناندش، میتواند پشت مهاجم و دو وینگر بازی کند. البته تشکیل خط هافبک لوزی با کاسمیرو، ماینو، اوگارته و کاسمیرو چندان امن بهنظر نمیرسد اما احتمالاً هیچ ترکیب دیگری از هافبکهای یونایتد وجود ندارد که منطقی بهنظر بیایند.
این مشکل اصلی هرکسی است که به منچستریونایتد بیاید. این تیم، اسکوادی دارد که با هزینه زیادی سرهمبندی شده و تأثیر خاصی نداشته است. کدام قسمتها باید باهم ترکیب شوند؟ فلسفه قابل اتکای تیم چیست؟ اینجاست که بهای سنگین تصمیم برای تمدید قرارداد تن هاخ به چشم میآید؛ موضوع فقط دستمزد یا غرامت اخراج او نیست بلکه هزینه 200 میلیون پوندی جذب بازیکن در این تابستان بوده که تن هاخ فکر میکرد با آنها بتواند سیستمهایش را اجرا کند.
البته فقط مشکل نامنسجم بودن شدید اسکواد تیم نیست بلکه این تیم به رفتوآمد مربیان عادت کرده و در نتیجه، به تحمیل اقتدار آنها را مقاومت میکند. این فرهنگی است که باید تغییر کند. متحول کردن منچستریونایتد، مثل شکستن شاخ غول است و مربیان زیادی در این مسیر انجام این وظیفه، تکهتکه شدهاند. منچستریونایتد، هنوز منچستریونایتد است و کار در آن با هدف روبهراه کردن همه چیز، وسوسهکننده است اما برای یک سرمربی در مسیر پیشرفت، پذیرش این شغل ریسک بزرگ است. اگر آموریم گزینههای دیگری داشته باشد، شاید بهتر است که آنها را مورد بررسی قرار دهد!