اختصاصی طرفداری | احتمالاً خیلی از نویسندگان حرفهای و علاقهمندان فوتبال در سایتها و اپهای مختلف، مطلبی حیوحاضر در رابطه با اخراج تن هاخ از منچستریونایتد در فایلهای خود از پیش انبار کرده بودند؛ برای چنین روزی که مطمئن بودیم دیر یا زود خواهد رسید.
خروج او از درهای اولدترافورد غیرمنتظره نبود و در حقیقت باید پیش از شروع فصل روی میداد. تقریباً همه بهخوبی واقف بودند او کسی نیست که جوابی برای معمای دوران پسا فرگوسن داشته باشد. باشگاهی با عظمت یونایتد، تحتنظر تن هاخ، بیهویتتر از همیشه روزگار میگذراند و این زجری بیشازپیش برای طرفداران یکی از محبوبترین باشگاههای جهان داشت. برای تبدیل شدن به سرمربی منچستریونایتد، توانایی فرد در پذیرش یک سری از تضادها و تناقضات مورد قضاوت و سنجش قرار خواهد گرفت.
در دوره پایانی دوره تصدی اریک تن هاخ، فوتبال یونایتد شدیداً تحلیل رفته بود و از پای درآمده به نظر میرسید. تن هاخ با بردن یک کارابائو کاپ و یک جام حذفی در دو فصل کامل خود، باشگاه را ترک میکند، واقعیتی که او بارها آن را تکرار کرد، در حالی که سومین فصل او بهسرعت به سمت نارضایتی پیش رفت. شاید این برای باشگاهی دیگر مانند تاتنهام که در تب جام میسوزد، کافی به نظر میرسید، ولی نه اینجا، نه در اولدترافورد، نه در تئاتر رؤیاها، نه برای شیاطین سرخ و نه برای منچستریونایتد.
خصوصاً در شهری که روزگاری سراسر قرمز به نظر میرسید، حالا تمامی افتخارات و اسم و رسمش به آبیهای شهر تعلق گرفته است. تمامی اینها در کار تن هاخ و همه کسانی که بعد از فرگوسن کنترل کشتی طوفانزده را به عهده گرفتند صدق میکند. تن هاگ پنجمین سرمربی دائمی بود که پس از بازنشستگی سر الکس فرگوسن در تابستان ٢٠١٣ در اولدترافورد تلاش کرد کشتی را بهسوی آبهای آرامتری هدایت کند.
با توجه به کسب دو جام، این مرد هلندی با ادعای معقولی مبنی بر اینکه سرمربی موفقی در یونایتد بوده، با حساب بانکی بسیار خوبی به آمستردام باز میگردد، چیزی که بسیاری از مربیان پیش از او در انجام آن عاجز ماندند.
از برخی جهات، دوران تصدی او نشان میدهد تا چه حد سخت و دشوار است تا استانداردهای تعیین شده توسط بازبی و سپس فرگوسن را رعایت کرد که تصادفاً و همزمان، اخیراً سمت سفیر باشگاه را با نارضایتی هواداران تیم از دست داد. این توقعات و استانداردها چیزی است که در خانه سیتی پس از دوران گواردیولا هم خوابیده است و هر سرمربی دیگری کاری بسیار مشکل و تقریباً غیرممکن در پیش روی خواهد داشت.
فرگوسن مأموریت خود را با به زیر کشیدن لیورپول خاتمه داد؛ آرزویی که او را به جلو میراند. هیچ باشگاهی در انگلیس بیش از ٢٠ عنوان یونایتد به قهرمانی لیگ کشور دست نیافته است. از این ١٨ قهرمانی، 5 تای آن با بازبی به دست آمده و فرگوسن هم 13 قهرمانی کسب کرده است. این دو همچنین ٣٣ جام از ٤٤ جام مهم یونایتد را به خود اختصاص دادهاند و در مجموع، ٢٠ نفر از ٢٣ سرمربی باشگاه نتوانستهاند قهرمانی در لیگ دسته اول/لیگ برتر را برای یونایتد به ارمغان بیاورند.
با نگاه به نمودارهای موجود، افت یونایتد پس از فرگوسن کاملاً مشهود است. پذیرش نقش سرمربی در اولدترافورد تقریباً به این معناست؛ احتمال شکست شما بیشتر از موفقیت است. در حالی که تن هاگ مظلوم، جامها را به ارمغان آورد، اما در ماههای آخر او، یونایتد شاهد مشکلاتی بود که او قادر نبود راهحلی برای آنها پیدا کند.
مدل بازی هلندی مبتنی بر تسلط تیم بر مالکیت توپ و همچنین حمله به شیوهای سریع و مستقیم بود. از بازیکنان مهاجمی که در پرسینگ تخصص یا مهارتی نداشتند، درخواست میکرد که در زمین بالا و پایین بروند، و گروه مردان میانی کم زوری که قدرت دوندگی نداشتند، تمام تلاش خود را برای پوشاندن فضای پشت آن مهاجمان انجام میدادند.
در لحظات خوب، تن هاخ یونایتد در هنگام راهاندازی ضد حملات خوب عمل میکرد، اما در هنگام دفاع در موقعیت خطرناکی قرار میگرفت و در لحظات بد، آنها تلاش کردند حملاتی را انجام بدهند که منطقی به نظر نمیرسید و از این رو در برابر حملات ناگهانی و سریع حریفان شدیداً آسیبپذیر به نظر میرسیدند.
اخیراً، تلاش برای توضیح بهترین برنامه تن هاخ برای یونایتد دشوارتر از همیشه به نظر میرسید؛ جایی که او قصد داشت بهترین بخشهای هر استراتژی را بدون توجه به اینکه چگونه ممکن است همه را با هم تطبیق دهد، در کنار هم قرار دهد. ایجاد تعادل بین خلاقیت و اهداف واقعبینانه، نشانه یک رهبر خوب و کارآمد است.
خوب بودن، به معنای پذیرفتن شغل غیرممکنی است که اهداف دائماً در حال تغییر است، و در پستی چون سرمربیگری منچستریونایتد، و سطح فوتبال اروپا، تن هاخ کاملاً وامانده در جایگاه خود به نظر میرسید.
باید گفت، تن هاخ در بازگرداندن یونایتد از پایینترین وضعیت اخیرش به لیگ قهرمانان خوب عمل کرد اما وقتی تیم با تاکتیکهای ابتدایی او سازگار شدند، او در یافتن راهی برای حفظ آنها موفق نبود.
ورود او به باشگاه در سال ٢٠٢٢ مصادف با فصلی بود که یونایتد با ٥٨ امتیاز، کمترین امتیاز ممکنه را در تاریخ لیگ برتر به دست آورده بود. او در اوایل کار، مهارتهای تحسین برانگیزی در حل چندین مشکل ارثی یونایتد از خود نشان داد.
یونایتد در فصل ٢٣-٢٠٢٢ در مقایسه با دوره موقت ششماهه رالف رانگنیک، در داخل و خارج از زمین بهعنوان تیم بهتری عمل کرد. پیروزی مقابل بارسلونا در مرحله حذفی لیگ اروپا و نیوکاسل یونایتد در فینال جام کارابائو باعث شد بسیاری باور کنند؛ باشگاه در راه بازگشت است.
نتایج نگرانکنندهای نیز وجود داشت، بهخصوص خارج از خانه در مقابل تیمهای برتر. اما اعتقاد بر این بود تن هاگ، در فصلی دیگر با اجرای برنامهها خود، در فصل ٢٤-٢٣، راههای جدیدی برای بهبود اوضاع پیدا خواهد کرد.
تن هاخ از پتانسیل یونایتد برای تبدیل شدن به بهترین تیم جهان که در دوران گذار است، صحبت کرد اما برنامههای او برای تبدیل کردن یونایتد به یک نیروی هجومی قویتر باعث شد، آنها در دفاع ضعیفتر عمل کنند. او در اصلاح برنامههایی که به اجرا گذاشته بود مشکل داشت و حتی کارهایی که قبلاً بهخوبی انجام میداد، مانند استفاده از بازیکنان نیمکتنشین به قهقرا رسیده بود.
پیروزی غیرمنتظره در فینال جام حذفی در ماه مه مقابل منچسترسیتی، مهارتهای تاکتیکی او را در تک بازیها به دنیای فوتبال یادآوری کرد، اما در شروع این فصل، همه عادات بد یونایتد دوباره ظاهر شدند؛ دفاع کردن در مقابل آنها ساده بود و بههمریختن خط هافبک آنها سادهتر.
در این اوضاع او همچنان در کنفرانسهای مطبوعاتی و مصاحبهها تلاش میکرد درباره موفقیتهای گذشته صحبت کند و درعینحال برنامهها و نظرات کمی در مورد اینکه چگونه میتواند موفقیتهای آینده را تضمین کند، ارائه میکرد. بازی و قافیه را در برابر رسانههای بیرحم هم باخته بود و دیگر هیچکس در داخل و خارج یونایتد را به عنوان حریفی قدر، جدی نمیگرفت.
مدیریت یونایتد مانند مدیریت تیم ملی انگلستان کار دشواری است که توخل بهزودی با آن آشنا خواهد شد. بسیاری از مشکلاتی که تن هاخ با آن روبرو شد منحصر به دوران حکومت او نبود.
ایفای نقش مربی در یونایتد، عملاً بهعنوان نقش اول در فیلم بلاک باستر و گرانقیمت است، جیمز باندی که باید به هر شکلی راهگشا باشد، چهرهای برای یک شرکت چندمیلیارددلاری که باید تلاش کند تا پایگاه جهانی و چند نسلی از طرفداران را راضی نگاه دارد. یونایتد باشگاهی است که هرروز خدا و در هر ٣٦٥ روز سال، در سطوح محلی، کشوری و بینالمللی ارزش خبری دارد. فراموش نکنید، طبیعت از خلأ متنفر است و کمی بیش از یک میلیارد هوادار فوتبال زمانی که تیم محبوبشان در حال دستوپازدن کاری انجام نمیدهد، بیقرار میشوند. این بیقراریها تعیینکننده است و رؤسا و صاحبان یونایتد خیلی دیر، تکان و لرزشی به سیستم قدرتمند خود دادند.
یونایتد یک دهه بعد از فرگوسن را سپری کرده است و از روی عجله، کورکورانه اشتباهات زیادی مرتکب شده است. تصمیم برای به تعویقانداختن اخراج تن هاخ در تابستان، تلاشی برای کاهش این روند خطاها و تصمیمات غلط بود، اما ادامه روند بد تن هاخ، نقش و موقعیت و جایگاه او را غیرقابلدفاع کرد. حباب او مدتها پیشازاین ترکیده بود!
حالا یونایتد از اینجا به کدام سو راهی خواهد شد؟
باور نادرست به استثناگرایی منچستریونایتد به ١١ سال ناامیدی و زجر و زوال منجر شده است و سرمایهگذاران جدید باشگاه، تازه شروع به رسیدگی به یکایک مشکلات کردهاند. نقض قرارداد فرگوسن در این راستا است، به طوری که رتکلیف رسماً اعلام کرد: «دوران فرگی سالهاست به پایان رسیده است».
یونایتد از سال ٢٠١٣ در مسابقات قهرمانی معنیدار تا ماه مه و بخش پایانی فصل حضور نداشته است و از زمان بازنشستگی فرگوسن فقط در پنج مورد در جمع چهار تیم برتر قرار گرفته است.
نایبرئیس سابق نهچندان محبوب یونایتد، اد وودوارد، یک بار بیپروا گفته بود: «عملکرد ما در زمین، حقیقتاً تأثیر معناداری بر آنچه که ما در زمینه تجارت انجام میدهیم، ندارد.»
همه، بهخصوص هواداران یونایتد ماندهاند چگونه باشگاهی با این منابع نمیتواند موفقیت در میادین را تضمین کند. عمر برادا، مدیر اجرایی، که تابستان امسال منصوب شده است، رسماً به کارکنان یونایتد گفته است؛
هدف ما کسب عنوان قهرمانی لیگ برتر در سال ٢٠٢٨، در زمان صد و پنجاهمین سالگرد منچستریونایتد است.
در حال حاضر، چالش بعدی انتخاب یک مربی جدید و برنامههای بازسازی اولدترافورد است. از زمانی که دوران فرگوسن در سال ٢٠١٣ به پایان رسید، یونایتد فصول زیادی را پشت سر گذارده، بیآنکه کاملاً و عمیقاً درک کند؛ چه چیزهایی آنها را به یکی از بزرگترین و موفقترین باشگاه فوتبال در انگلستان تبدیل کرده است؟
یونایتد اگر بخواهد به قله فوتبال بازگردد، باید حلقه گمشده خود را نه در دفاتر و حسابها بانکی، بلکه در میادین نبرد پیدا کند تا بتواند گذشته پرشکوه خود را به آینده متصل کند.
به فردا و فرداهای بهتر…