قسم به دلهای خسته خسته دلان
قسم به قلب شکسته خسته دلان
به آه برلب نشسته خسته دلان که من در این سینه
جز غمی آشنا به دل هم زبان ندارم
از او جدا ماندهام در این رهگذر ز یارم نشان ندارم
ببین به شام بی ستارهام نکرده چارهام نگاه چاره سازی
نخوانده با نوای خستهام نی شکستهام نوای دلنوازی
ز حسرتم آه بی ثمر برلب تا کی یارب تا کی
به سینه ام سوز پر شرر هر شب تاکی یارب تا کی
چهکنم چهکنم چهکنم چهکنم ببین به شام بی ستارهام
نکرده چارهام نگاه چاره سازی نخوانده با نوای خستهام
نی شکستهام نوای دلنوازی
قسم به دلهای خسته خسته دلان
قسم به قلب شکسته خسته دلان
به آه برلب نشسته خسته دلان که من در این سینه
جز غمی آشنا به دل هم زبان ندارم از او جدا ماندهام
در این رهگذر ز یارم نشان ندارم