تاد بولی، سر جیم رتکلیف، هلدینگ آلدریج، گروه اینئوس دردسری بزرگی برای ساخت یک ورزشگاه تازه برای دو فینالیست انگلیسی لیگ قهرمانان 2008، من یونایتد و چلسی دارند.
در آنفیلد، جایگاه طرفداران ایستاده رنگ و بوی سالهای طلایی دهه 80 را به شهر لیورپول آورده و چند کیلومتر آنطرفتر، خاطرات گودیسون پارک قدیمی با ساخت ورزشگاهی جدید برای اورتون در پایا این فصل برای همیشه بایگانی خواهد شد.
و طرفداران وستهم، تاتنهام و آرسنال علیرغم لذت از استادیوم جدید هنوز تکهای از قلب خود را آپتون پارک، وایت هارت لین و هایبری جا گذاشتهاند.
زمین فوتبال همان خط پیوند مستقیم طرفداران و بازیکنان است. پهنهای سبزرنگ که از زیر پای بازیکنان ادامه مییابد و با شیبی ملایم هزاران طرفدار پرشور را روی خود جای میدهد.
در روزهای آغازین زمین بازی، با پرچینها و سازههای ساده چوبی و سیمانی محصور میشد و امروز به عکس روی جلد کتابهای معماری جهان تبدیل شده.
و این داستان مردی است که "زمین بازی" را به معابدی بزرگ ارتقا داد. یک مهندس انگلیسی. طراح و معمار بیش از 50 استادیوم بزرگ و کوچک، از آنفیلد تا هایبری. هیلزبورو تا ایبراکس و از استمفوردبریج تا الدترافورد
این داستان آرچیبالد لیچ Archibald Leitch، معمار اسکاتلندی استادیومهای فوتبال است
|
آرچیبالد لیچ، طراح بسیاری از استادیومهای فوتبال بریتانیاست. استادیومهایی با آکوستیک مناسب برای صدا، ورودیها و خروجیهای کافی برای تماشاگران و طراحی جایگاههای ایستاده برای یک سوم تماشاگران. اگرچه اولین داستان او، با بروز یک فاجعهی منجر به مرگ نوشته میشود:
رای گیری در دربی الدفرم
کاملاچی. گلاسکو. سال 1865.
دهکدهی قدیمی در منتهاالیه شرقی پایتخت اسکاتلند، دیگر مثل گذشته جای زیبایی نیست. خانههای کوچک و آسمان آبی رنگ، متاثر از انقلاب صنعتی سر و شکل دیگری پیدا کردهاند. سر و صدای اهنگریها و ریخته گری و کارخانههای تولید مواد شیمیایی رنگ شهر را به یک کارگاه بزرگ تبدیل کرده. آقای آرچیبالد لیچ بزرگ هم یکی از آن آهنگران شهر است. کسی که فلزات گداخته را خم میکند و با آن وسایل مختلف میسازد. در سال 1865 و در خیابان کاملی پارک کاملاچی، فرزند چهارم آقای لیچ، آرچیبالد متولد میشود. هم نام پدر...
آرچی خیلی زود بارقههای هوش و ذکاوت خود را عیان میکند. در یک کالج محلی تحصیل و برای مدت کوتاهی در یک شرکت تامین کنندهی فراوریهای نساجی کار میکند.
پس از تکمیل تحصیلات معماری، لیچ جونیور دفتر مهندسی خود را راه میاندازد. دو سال پس از طراحی یک زمین کوچک راگبی، در سال ، 1896 یک پیشنهاد بزرگ، زندگی آرچی را تغییر میدهد. طرح توسعهی استادیوم ایبراکس گلاسکو رنجرز....
پیشنهاد توسعهی استادیومی برای رنجرز برای آرچی یک پیشنهاد رویایی است. مشارکت در استادیومی برای تیم مورد علاقهی کودکی. قرار گرفتن در بخش مهمی از نخستين گامهای رشد و توسعهی فوتبال در بریتانیا، و البته طراحی همتایی در برابر سلتیک پارک، تیم دشمنان و رقبای دربی الدفرم....
لیچ، تمام قراردادها، پیشنهادات و پروژههای موازی را رد میکند و شخصا به سراغ ایبراکس میآید. افزایش 6،000 نفر به ورزشگاه با ایجاد جایگاههای غول پیکر در دو انتهای زمین، تخصیص 36،000 صندلی به جایگاه غربی و ظرفیت 80،000 نفری ورزشگاه.
در رای گیری اتحادیه فوتبال انگلستان برای انتخاب استادیوم میزبان بازی انگلیس و اسکاتلند، ایبراکس با یک رای بیشتر سلتیک پارک را شکست میدهد. پیروزی در کارزاری که شکست در آن برای لیچ که میتوانست به قیمت پایان زندگی حرفهای آرچیبالد لیچ تمام شود!
مردی که زنده ماند....
ایبراکس، به خاطر دو فاجعه در طول تاریخ فوتبال مشهور است. اتفاق تلخ و مشهورتر در سال 1971 ازدحام طرفداران در یکی از خروجی های ورزشگاه و مرگ 66 طرفدار اسکاتلندی است. اما فاجعهی قدیمی تر و نخستی نفرین ایبراکس متعلق به سال 1902 است. جایی که با فرو ریختن یکی از جایگاههای ساخته شده توسط لیچ، 25 نفر جان خود را از دست میدهند.
هر دو جایگاه جدید ساخت لیچ تختههای چوبی متصل با پیچ روی یک چارچوب فولادی بود. به گفتهی یکی از شاهدان عینی آن حادثه در روزنامههای گلاسکو، نیم ساعت پس از شروع بازی ناگهان 17 مفصل جابجا شد و حفره بزرگی آن وسط پدید آمد.
با این حال، هیچ پروندهای علیه لیچ تشکیل نمیشود. و تنها متهم آن حادثه، تاجری است که چوب سکوهای ورزشگاه را تامین کرده که او هم تبرئه میشود. اتفاق بد برای لیچ اما قطع همکاری رنجرز با او و استخدام یک معمار دیگر است. لیچ مصرانه بار دیگر درخواست استخدام خود را به باشگاه میفرستد. سایمون انگلیس نویسندهی کتاب زندگینامهی آرچیبالد لیچ مینویسد:
لیچ مرد سرسختی بود. او میتوانست همان موقع کار خود در فوتبال را رها کند و در کارخانههای دیگری مشغول کار شود. اما او برای چیزی که به آن علاقه داشت، میجنگید.
لیچ سر کار قبلی خود باز میگردد. و شروع به باز طراحی سکوهای فرو ریخته میکند.
در انگلستان
نخستین پروژهی آرچی لیچ در انگلستان، ساخت جایگاه جان استریت در استادیوم برامال لین شفیلد است. مدیران شفیلد پس از یک بازی دوستان با رنجرز و مشاهدهی طراحی زیبای ایبراکس راغب میشوند تا با آرچی همکاری کنند.
لیچ کار خود را با یک سقف تودوری ( سقف شیروانی، مربوط به عصر تودور در انگلستان در قرن 15 و 16) آغاز میکند. و در زیر سقف یک جایگاه مخصوص خبرنگاران و استفاده از لامپهای برق برای اولین بار در معماری استادیومهای انگلیسی.
در سال 1903، نوبت به میدلزبورو میرسد و لیچ استادیوم ایرسام پارک را برای آنها طراحی میکند. اینبار سقف شیروانی زیبای آرچی، بر بالای جایگاه شمالی ورزشگاه نصب میشود. چیزی که تا 9 دهه بعد به عنوان یک نماد جذاب برای طرفداران بورو محبوب بود و البته با خاطرات نبرد تاریخی کره شمالی و ایتالیا در جام جهانی 1966 در آمیخته.
آرچی حالا علاوه بر جایگاههای اصلی، روشهایی برای ایمن سازی سکوهای کناری نیز به کار میبرد. استفاده از بتن در سال 1905 و در دو طراحی آرچی لیچ در لندن به چشم میخورد؛ کراوین کارتریج و استمفوردبریج. عامل استحکام بخش دیگر، لولههای فولادی زیر صندلیها به جای قطعات چوب است.مرحله بعد طراحی جایی برای صندلیهای راحت در استادیوم هاست. یک الگوی قرن بیستمی مدرن. بیشتر شدن عرض سکوها برای قرار گرفتن نشیمن طرفداران که باعث میشود طراحیها کمی گرانتر از قبل شوند. انگلیس میگوید:
تفاوتها در هزینهی پرداختی آشکار شده بود. مثلا لیچ برای سلهرست پارک سقف شیروانی طراحی نکرد. برعکس فولام و چلسی. این به بودجهی پالاسیها هم مربوط بود.
اشراف به سراغ آرچی میآیند
آوازه ی شهرت آرچی به تیمهای بزرگتر انگلیسی میرسید از طرفی زوال اقتصاد گلاسکو و شکوفایی بندر مرسی ساید در آن سالها سبب میشود تا لیچ از اسکاتلند راهی شهر لیورپول در شمالغرب انگلستان شود.
در سال 1908، او جایگاه تازهای را در جایگاه گودیسون رود گودیسون پارک طراحی میکند. با استفاده از یک قاب فولادی عظیم که با الهام از بزرگترین کشتی اقیانوس پیمای آن زمان، مورتانیا نام گرفته بود.
او هیچگاه خود را درگیر رقابتهای باشگاهی نکرد و به همین دلیل علاوه بر توسعهی استادیوم اورتون، نخستین پایههای جایگاه کاپ در آنفیلد را نیز بنا نهاد.
چند کیلومتر آنطرف تر و در همسایگی لیورپول، لیچ توسط قهرمان تازهی لیگ در آن سالها فراخوانده میشود؛ در سال 1910 جان هنری دیویس رئیس باشگاه منچستریونایتد زمینی را در کنار کانال بریج واتر پیدا میکند که آرچیبالد لیچ در آن به قول آقای انگلیس "نخستین استادیوم فوتبال قرن بیستم" را میسازد. یک جایگاه مسقف، سه جایگاه بزرگ، روباز و 60،000 پاوند هزینه برای ساخت استادیومی به نام الدترافورد...
یکی از نویسندگان روزنامهی اسپورتینگ کرونیکل در وصف الدترافورد تازه تاسیس مینویسد:
این زیباترین، بزرگترین و باشکوهترین میدان ورزشی است که دیدهام. یک زمین فوتبال بی رقیب....
سپس نوبت به هنری نوریس، تاجر متمولی میرسد که آرسنال، را از ورشکستگی نجات داده. نوریس باشگاه وولویچ آرسنال را به شمال لندن میبرد و پیشوند وولویچ را از آن حذف میکند. جوانههای نوظهور نیاز به زمینی آماده دارند.
یک قرارداد میان نوریس و لیچ برای ساخت استادیوم هایبری. همتای الدترافورد در لندن. چیزی که باشگاه همسایه را نیز به تکاپو میاندازد. تاتنهامی ها نیز برای عقب نماندن از همسایه جدید خود، به فکر نوسازی وایت هارت این میفتد. وایت هارت لین. سال 1920.
در سال 1924 موفقترین باشگاه انگلیس در آن زمان به سراغ لیچ میآید. با پیشنهاداتی از جنس تیم فاتح لیگ و اف ای کاپ و باشگاه داگلاس مک گرگور بزرگ. فرد ریندر، رئیس جدید باشگاه استون ویلا از لیچ چیزهای تازه ای میخواهند. یک شگفتی معماری. جایگاه ترینیتی رود در ویلا پارک. با پلههای باشکوه، با نمای آجری تزئین شده توسط کاشیهای ایتالیایی پنجرههای شیشهای رنگی و شیروانیهای هلندی. چیزی که اینگلیس که خود متولد بیرمنگام است از آن به عنوان یک نماد معماری یاد میکند.
در سال 1923، یک رقیب بزرگ برای تمام طراحیهای کوچک و بزر لیچ پیدا میشود. دولت پادشاهی بریتانیا، از استادیوم ملی کشور در لندن رونمایی میکند. استادیومی با نمادهای مخصوص خود. با برجهای بزرگ مقابل آن، با جایگاه سلطنتی، پلهها، رختکن و..... آرچیبالد لیچ هیچ نقشی در ساخت ومبلی ندارد. طراحی ومبلی، تماما به جان ویلیام سیمپسون رئیس مؤسسهی سلطنتی بریتانیا مربوط است.
پس از ومبلی...
آرچی لیچ پس از 60 سالگی هنوز هم پرکار است. در استادیومهای فوتبال، پیستهای دو میدانی و.... در سال 1928 بار دیگر رنجرز، پسر معمار خود را فرا میخواند. اینبار برای طراحی یک جایگاه اصلی در ایلراکس برای 10،000 نفر. لیچ برای نمای بیرونی جایگاه از آجرهای قرمز استفاده میکند. یک نماد دیگر برای باشگاه دوران کودکی خود.
با آغاز دههی 30، استادیومهای فوتبال گسترش خیره کنندهای دارند و جایگاههای طرفداران افراطی تیمها در حال شکل گرفتن است. لیچ در مین رود و برای من سیتی جایگاه کیپاکس را طراحی میکند و نیم قرن بعد کالین بل در لباس آبی آسمانی سیتی عنوان پادشاه کیپاکس را به نام خود میزند.
سرانجام آرچی، 2 روز پیش از تولد 74 سالگی خود در سال 1939 با زندگی وداع میکند.
مردی که میراث او در فوتبال بریتانیا حقیقتا فراتر از نتایج بازیها، برندگان، قهرمانیهای مدیران، مربیان، بازیکنان و.... بوده. مردی که 6 استادیوم از 8 ورزشگاه میزبان جام جهانی 1966 با دستان او ساخته و طراحی و نمودی جهان مییابد.
حالا، کاملاچی، دهکدهی محل تولد لیچ از موتور مولد صنعت گلاسکو، به منطقهای تفریحی تبدیل شده.
ایوانها، طاقها و ستونهای خاص او در جایگاههای کوچک و بزرگ استادیومهای قدیمی کم و بیش تخریب شدهاند. برخی در موزههای ملی فوتبال اسکاتلند و انگلیس یافت میشوند، برخی به عنوان مصالح در جایی دیگر به کار رفتهاند و بخش دیگری از انها طور کلی نابود گشتهاند.
دیگر، خبری از هایبری، وایت هارت این، بولین گراند، مین رود و تا چند وقت دیگر گودیسون پارک و شاید حتی الدترافورد و استمفوردبریج نخواهد بود اما.... هر طرفداری لحظات تاریخی آن زمینهای قدیمی را در تمام طول عمر خود از یاد نخواهد برد. لحظهی به کنده شدن از سکوها هنگام باز شدن دروازه، لحظهی در آغوش گرفتن نفر کناری، لحظهی اشک ریختن در روی صندلیهای یخ زده و تمام آن آهنگها و سرودهای دسته جمعی زیر سقف خانهای بزرگ.... خانهای با طرحهای بی بدیل آرچیبالد لیچ....