برای خنده نابت که مامن شادیست
برای موی رهایت که خلق آزادیست
برای بوی تنت که پس از قدم زدنت
دلیل رقص درختان مست آبادیست
برای چشم تو باید به زندگی جان داد
برای وصف تو باید به شعر میدان داد
بخند تا بشود درد را تحمل کرد
که با وجود دلی خون جگر به دندان داد
به زندگی جان داد
به شعر میدان داد
قسم به سرو بلندت که خم نخواهم شد
میان وحشت شب جرئت از تو می گیرم
به احترام تو می ایستد اگر دنیا
به احترام تو من ایستاده می میرم
قسم به سرو بلندت که خم نخواهم شد
میان وحشت شب جرئت از تو می گیرم
به احترام تو می ایستد اگر دنیا
به احترام تو من ایستاده می میرم
ایستاده می میرم
قسم به قطره اشکی که روی گونه توست
قسم به ماهی لبهات در میان دو رود
که از نگاه تو باید هزار قصه نوشت
که از سکوت تو باید هزار قطعه سرود
مرا که یخ زده ام توی سینه ات بفشار
بهار شو به زمستان سرد جامه بده
بپاش عطر خودت را میان هر شعرم
به نشر عشق در آثار من ادامه بده
ادامه بده
قسم به سرو بلندت که خم نخواهم شد
میان وحشت شب جرئت از تو می گیرم
به احترام تو می ایستد اگر دنیا
به احترام تو من ایستاده می میرم
قسم به سرو بلندت که خم نخواهم شد
میان وحشت شب جرئت از تو می گیرم
به احترام تو می ایستد اگر دنیا
به احترام تو من ایستاده می میرم
ایستاده می میرم
ایستاده می میرم
ایستاده می میرم
ایستاده می میرم
ایستاده می میرم