چشمه ام زلال و پاکم دل بی قرار خاکم
خنک زمین داغم خون ریشه های باغم …
چشمه ام زاده بارون چشم امید بیابون
هر لب تشنه رو سیراب دورم از وسعت مرداب ..
واسه پونه های صحرا گلای وحشی تنها
ریشه های خشک و مرده زندگی ساز و گوارا …
من غرور دشت و کوهم واسه خشکی مثل روحم
واسه آخرین دقایق کشتی نجات نوحم
همه نورم پاک و روشن واسه هر تاریکی روزن …
بتم اما واژگونم رنگ تنهایی تو خونم
ترسم از تنهایی موندن تن و توی خاک پوسوندن …
دیگه بارون ندیدن تن به تنهایی کشیدن