طرفداری | اوضاع روحی و روانی آلواریتو به قدری بد بوده که او حتی از خانه خود نیز بیرون نمیرفت.
آلوارو موراتا که این روزها برای میلان توپ میزند، در گفتگویی مفصل و احساسی با کوپه، اعتراف کرد که تا همین چندماه پیش درگیر افسردگی بوده و قهرمانی با اسپانیا در یورو 2024 زندگی او را تغییر دادهاست. موراتا در این مصاحبه، راجع به دلایلش برای ترک اسپانیا، اوضاع و احوال روانیاش به خاطر افسردگی و مسائل جالب توجه دیگری صحبت کردهاست که شما را به خواندن آنها دعوت میکنیم:
دیگر نمیتوانستم اسپانیا را تحمل کنم
اسپانیا بهترین کشور دنیاست. شرایط من کمی پیچیده است، اما وقتی کارم در ایتالیا به پایان رسید، قطعاً به اسپانیا برمیگردم. چرا شرایط من پیچیده است؟ دوست ندارم در مورد این موضوع صحبت کنم چون مردم میگویند موراتا همیشه از دست همهچیز شاکی است! امیدوارم تا پایان امسال مستندی منتشر شود که به مردم کمک کند تا داستان زندگی من را بهتر درک کنند. این مستند به افرادی که حالشان خوب نیست و روزگار سختی را میگذرانند، کمک خواهد کرد. وقتی از افسردگی و حملات پانیک رنج میبری، مهم نیست که چه شغلی داری یا چگونه زندگی میکنی. تو یک نفر دیگر را در درون خودت داری که باید هر روز و هر شب با او مبارزه کنی. برای من، رفتن از اسپانیا بهترین تصمیم بود، چون به نقطهای رسیده بودم که دیگر نمیتوانستم آنجا را تحمل کنم.
فکر میکردم فوتبالم تمام شدهاست
فکر کنم برای اولین بار است که راجع به این موضوع صحبت میکنم. بله، من حال بسیار بدی داشتم و فکر میکردم دیگر نمیتوانم کفشهایم را بپوشم و فوتبال بازی کنم. افراد کمی از این موضوع خبر داشتند، مثل سیمئونه، کوکه، چند نفر از بازیکنان تیم ملی و همچنین روانپزشکم. تلویزیون و شبکههای اجتماعی بعضی وقتها یک دنیای دیگر را نشان میدهند، دنیایی که واقعی نیست. من به عنوان یک بازیکن باید تصویری از خودم را به مردم ارائه دهم چون وظیفه من همین است. اما من وضعیت خیلی خیلی بدی داشتم. نمی خواهم جلوی شما گریه کنم، اما اتفاقات بد زیادی برای من افتادند و در نهایت منفجر شدم. همیشه به سمت خانه میدویدم و گلویم از شدت ناراحتی و گریه میگرفت.
جلوی بچههایم خجالتزده میشدم
اگر روانپزشکم، مربی ذهنی و البته خانواده و دوستانم نبودند که کنارم باشند، نمیدانم چه اتفاقی برایم رخ میداد. میدانم که اینیستا و بویان هم شرایط مشابهی را تجربه کرده بودند، اما فکر میکردم غیر ممکن است که این اتفاق برای من هم بیافتد. سه ماه قبل از شروع یورو، تصور اینکه پیراهن تیم ملی اسپانیا را بپوشم و کاپیتانش باشم، دورترین و غیرمنتظرهترین چیزی بود که به ذهنم میرسید. مطمئن نبودم که دوباره بتوانم فوتبال بازی کنم و نمیدانستم چه اتفاقی دارد برایم میافتد. همهچیز خیلی پیچیده و حساس شدهبود. خیلی سخت است وقتی متوجه میشوی چیزی که بیشتر از همه دوستش داری، همان چیزی است که الان بیشتر از همه از آن متنفر شدی. از بودن در کنار بچههایم خجالت میکشیدم، از بیرونرفتن خجالت میکشیدم. هروقت با بچههایم بیرون میرفتم، یک اتفاقی رخ میداد. مردم از من راجع به فوتبال میپرسیدند و اتفاقات بازیها را مرور میکردند. دیگر حتی دلم نمیخواست به خرید بروم یا کارهای عادیای که یک پدر برای بچههایش میکند را انجام بدهم. مردم جلوی بچههایم آنقدر به من نیش و کنایه میزدند که به شدت خجالت میکشیدم.
یورو زندگی من را تغییر داد
تصمیم من برای ترک اسپانیا نه تنها به خاطر خودم، بلکه به خاطر فرزندانم هم بود. انتقادهای ورزشی خیلی وقتها تبدیل به مسخره بازی میشد. این موضوع به یک مشکل بزرگ تبدیل شده بود، جلوی بچههایم خیلی بد به من توهین میکردند. به همین خاطر دیگه از خانه بیرون نمیرفتم. چطور میتوانستم واکنش نشان ندهم؟ نه، واکنش نشان دادم. خیلی وقتها خط قرمزهایم را رد کردم. مثلاً یک بار در رستوران، داستان را برای بقیه توضیح دادم و طرف خجالت کشید و گفت: "نه، فقط میخواستم فیلم بگیرم" یا چیزهایی از این قبیل. به خاطر همین میگویم که یورو زندگی من را تغییر داد. حالا بیشتر به من احترام میگذارند. انگار یک شمشیر داخل سینه من فرو رفته بود که حالا آن را بیرون کشیدم. حالا عکس قهرمانی من و اسپانیا روی دیوار آن رستوران نقش بستهاست.
با احساسی بد به تمرین میرفتم
وقتی فهمیدم همه چیز دارد از دستم در میرود، خیلی به هم ریختم. صبح از خواب بیدار میشدم، باید میرفتم تمرین اما احساس بدی داشتم. من آدمی هستم که دوست دارد با بقیه حرف بزند و شوخی کند. اما وقتی به رختکن میرسیدم، مینشستم سر جایم و وقتی میخواستم لباس بپوشم و داخل زمین بروم، سوار ماشین میشدم و برمیگشتم. به خانه میرفتم و شروع میکردم با خودم کلنجار رفتن.
مراجعه به روانشناس چیز بدی نیست
افسردگی هم یک نوع بیماری است مثل همه بیماریهای دیگر. مردم به تو میگویند: "بیا، سرت را بالا بگیر". اما این یک مشکل واقعی است، مخصوصاً برای جوانان. باید
به آنها فهماند که رفتن پیش روانشناس یا روانپزشک نهتنها چیز بدی نیست، بلکه بسیار هم خوب است. شاید نه از افسردگی، اما مطمئنا خیلیها از اضطراب، حملات پانیک یا مشکلات دیگر مربوط به سلامت روان رنج میبرند.
نمیدانم چه بلایی ممکن بود بر سر من بیاید
در یورو حال بهتری داشتم. حتی نمیخواهم تصور کنم که اگر اتفاقات آن تورنمنت رخ نمیداد، چه بر سر من میآمد. فهمیدم باید قوی باشم تا از بقیه محافظت کنم. اگر قرار بود کسی مورد انتقاد قرار بگیرد، آن شخص باید خودم باشم. البته که این موضوع در مصاحبهها هم مشخص بود. من به ندرت با کسی دعوا میکنم، اما در زمان افسردگی، با آدمهایی که خیلی دوستشان داشتم هم درگیر میشدم و بعدا از آن ها معذرتخواهی میکردم. خیلی خوششانس بودم که چنین همتیمیهایی داشتم.
هدف من کمک به بقیه است
من تحت درمان قرار گرفتم چون نمیشد همیشه در این شرایط باقی بمانم. باید تحت درمان قرار بگیری و قوی و شجاع باشی. من همهچیز داشتم اما از تمام آنها میترسیدم. این یعنی هرکسی صرفنظر از شرایط زندگیاش، ممکن است این مشکلات را تجربه کند. به همین خاطر میخواهم در مورد افسردگیام صحبت کنم تا به بقیه هم کمک کردهباشم، نه اینکه از زمین و زمان شکایت کنم! در حال حاضر حالم خوب است و خوشحالم.
مردم ایتالیا مثل اسپانیا نیستند
در ابتدا فکر میکردم قرار است در اتلتیکو بمانم و خیلی دوست داشتم این اتفاق بیافتد. بعد یک مصاحبه انجام دادم و گفتم که نمیدانم آیا میتوانم به بازیکردن در تیم ملی ادامه بدهم یا نه، چون دیگر سنم بالا رفته و جوانها دارند جایگزین ما میشوند. البته که چیزهای مهمتری از فوتبال هم در زندگی شخصی من وجود دارند. به خاطر این نظرم، خیلی مورد انتقاد قرار گرفتم. میدانستم که اینگونه رفتارها در ایتالیا اتفاق نمیافتد. اینجا مردم به من احترام میگذارند اما در اسپانیا اینگونه نیست و وقتی به تو یک برچسب خاص میزنند، خیلی سخت است که بتوانی آن را از خودت جدا کنی. مثلا یک بار در مصاحبهای گفتم که در خانه خودم جشن گرفتم، اما در اسپانیا به شدت از این کار من انتقاد کردند! انگار که اصلا حق نداشتم جشن بگیرم.