ی روز سهند خوابید رو رخت خوابش گفت آخيش بعد pes 2011 رو باز کرد گفت عجیب بازیکنیه این مایکون از ته زمین توپو میگیره میره تا اون جلو بعدش سانتر کرد گفت گللللل
برای همین دانیال صداشو شنید و فهمید سهند کجاست
سهند درحالی که داشت خوشحالی میکرد دانیال بالشو کشید از سرش سهند گفت آخخخخ سرم
بعد دانیال سهندو کشید گفت بلند شو ببینم گرفته کپیده پاشو که خیلی کار داریم
سهند گفت صبر کن این کاشته رو بزنم
دانیال: بیا ببینم
سهند: صبر کن جون من
ولی دانیال سهندو با نامردی کشید
سهند گفت کمککککک
بعد بابای سهند که بازی برزیل آلمان تو جام جهانی باهاش دیده بود گفت بکپ دیگه چقدر صدا میکنی
بعد دانیال سهندو از خونه خارج کرد
گفت تا پرتت نکردم تو این فاضلاب بگو مجید کجاست
سهند: مجید کیه
دانیال: زر نزن خوب میدونی کیو میگم و ی لگد
سهند: من الان یادم نیست اسم بازیکنی که باهاش گل زدم مایکونه بعد
دانیال: دیدی اسمشو گفتی مایکون خودتو به موش مردگی نزن مجید کجاست
سهند: دهنتو آب بکش مجید نه و کینگ مجید بگو تا عادت کنی
دانیال عصبانی شد
اومد سر سهندو بکوبه به دیوار
سهند گریه کرد گفت مایکون تو که داری از پشت گوشی میبینی تو رو خدا بیا ی کاری کن
بعد مایکون از تو موبایل اومد بیرون
دانیال نامرد: چی!
مایکون: پیچ پیچی
بعد دیییییش یدونه طد دانیال نامرد ۵۰۰ کیلومتر اونور تو تو ی جزیره
بعد سهند گفت ایول مایکون تو فوق العاده ای
مایکون: بیا ی گاز
سهند: نوشابه ایه؟
مایکون: حالا دیگه بستنی های نوشابه ای مایکون میچسبه
ولی دانیال نامرد دوباره پیداش شد: فکر نمیکردید دانیال آنقدر سریع باشه
مایکون: ولی فکر میکردم که مایکون ازش سریعتره بعد پریدن رو هوا
یدفعه سهند تو نونوایی داشت گلابی میخورد که یهو بارون گرفت
بعد برگشت دید عه نونوا که مایکونه و داره لبخند میزنه کنارشم دانیاله ۲ تایی میخندیدن
بعدش سهند قاطی کرد و احساس عجیبی بهش دست داد صحنه های عجیبی قر و قاطی شده بود
یدفعه خودشو خیلی کوچیک دید درحالی که دانیال گنده شده و میخواد لهش کنه وقتی دانیال نامرد پاشو آورد بالا سهند گفت نههههههههه
بعد یدفعه بابای سهند اومد بالا سرش گفت چیکار میکنی دیوونه صدات ۵ کوچه اونورتر رفته از ارث محروم شدی
بعد سهند دید عه تمام مدت تو رخت خواب داشته با پتو میجنگیده
چشمش به پنجره افتاد و مجید رو دید
همش کار کینگ مجید بود استاد بزرگ بزرگ توهم زایی
سهند از ترس رفت زیر پتو
یدفعه پتو دهن وا کرد و با دندونای بزرگ خواست سهند رو گاز بگیره
سهند پتو رو پرت کرد هوا و نهههه نههههه گویان با چشمانی گریان درحالی که بر سر خود میکوبید سر به بیابان گذاشت و دیگر هیچکی او را ندید!
روایت است که در بیابان نیز ناگهان فردی روی خود را برگردوند و به سهند لبخند زد
و گفته میشه این فرد مایکون بود
اما هنگامی که سهند ناپدید میشد دیگر خبری از مایکون نبود
آیا مایکون خود سهند بود؟...