بر آن فانوس کَش دستی نیفروخت
بر آن دوکی که بر رف بیصدا ماند
بر آن آیینه زنگار بسته
بر آن گهواره کَش دستی نجنباند
بهار منتظر بیمصرف افتاد
بهار منتظر بیمصرف افتاد
به هر بامی درنگی کرد و بگذشت
به هر کویی صدایی کرد و اِستاد
ولی نامد جواب نه از قریه نه از دشت
به هر کویی صدایی کرد و اِستاد
ولی نامد جواب نه از قریه نه از دشت
کسی پیدا نشد غمناک و خوشحال
که پا بر جاده خلوت گذارد
کسی پیدا نشد در مقدم سال
که شادان یا غمین آهی برآرد
که شادان یا غمین آهی برآرد
که شادان یا غمین آهی برآرد
کسی از کومه سر بیرون نیاورد
نه مرغ از لا نه نه دود از اجاقی
هوا با ضربههای دف نجنبید
گـلی خود روی برنامد ز باغی
هوا با ضربههای دف نجنبید
گـلی خود روی برنامد ز باغی
بهار آمد نبود اما حیاتی
در این ویران سرای محنت وغم
بهار آمد دریغا از نشاطی
bahar amad darigha az neshati
که شمع افروزد و بگشایدش در
ke sham afroozad o bogshayadash dar
که شمع افروزد و بگشایدش در
ke sham afroozad o bogshayadash dar
که شمع افروزد و بگشایدش در
ke sham afroozad o bogshayadash dar
ترانه آهنگ بهار خاموش از داریوش
بهار آمد دریغا از نشاطی
bahar amad darigha az neshati
که شمع افروزد و بگشایدش در
ke sham afroozad o bogshayadash dar
که شمع افروزد و بگشایدش در
ke sham afroozad o bogshayadash dar
که شمع افروزد و بگشایدش در