در وصف یاس ....
من همونیم که باهات قدم زدم
یه شب تو آوار زلزله بم
تو نگاه پدر و مادرم تو نامه ای به من، نامه ای به فرزند
از سرکوب تا لال تا زنده باد ایران
طی کردیم باهم خیلی راهارو
عبور کردیم از مغزای خالی
از بند ناف تا خط صاف، سفارشی
تا شکمی که شده بود عامل بردگیم
بیم، از ترسام توی زندگیم
تا اونجایی که ناامید بودم و گفتی میشه ادامه داد
شاید اگه فقط طبل شادی بود تو گوشم
فراموش میکردم چطوری جنگیدن با رخ وحشی شهرُ
من که به هرحال باید میجنگیدم
اما فراموش میکردم چطوری جنگیدن
امسال یه سال دیگه قرار کنار هم قدم بزنیم
تبریک میگم به خودت و خودم این قدم زدن
|