نگاهی متفاوت به یازده سپتامبر؛ بازنمایی حوادث در رسانه:
بازنمایی مهمترین خصلت رسانه است. رسانه ها، خواسته یا ناخواسته روی واقعیت قاب می بندد و «واقعیت» را تبدیل به «حقیقت» می کند. یعنی آن زاویه ای را نمایش می دهند که اگرچه دروغ نیست، اما همه واقعیت هم نیست. و با این بیان، دامنه محتوای فیک (Fake Content) بسیار گسترده تر از شایعات و اخبار کاملاً جعلی میشود. در این بین چگونگی بازتاب و بازنمایی حوادث در رسانه ها از اهمیت بالایی برخوردار است. و شاید بتوان اوج این توانایی رسانه ها را در نوع پوشش رسانه های آمریکایی از واقعه یازده سپتامبر یافت…
بازنمایی در رسانه:
رسانه ها به عنوان مهمترین و گسترده ترین مرجع اطلاع رسانی در دنیای امروز، سهم اصلی تعیین تصویر ذهنی مخاطبان از یک واقعه را دارند. مردم وقایع را از نگاه و دید رسانه ها میبینند، تحلیل می کنند و شاید بر همان اساس تصمیم هم می گیرند! در این بین، نوع پردازش و شکل بازنمایی ای که یک رسانه در پوشش یک موضوع اتخاذ می کند، ذهنیت مخاطبان درباره آن را شکل می دهد. و اساسا شاید بتوان گفت رسانه ای قدرتمند تر است که توانایی اش در ایجاد و تثبیت این تصویر ذهنی بالاتر باشد…
بازنمایی و قاببندی رفتارِ شقاوتآمیز و... نیست! قاببندی ذات رسانه است.
بازنمایی حوادث در رسانه:
مسئله بازنمایی رسانه ای، در مورد حوادث اهمیت دو چندان می یابد. چرا که پیگیری اخبار حوادث به دلایل گوناگون برای اغلب مردم جذاب و مهم است. از سوی دیگر عمده مردم دسترسی مستقیم به محل حادثه ندارند. لذا برای پیگیری اخبار آن، مجبور اند به رسانه ها مراجعه کنند. و اینجاست که پای قاب بندی و بازنمایی رسانه ای وسط می آید… مردم آن چیزی را از یک حادثه می خوانند، می بینند، می شنوند و در نهایت می فهمند، که رسانه می خواهد.
اما بازنمایی حوادث در رسانه ها از یک جهت دیگر هم اهمیت دارد؛ حس تاریخی مردم به یک حادثه، مستقیما تحت تاثیر آن چیزی است که رسانه ها در زمان حادثه در ذهن هایشان کاشته اند. مردم آن تصویری را به یاد می آورند که در زمان حادثه لا به لای اخبار آن دیده اند. در همین زمینه بد نیست در ایام سالگرد حملات یازده سپتامبر این حادثه را از منظر بازنمایی رسانه ای مورد بررسی قرار دهیم.
شاید هنوز هم 11 سپتامبر 2001، کابوس وارترین روز آمریکایی ها باشد. چهار هواپیمای مسافربری آمریکایی در یک روز و به فاصله کمتر از یک ساعت، توسط تعدادی هواپیماربا ربوده و به جای پرواز به مقصد های خود، برای اجرای عملیات انتحاری به سمت اهداف از پیش تعیین شده هدایت شدند. دو هواپیما به برج های تجارت جهانی _معروف به برج های دوقلو_ اصابت کردند. یک هواپیما به ساختمان پنتاگون مقر فرماندهی وزارت دفاع آمریکا کوبانده شد. هواپیمای چهارم نیز در حین درگیری خدمه و مسافران با هواپیما ربایان سقوط کرد.
2996 کشته، 6000 زخمی، نابودی کامل برج های شمالی، جنوبی و شماره 7 مرکز تجارت جهانی نیویورک، فروریختن دیوار از ساختمان پنتاگون و چهار بوئینگ مسافربری اصلی ترین خساراتی بود که از این روز وحشتناک برای آمریکا به جا ماند. این بخش علی الظاهر غیر قابل اجتناب حادثه بود. اما هنوز یک بخش از حادثه باقیمانده؛ افکار عمومی! جایی که رسانه های آمریکایی وظیفه دارند آنرا ساماندهی و هدایت کنند.
بازنمایی حملات یازده سپتامبر در رسانه های آمریکایی:
یکبار دیگر تصاویر را مرور کنید! چه اشتراک جالب توجهی در این تصاویر وجود دارد؟ چرا در اغلب این عکس ها، یک پرچم برافراشته آمریکا در گوشهکنارِ نما دیده می شود؟ پلیس و آتشنشانهای خسته و در حال تلاش، آمبولانس و ماشین های آتش نشانی، نیرو های نظامی در حال خدمت رسانی…؛ راستی چرا اثری از جنازه و مجروحین نیست؟! عکاس چه منظور خاصی از این «قاببندیها» داشته است؟
پاسخ در عنوان بحث است: بازنمایی حوادث در رسانه. یک نمود بسیار جالب توجه از نوع پوشش رسانه ها درباره این واقعه، بازنمایی تصویری آنهاست. عکسهای یک حادثه بسیار حائز اهمیت هستند. عکس ها طعم دارند و آن چیزی که در ذهن ها و حتی تاریخ ثبت می شود، تصاویر هستند. مردم در سال های بعد، تصاویر را به یاد میآورند و عکس های یک حادثه، سال ها بعد از آن، بیشتر از صد ها مقاله حرف برای گفتن نزد افکار عمومی دارند.
با همین نگاه، عکاس آمریکایی – احتمالاً – می داند که بعد از حادثه، وظیفه ای خطیر به عهده دارد: «بعدها وقتی مردم سرچ کردند “11 سپتامبر 2001″، با چه تصویری رو به رو شوند؟» برای همین، به جای آنکه تصویر دست بیرون مانده از آوار، یا جنازه غرق در خون را ثبت کند، آگاهانه می رود سراغ تراژدی و حماسه سرایی!
در گوشه کنار تصویر، پرچم آمریکا را می گنجاند: تا احتمالاً حس وحدت و غرور ملی را در مخاطب آمریکایی اش برانگیزد و بگوید فارغ از جمهوری خواه یا دموکرات، الان مسئله آمریکاست. بیننده بین المللی هم با مشاهده عکس احتمالاً اقتدار آمریکا در اوج بحران را احساس کند؛ اینکه آمریکا زخم خورده، ولی سر خم نکرده! و جالب اینجاست که این پرچم آنقدر اهمیت دارد که حتی اگر از اول حادثه در محل نبوده باشد، برای پوشش رسانه ای، آنرا به صحنه اضافه می کنند…{تصویر زیر را مقایسه کنید!}
جمع بندی؛ رسانه ها آشپز هستند!
رسانه ها در حکم آشپز اند، تصاویر ادویههاشان! آشپز خوب می داند آنچه طعم نهایی غذا را می سازد، ادویه است! به همان نسبت، یک رسانه شریف، می فهمد که باید با ادویه هایش، تا جایی که می تواند، طعم تلخ حادثه را بگیرد.
حالا هوشمندی رسانه های آمریکایی را با تسویه حساب های سیاسی و جناحی رسانه های خودمان در هنگام چنین حوادثی مقایسه کنید… اوج دغدغه برخی روزنامه ها و خبرگزاری های ما در بحران ها، پیدا کردن مقصر از جناح رقیب است! و انگار یادشان می رود هویت، عرق ملی، و اساساً مردم، به هر بازی کثیف دیگری ارجحیت دارند و در حوادث غیر مترقبه مثل سیل، زلزله، آتش سوزی و… افکار عمومی بیشتر از هر چیز، نیاز به امید و آرامش دارند، نه طعم تند و چندش آور بازی های سیاسی… شاید دیگر وقت آن باشد که آشپزهایمان را عوض کنیم!
رویکردِ رسانهای ایالاتمتحده رویکردی وحدتزا و غرورآفرین است بهطوری که حسِ ملیگرایی و اتحاد را میانِ جامعهی ایالتیِ خود برمیانگیزد و این را ما نه فقط در این قضیه بلکه در کلیهی فیلمها و سریالها و انیمیشنهای آنها دیدهایم! راهبردی که جاذبهی زیادی برای مردمِ جهان ایجاد میکند؛ با بورلیهیلز نمادسازی میکند و با خانههای همشکلشان رویاسازی میکنند. و این است 'ذکاوتِ آمریکایی' کلمهای که به چیزهای آمریکایی دیگر مِنجمله رویایآمریکایی اضافه میشود.
پ.ن: قطعا تصاویر این پست گزینش شده اند و همه تصاویر حادثه ویژگی های فوق را ندارند! اما بحث بر سر حجم تکرار اِلمان ها، استفاده مکرر از این تصاویر در رسانه های رسمی و اثر آنها بر افکار عمومی است. باور ندارید؟! خودتان جستجو و قضاوت کنید!