دیوید ژینولا در حال صرف ناهارش در ساحل بورنموث بود. غذای او از یکی از شعبههای محلی رستوران هری رمسدن تهیه شده بود. ژینولا – فرانسوی، با صورتی زیبا و بدنی تراشیده – شرایط متفاوتی که در آن قرار گرفته بود، پذیرفته بود و عجیب بودنش را حس کرده بود. ولی همزمان این شرایط را دوست داشت. او میگفت:” این زندگی انگلیسی است.”
ژینولا روزی را در نیوکاسل به خاطر میآورد که در حال آماده شدن برای تقابل با آرسنال بودند و او در اتوبوس باشگاه، شیفته رفاقت صمیمی و خالصانه بین همتیمیهایش شده بود. او گفت:” نسبت به چیزی که در فرانسه تجربه کردم، خیلی فرق داشت. کمی ماهی و سیب زمینی خوردیم، کمی هم آبجو. سریال “Only Fools and Horses” را تماشا میکردیم. خیلی عالی بود. رادنی و دل بوی(شخصیتهای سریال). اوایل پیش خودم میگفتم “لعنتی، این دیگه چه وضعشه؟” ولی بعدا متوجه شدم که داستان از چه قرار است. حالا فکر میکنم که خیلی خوب بود. دل بوی را دوست دارم.”
تجسم ستارهای خوشهیکل که انگار توسط میکل آنژ تراشیده شده و Trotters of Pechkam (گروهی در سریال مذکور) را ستایش میکند، یک مورد جالب از همنشینی فرهنگی است: جمله قبل تنها میتواند توصیفی از دیوید دسیره مارک ژینولا باشد؛ به ویژه در 6 ماه اول حضورش در نیوکاسل که نشانههای از درخشش داشت و سپس نمایشهای فوق العادهاش در تاتنهام.
امروزه تاثیر فرانسه و فوتبال این کشور روی انگلیس انکارناپذیر است ولی در تابستان 1995، وقتی ژینولا پاری سن ژرمن را به مقصد نیوکاسل ترک کرد، خبری از موج جدید فرانسویها نبود. آرسن ونگر سرمربی ناگویا گرامپوسایتِ ژاپن بود. آرسنال هیچگاه پیش از آن بازیکن فرانسوی در اختیار نداشت. ولی در سال 1995، در حالیکه انگلیس برای میزبانی رقابتهای یوروی سال بعد آماده میشد و از شروع فرمت جدید لیگ در انگلیس تنها سه سال گذشته و خیلی هم خوب پیش رفته بود، اوضاع در حال تغییر بود.
ژینولا ستاره اصلی تیم پاریسنژرمن بود که توانست در سال 1994 برای دومین بار در تاریخش قهرمان لیگ فرانسه شود.
برای مثال در نسخه 97-1996 سالنامه فوتبال راتمنز، بخش جدیدی در فهرست محتوا قرار گرفته بود:” هنگ فرانسویها”. برای اولین بار نام بازیکنان شاغل در بالاترین سطح فوتبال انگلیس از 37 کشور “خارجی” در این سالنامه در نسخه فصل 96-1995 ثبت شده بود. از فرانسه تنها دو نماینده حضور داشت- اریک کانتونا در منچستریونایتد و ژینولا در نیوکسل.
کانتونا ستاره بیچون و چرا الدترافورد بود ولی شرایط ژینولا در باشگاهی که جام نمیبرد، متفاوت بود و او چند سال پیش از اینکه تیری آنری سر از هایبری در آورد، جذابیت از نوع فرانسوی را در لیگ گسترش میداد. همزمان که فوتبال انگلیس از یک محصول کاملا داخلی به یک سرگرمی جهانی تبدیل شد و بازیها و نتایج، بخش مهمی از زندگی مردم را تشکیل داده بود، ژینولا در سالنهای مد با لباسهای چروتی کَتواک میکرد در تبلیغ تلویزیونی شرکت “اورئال” حضور داشت. این موضوعات غیرفوتبالی، اگر که او در زمین نمیتوانست کارش را انجام دهد، هیچ اهمیتی نمیداشتند. اما پسر، چه بازیای میکرد!
پاری سن ژرمن در سال 1994 برای دومین بار در تاریخ نه چندان طولانیاش موفق شد قهرمان لیگ فرانسه شود و بازیساز اصلی این تیم به عنوان بهترین بازیکن فصل فرانسه انتخاب شد. دوازده ماه بعد، دیوید ژینولا 28 ساله بود و در اوج دوران فوتبالش. قهرمانی پاری سن ژرمن باعث شد آنها برای اولین بار در چمپیونزلیگ حضور پیدا کنند و در مرحله گروهی، بالاتر از بایرن مونیخ صدرنشین شدند و بارسلونا را هم در دور یک چهارم نهایی شکست دادند و در نهایت میلان، مدافع عنوان قهرمانی، در مرحله نیمهنهایی روبرو شدند و با شکست مقابل آنها از رقابتها کنار رفتند. ژینولا در آن زمان در تیم ملی فرانسه عضویت داشت و به نسبت هم تیمیهایش مشهورتر بود. او به این فکر افتاد که زمان ترک فرانسه رسیده و یوهان کرویف، تماسی تلفنی با او داشت و تاکید کرد که بارسلونا میتواند مقصد ایدهآلی برای او باشد. قسمت بامزه کار اینجاست که ژینولا هم صحبت اسطوره هلندی را قبول کرد.
او که در سن ماکسیم و در کنار خلیج سن تروپه بزرگ شده، خودش را مدیترانهای میداند؛ بخشی فرانسوی، بخشی “خیلی ایتالیایی”- به قول خودش- و بخشی هم پسر طبیعت. او در این باره گفت:” در زندگی قبلیام دلفین بودم. حداقل امیدوارم اینطور بوده باشد.” به دلایل جغرافیایی و سبک زندگی و همینطور اینکه کرویف مربی تیم قهرمان اروپا در سال 1992 بود، بارسلونا برای ژینولا مقصدی عالی بود. مشکل اما اینجا بود که در آن دوره هنوز قانون بوسمن تصویب نشده بود (طبق این قانون، مردم کشورهای عضو اتحادیه اروپا اجازه کار در تمامی کشورهای عضو اتحادیه را داشتند) و فهرست بازیکنان خارجی بارسلونا تکمیل بود.
در حالیکه بارسلونا تلاش کرد چند بازیکن خارجی را به فروش برساند، ژینولا با اینترمیلان و بایرن مونیخ مذاکره کرد؛ او همچنین به گلاسکو سفر کرد تا با سلتیک نیز وارد مذاکره شود. ولی نیوکاسل با جاهطلبیها و اهداف جدیدش و همینطور مربیگری کوین کیگان، “بیشترین شور و علاقه را نشان داد.” طرفین قرارداد در هتلی در آمستردام دیدار کردند و همان موقع، دیوید دین، مدیر آرسنال نیز برای ارائه پیشنهاد با او تماس گرفت. بازیکنی که قرار بود در آینده در تاتنهام بازی کند، میتوانست به اولین فرانسوی آرسنال تبدیل شود.
ژینولا با 2.5 میلیون پوند، به یک جوردی (لقب اهالی منطقه تاینساید که باشگاه نیوکاسل در آن واقع شده) تبدیل شد. کیگان، لس فردیناند را در مرکز خط حمله داشت و شش ماه قبلش نیز کیت گیلِسپی را برای بال راست خریده بود. پیتر بردزلی هم در این تیم حضور داشت. هر چند که انتظار میرفت نیوکاسل با سیستم 2-4-4 بازی کند ولی حضور این چهار نفر منجر به این شد که آنها از سیستم 4-2-4 استفاده کنند. گیلسپی در این رابطه گفت:” پس از بازی اول در پیش فصل، تمام شهر از دیوید ژینولا صحبت میکردند. به خصوص در آن شش ماه، او توقفناپذیر بود.”
ژینولا دوست داشت به بارسلونا برود اما با محدودیت جذب بازیکن خارجی این تیم، در نهایت راهی نیوکاسل شد.
پس از 15 بازی، نیوکاسل 12 پیروزی، 2 تساوی و 1 شکست به ثبت رساند. آنها با 5 امتیاز بالاتر از منچستریونایتد، در صدر جدول قرار داشتند و 10 امتیاز با آرسنال رده سومی فاصله گرفته بودند. آنها 33 گل زده بودند و لقب “سرگرمکنندهها” را به دست آورده بودند. ژینولا تنها 2 گل زده بود ولی تاثیر او فوقالعاده بود. اولین گلش در سومین بازی برای نیوکاسل و در مقابل شفیلد ونزدی به ثمر رسید. آن بازی در ساعت 4 عصر یکشنبه برگزار و توسط شبکه اسکای پوشش داده شد و اولین باری بود که بازی ژینولا برای بینندگان تلویزیونی به نمایش درمیآمد. او یک گل از فاصله 20 متری زد که ترکیبی از تکنیک و قدرت بدنی بود. ژینولا شگفتزده بود زیرا کریس وادل، اسطوره او که قبلا در مارسی بازی میکرد، در هیلزبرو حضور داشت تا شاهد بازی باشد.
اما کیگان حتی از او هم خوشحالتر بود. او درباره ژینولا گفت:” دیوید استعداد ویژهای است ولی به جایی نیاز داشت که بتواند در آن بازی کند. فکر میکنم پیدایش کرده.” در زمین، ژینولا خیلی سریع خودش را با شرایط تطبیق داد. او در ماه آگوست به عنوان بهترین بازیکن ماه لیگ انتخاب شد. گیلسپی به اتلتیک گفت:” ما درباره او چیز زیادی نمیدانستیم. در آن زمان، اوضاع مثل امروز نبود و همه چیز در معرض نمایش قرار نداشت؛ به خصوص در فوتبال فرانسه. اولین باری که به تمرینات آمد، مثل ستارههای فیلمها به نظر میآمد و پیش خودتان فکر میکردید:” وای! ما یک فوتبالیست خریدیم؟’ فورا در تمرینات متوجه میشدید که او فوتبالیست فوق العادهای است.
با یک پا توپ را حرکت میداد و مدافع آماده میشد که او را مهار کند ولی با پای دیگرش، به سمت دیگری حرکت میکرد. هیچوقت نفهمیدم پای اصلی او کدام یک است. هیچوقت کسی را مثل او ندیدهام که بتواند انقدر سریع با پاهایش تغییر مسیر بدهد.” ژینولا حتی آماده بود که در انتخاب پستش نیز فداکاری کند. در پاری سن ژرمن میگفت:” فکر میکردم که قرار است مهاجم دوم تیم و جانشین ژرژ ووآ باشم… زمانیکه قرارداد را امضا میکردم، به نظرم نمیآمد که من را برای پست هافبک هجومی در نظر گرفتهاند.”
هیچکس نمیتوانست چنین چیزی را حدس بزند. اما خارج از زمین، کارولین، همسر ژینولا، نمیتوانست با شرایط جدید کنار بیاید و فکر زادگاه و بارسلونا هم همچنان در ذهن ژینولا بود. او به سمت زندگی شبانه در کیساید کشیده شد و گیلسپی- که دو سال با او هم اتاقی بود- به خاطر دارد که ژینولا در طبقه بالای کلوپ شبانه جولی، سیگار میکشید، ساندویچ گوشت خوک و پنیر میخورد، نوشیدنی آمارتو مینوشید و زنها صف میکشیدند تا با او وقت بگذرانند.
ولی پس از کریسمس، نیوکاسل محو شد؛ درست مثل ژینولا. او به هدفی برای مدافعان تبدیل شده بود و در حالیکه به اندازه کافی توسط داورهای ضعیف لیگ محافظت نمیشد، دائما دستانش به نشانه اعتراض بالا بود. او به شیرجه زدن و شبیهسازی محکوم شده بود. منچستریونایتد با کانتونا از نیوکاسل عبور کرد.
با این وجود، در رایگیری انتخاب بهترین فوتبالیست سال توسط فوتبالینویسها، ژینولا سوم شد و با بهبود رابطهاش با تیم ملی فرانسه، تصور میکرد که جایگاهش برای یورو 96 تضمین شده است. ولی این موضوع مشهور است که ژرار هولیه، سرمربی سابق فرانسه، او را پس از ناکامی تیمش در صعود به جام جهانی 1994، “آدمکش” نامیده و امه ژاکه، جانشین هولیه هم به همان اندازه درباره او مردد بود. ژاکه کانتونا را هم برای یورو 96 انتخاب نکرد.
سپس در تابستان 1996، بارسلونا که حالا بابی رابسون را روی نیمکت داشت، با پیشنهادی 4 میلیون پوندی وارد شد. نیوکاسل 12 میلیون پوند درخواست کرد. بارسلونا با پیشنهادی 6 میلیون پوندی بازگشت ولی کیگان موافقت نکرد و ژینولا از این شرایط ناراضی بود و هنگامیکه کیگان در اواسط فصل بعد، سنت جیمزز پارک را ترک کرد، ژینولا احساس میکرد که به او خیانت شده است. او در کتاب بیوگرافیاش به نام “مگنیفیکو” نوشت:” انگار که از پشت به من خنجر زده شد”.
کنی دالگلیش جانشین کیگان شد و ژینولا احساس کرد که جایی در تیم او ندارد. او و دالگلیش دچار درگیری شدند و در نتیجه آن، ستاره فرانسوی درخواست انتقال داد. دالگلیش درباره این موضوع گفت:” دست خط خوبی داشت”. بار دیگر ژینولا میخواست راهی نوکمپ شود ولی رابسون این تیم را ترک کرده بود و هر چند که سرمربی انگلیسی تمایل زیادی به این انتقال داشت ولی جانشینش، لوئی فان خال، چندان راغب نبود. تاتنهام پیشنهادی 2.5 میلیون پوندی ارائه کرد. ژینولا هم در جولای 1997، زمانیکه سوار بر قایق لوکس آلن شوگر، مالک باشگاه در موناکو بود، پیشنهاد را قبول کرد.
بر حسب اتفاق، نیوکاسل در چمپیونزلیگ با بارسلونا روبرو شد. در شبی که نیوکسل آنها را با نتیجه 3-2 در سنت جیمزز پارک شکست داد، ژینولا به کمک اسپرز رفته بود که با نتیجهای مشابه، مقابل کارلایل یونایتد در جام اتحادیه به پیروزی رسیدند. او از اولین بازیکن فرانسوی نیوکاسل به اولین بازیکن فرانسوی تاتنهام تبدیل شد. او یک پیشگام بود: این روزها کاپیتان تاتنهام، هوگو لوریس است و در سال 2013، باشگاه نیوکاسل به افتخار حضور 10 بازیکن فرانسویاش، مراسم “روز ملی فرانسه” را جشن گرفت.
پیش از ژینولا، فرانسه در بازاری که انگلیسیها از آن خرید میکردند حضور نداشت ولی در سال 1995، نه تنها ژینولا راهی انگلیس شد بلکه قانون بوسمن هم به تصویب رسید که قوانین فرا-مرزی را در اروپا به اجرا گذاشت و نقل و انتقالات فوتبال را با انقلابی بزرگ همراه کرد. سالنامه فوتبالی راتمِنز، دو نسخه بعد از سال 96، در قسمت خارجیها، نام 9 بازیکن فرانسوی را ثبت کرده بود- نیکلاس آنلکا، پاتریک بلوندو، رمی گارد، برنارد لاما، فرانک لبوف، میکائل مادار، امانوئل پتی و پاتریک ویرا به دیوید ژینولا ملحق شده بودند. “دیده شدن” که گیلسپی پیشتر در مورد آن صحبت کرده بود، شدت گرفت.
گری فرانسیس مربی اسپرز بود ولی در ماه نووامبر از کار برکنار شد. کریستین گروس هم 10 ماه دوام آورد و سپس نوبت جورج گراهام از آرسنال بود که سرمربی تاتنهام شود. زوج گراهام و ژینولا، به اندازه زوج داگلیش و ژینولا ناامیدکننده بودند و این موضوع برای همه اثبات شده بود. ولی 15 ماه پیش از حضور گراهام، ژینولا هواداران حاضر در وایت هارت لین را متحیر کرده بود؛ هوادارانی که تیمی متعلق به میانه جدول را تماشا میکردند که در فصل اول ژینولا در رده چهاردهم و در فصل دوم او در رده یازدهم کار را به پایان رساند.
ژینولا در فصل اولش، مقابل بارنزلی در ورزشگاه اوکوِل در رقابتهای جام حذفی یک گل به ثمر رساند ولی تیمش در نهایت 3-1 شکست خورد. تاتنهام فصل بعد باز به همین ورزشگاه در همین رقابتها سفر کرد و این بار هم ژینولا گلزنی کرد. اما این دفعه، یک گل تماشایی که نتیجه بازی را مشخص کرد و به ستاره 32 ساله کمک زیادی کرد که عنوان بهترین فوتبالیست سال از نگاه فوتبالنویسان و همینطور عنوان برترین بازیکن سال از نگاه بازیکنان حرفهای را کسب کند.
گلی که او مقابل بارنزلی زد، 5 روز پیش از دیدار فینال جام اتحادیه در ومبلی بود؛ جایی که تاتنهام 1-0 لسترسیتی را شکست داد. ژینولا خوشحال بود، ولی نه فقط به این خاطر که تیمش با این پیروزی به رقابتهای اروپایی برگشت؛ بلکه به خاطر اینکه در آن تابستان قراردادی 3 ساله بست. با افزایش فاصله بین او و گراهام، حضور ژینولا یک سال نیم بعد از تمدید قرارداد بیشتر دوام نیاورد. ژینولا، تاتنهام تحت هدایت گراهام را به “ارتشی که گراهام ژنرال آن است” تشبیه کرد.
او خیلی دلخور بود زیرا چنین نگاهی داشت:” من در این سه سال زحمت بسیاری کشیدم. دو بار عنوان بهترین بازیکن فصل را کسب کردم. من کمربند نجات باشگاه هستم و سعی میکنم در طول زمان، قایق باشگاه را روی آبهای عمیق حرکت دهم. در دورانی که تیم برای فرار از سقوط میجنگید، من هواداران را سرگرم کردم و پس از آن هم عملکرد خوبی داشتم و کمک کردم که باشگاه جام ببرد.” پس از راهیابی ژینولا به تالار افتخارات باشگاه تاتنهام در سال 2008، کمتر کسی در باشگاه فکر میکرد که این عنوان حق او نبوده است.
دوران آخر
ژینولا از تاتنهام راهی استون ویلا شد و متاسفانه تنها چیزی که از آنجا به خاطر دارد، درگیری با جان گرگوری، سرمربی باشگاه، بود که از ژینولا به خاطر اضافه وزنش انتقاد کرده بود- به بازیکنی که بدنش شبیه مدلها بود، گفتند که “کمی چاق شده است”. پس از گل اولش برای باشگاه، ژینولا پیراهنش را از تن خارج کرد تا بدنش را به رخ بکشد. آخرین اقدام او در باشگاه استون ویلا به دسامبر سال 2001 بازمیگردد که پس از تکل خشن روی دنیس وایز از لسترسیتی، با عصبانیت و خشم زمین بازی را به علت دریافت کارت قرمز ترک میکرد.
ژینولا در 35 سالگی، هفت بازی برای اورتون انجام داد. او در ماه می 2002 بازنشسته شد و دوران پیشگامانه خود در انگلیس را با تعویضی که پس از 12 دقیقه حضورش در زمین هایبری انجام شد، به پایان رساند و از روی نیمکت، شاهد دو گلی بود که آنری به ثمر رساند و تیمش را به پیروزی رساند. موج نو فرانسه آغاز شده بود.
|