روزی کریستین رونالدو برای خرید دوق مقوی و سالم از بقالی راهی شد سپس بنرتا گونی سیب زمینی بزرگی به سر رونالدو انداخت و گفت: ما تو را گیر انداخته هاهه
رونالدو: ولم کن
بنرتا: الان راهی شدا هه پس سکوت کرداهه تا رسیده هاهه
بعدش رسیدن یجای سرد و تاریک و بنرتا گفت: حمینجا استقرار کرداهه تا مشتری آمدا هه
رونالدو: از من چی میخوای
بنرتا: من که نمیتوان همش از بودجه خود خرج کرداهه تو را به فروش رسانده و فلافل خریدا هه
رونالدو: کبیر چقدر میخوری شکمت از دیوار رد شده
بنرتا: خیلی بی مصرف هستی هاهه در ازای تو مشتری فقط فلافل کرداهه من پیتزا خواسته
رونالدو: من قیمت ندارم انقدر ارزشمندم
بنرتا: قیمت تو با کود برابری کرداهه برای باغ خواسته
رونالدو: من گشنمه
بنرتا: اینجا چیزی نداریم هاهه جوراب خود را کباب کرده هاهه تو خورداهه
رونالدو: نه من نوشابه نخواسته
بنرتا: فقط یکم شنسل سوخاری با نوشابه از شام دیشب مانده یا خورداهه یا از گشنگی مرداهه
رونالدو: غزای سالم و مقوی نون پنیر سبزی خواسته
بنرتا: این پنیر را داشته
رونالدو: چرا این مزه ایه اح اح
بنرتا: تاریخش ۱۵ سال گذشته شده ها خودت پنیر خواسته
رونالدو: اینا چیه
بنرتا: وسایل آشپزخانه باشگاهه آن را به حراج کرداهه
سپس مشتری اومد
بنرتا: بفرمایید رونالدو اینجا نشست کرداهه با کود های اعلا هاهه
مشتری: کود هاش چرا ناخالصی داره
رونالدو: خودت ناخالصی داری
بنرتا: کود های جادویی هسته هاهه طلا ساختاهه
مشتری: برو خودتو مسخره کن مرتیکه میرم کود اعلا میخرم از مغازه خیلی هم ارزونتر
بنرتا: پنالدو تو به هیچ درد نخورداهه گورت را گم هاهه