اختصاصی طرفداری | فلسفه فوتبال پپ گواردیولا ۵۰ سال پیش با نابغه هلندی یوهان کرویف، و ژنرال خوشفکر، رینوس میشل و شرکا متولد شد. آژاکس آمستردام طی ٣ سال فوتبال اروپا را به تسخیر خود درآورد و سپس، هلند تمامی صحنه نمایش جام جهانی ۱۹۷۴ المان را از آن خود کرد. چشمان دنیای فوتبال خیره و مبهوت مانده بود. هلند ۷۴ میراثی انکارناپذیر بجا گذارد و حتی شکست ۲-۱ در فینال مقابل المان غربی، تغییری در پیامدهای ماندنی و ابدی آن نداشت.
از معدود بازندگانی که بیش از مردان پیروز هلموت شوئن و قیصر فوتبال از آنها یاد میشود. آنچه که من به همراهی شما بار دیگر بعد از گذشت نیم قرن در حال انجام آن هستیم. به طور حتم ارزش آن را دارد.
شکست هلند ۷۴، مجارستان ۵۴ و برزیل ۸۲ در میان بزرگترین شکستهای تاریخ فوتبال و جامهای جهانی جای دارد. با گذشت زمان بیشتر از برندگان جام، از تیمهای شکستخورده در تاریخ یاد میشود.
بدون شک بهترین تیم برای تماشای تاریخ فوتبال در کنار تیم برزیلی ۷۰ و ۸۲، شاید نمادینترین تیمهای تاریخ باشند. بسیاری از برندگان جام جهانی بهراحتی فراموش شدند، اما باخت آنها در سال ۷۴ به نحوی باعث شد برای همیشه در یادها بمانند. ۵۰ سال پیش، برای یک تابستان، تیم ملی هلند دنیای فوتبال را روشن کرد و به آتش کشید، در بستر موفقیت آژاکس آمستردام و سه قهرمانی پیاپی در جام باشگاههای اروپا در سالهای ۷۱، ۷۲ و ۷۳، هلند در تابستانی گرم و طولانی میراثی از خود بهجای گذاشت که تا امروز ادامه دارد.
در کنار مصاحبه با تعدادی از بازیکنان هلندی حاضر در آن جام تاریخی، و حافظه مخدوش خودم، فور فور تو، بیبیسی و… ولی عمده نکات و فکتها از کتاب محشر دیوید وینر با نام «نارنجی درخشان؛ نبوغ عجیبوغریب فوتبال هلند Brilliant Orange: The Neurotic Genius of Dutch Soccer» استخراج شده است.
امیرحسین صدر
تابستان ٢٠٢٤
«قبل از تابستان ٧٤، هلند بهخاطر لاله ها و آسیابهای بادی و نقاشان، شناخته میشد. پس از آن، ما با فوتبال معروف شدیم.»
(رینوس میشل مربی سرشناس هلند در سال ١٩٧٤ و ١٩٨٨)
میشل تقریباً درست میگفت.
در دهه قبل از ٧٠، سرزمین غرورآمیز مادری اما محافظهکار مربی هلندی، با عرف و هنجارشکنی فرهنگی، از هنر و موسیقی گرفته تا معماری، سرخوشانه سروصدا زیادی راه انداخته بود، اما میشل نمیدانست به کدام سو نگاه کند و به چه سمتی پیش رود.
اوایل دهه ٧٠ دنیای دیگری بود. در هتل هیلتون آمستردام در نزدیکیهای المپیک استادیوم در خیابان آپولو لان، جان لنون به همراه همسر ژاپنی خود، یوکو اونو تحت عنوان "تختخواب صلح" با خوابیدن و ماندن در اتاق ٧٠٢، علیه جنگ ویتنام قیل و قالی براه انداخته بودند. پیام صلح جهانی!
با دو ترانه "به صلح فرصت بده Give peace a Chance" به سرود جنبش ضدجنگ آمریکا در دهه ۷۰ تبدیل شد. و بعد ترانه محشر و معروف "تصور کن Imagine” به سرود صلح تبدیل شد. «تصور کن» در یک دوره پر فراز و نشیب نوشته شد، ترانهای تأثیرگذار با شعری تکاندهنده که شنونده را در عین آرامکردن، به چالش زیادی میکشد.
انقلاب فوتبالی میشل به همان اندازه مهم بود. فوتبال هلندی که حتی در طول دوران میانسالی میشل حرفهای نبود، اما مربی جوان آژاکس پس از قبول مسئولیت در تابستان ١٩٦٥، چهره ورزش فوتبال را برای همیشه تغییر داد.
رود کرول، مدافع چپ بین سالهای ١٩٦٨ تا ١٩٨٠ بیش از ٤٠٠ بازی آژاکس انجام داد، سالها پیش از مدافعین نفوذی چون مالدینی، روبرتو کارلوس، اشلی کول و…نمونه استثنایی مدافعی هجومی بود، رود کرول ٧١ ساله تنها بازیکنی است که یک دقیقه از دورههای جام جهانی ١٩٧٤ و ١٩٧٨ را از دست نداد و تمام ١٢٩٩ دقیقه ممکن و وقتهای اضافی را در میدان حضور داشت. مطلقاً رکوردی است نمادین.
کرول به یاد میآورد:
میشل بازیکنان جوان تیمهای آماتور را مانند من، جایگزین بازیکنان مسن حرفهای کرد، همه چیز اینگونه شروع شد.
میشل بهخاطر چهره تغییرناپذیر و ثابت با لقب «اسپینکس The Sphinx» معروف شده بود (خیلی زود این لقب به ژنرال تغییر کرد) تیمی را که نامزد سقوط بود را به تیمی تبدیل کرد که در طول شش سال آینده، چهار عنوان «اردیویسه Eredivisie و سه جام «حذفی KNVB» را به دست آورد.
بازیکنان آژاکس با موهای بلند مانند ستارگان راک دوران خود، از یوهان کرویف، رهبر فریبنده و استثنایی و همهکاره خود الهام میگرفت. کرول در این باره میگوید:
او مغز تیم در زمین بود. میشل تیم را انتخاب میکرد و کرویف هدایت آن را به عهده داشت.
در تیمی که بر اساس تلاش جمعی بنا شده بود، میشل به یک ستاره اجازه میداد تا درخشش بیاندازهای داشته باشد.
خیلیها معتقد بودند یوهان میتوانست رقصنده باله معرکهای باشد. صادقانه بگویم، یوهان میتوانست به هر چیزی که میخواست تبدیل شود.
میشل بعدها در مورد ستاره تاریخ فوتبال هلند ابن جملات را بیان کرد. در حقیقت رودولف نوریف بزرگترین رقصنده روسی باله در نسل خود زمانی که فرصت داشت، به تماشای آژاکس و کرویف مینشست.
بااینحال، یک شکست، تیم بااستعداد آژاکس را از درخشان به نمادین تبدیل کرد. کرول در آن دیدار به جمع ۱۱ مرد اصلی تیم راهیافته بود، او به یاد میآورد:
ما بدجوری فینال جام اروپا سال ۱۹۶۹ را ۴-۱ مقابل میلان باختیم. طبق سنت ایتالیاییها، میلانیها در عمق دفاع میکردند، فشار را متحمل شدند و با ضد حمله به ما ضربه زدند. پس از آن مسابقه، هدف میشل یافتن راهی برای شکست تیمهای دفاعی شد. او میخواست راهی پیدا کند تا خطوط دفاعی را از هم جدا کند، نظم را برهم بزند و حریفان را مجبور کند به نقاطی بروند که مایل نیستند.
میشل سیستم جدیدی را بر اساس موقعیتهای تبادل سیال و دائمی ابداع کرد. اگر یک مدافع کناری جلو میرفت، یک هافبک عقب میکشید. به همین شکل، اگر یک مهاجم وارد محوطه میانی میشد، یک بازیکن دیگر به فضای باقیمانده هجوم میبرد.
ناگهان، هیچیک از حریفان و بازیکنان مقابل آژاکس نمیدانستند در پی کنترل کدامیک از بازیکنان باشند.
کرول میگوید:
بین بازیهای لیگ، ما آن را در برابر تیمهای آماتور محلی آزمایش کردیم. در بازیهای دوستانه با باشگاههای کوچکتر. جابهجایی دائمی بازیکنان، پرس در بالای زمین، تلههای آفساید. میشل تاکید داشت بدون فکر این کار را انجام دهیم. خیلی زودی، ما بدون فکر این کار را انجام میدادیم.
این استراتژی فوتبال جمعی و کامل «توتال فوتبال Totaalvoetbal» نام گرفت.
این سبک چنان مبهوتکننده بود که آژاکس را تبدیل به مخوفترین تیم فوتبال روی زمین کرد، و سه جام متوالی اروپا را بین سالهای ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۳ به دست آورد. دو جام آخر بدون میشل به دست آمد، او پس از ۶ سال درخشان راهی بارسلونا شد.
ما واقعاً برای ازدستدادن میشل ناراحت بودیم، اما جانشین او، استفان کواچ، فلسفه را زنده نگه داشت و این به الگو و مدل آژاکس تبدیل شد.
کرویف دو بار در آژاکس توپ طلا را به دست آورد و سپس در سال ۱۹۷۳ به دنبال میشل به نیوکمپ رفت.
علیرغم تسلط و استیلا بر قاره اروپا، آژاکس در اوایل دهه ۱۹۷۰ توسط فاینورد سرسخت، هوشمند و از نظر فنی مطمئن با مربیگری ارنست هاپل اتریشی به چالش جدی کشیده شد. در واقع، میشل ترکیب ۴-۳-۳ آژاکس را از غولهای روتردام کپی کرده بود.
فاینورد در همان دوره سهساله دو قهرمانی اردیویسه، یک جام قهرمانی اروپا با پیروزی ۲-۱ مقابل سلتیک گلاسکو و جام یوفا را بعد از پیروزی برابر تاتنهام به دست آورد.
ویم فان هانگم، بازیساز مشهور فاینورد، عضو دیگری از تیم ۷۴ هلند، پاسخ فاینورد به آژاکس و کرویف، بعدها گفت:
ما بدتر از آژاکس نبودیم. ما در آن دوران تیم بسیار موفقی بودیم.
هلندیها علیرغم بازاری پررونق و موفقیتهای داخلی، در صحنه بینالمللی به هیچ وجهی موفقیتی نداشتند، کسی نبودند و هیچکس وجههای برای آنها قائل نبود.
آخرین بار در سال ۱۹۳۸ به جام جهانی راهیافته بودند و هرگز پای به مبارزات یورو نگذاشته بودند. کرول که طی دوران ورزشی خود ۸۳ بازی ملی برای «اورانیه» انجام داد، توضیح میدهد:
همچنان دراینرابطه مشکل داشتیم. ما شاهد حضور کم تماشاگران برای مسابقات لیگ بودیم.
قبل از جام جهانی ۱۹۷۴ این آگاهی وجود داشت که همه چیز باید تغییر کند.
به هر صورت، پیش از سال ۷۴ تحت هدایت مربی چک «فرانتیشک فادرهونچ Frantisek Fadrhonc» هلند کوچک در صدر گروه مقدماتی خود قرار گرفت و میزبان مسابقات جام جهانی، همسایه بسیار بزرگتر آنها، آلمان غربی بود.
اما صعود به مقابله با همسایه دیگر، بلژیک، در بازی پایانی گروه بستگی داشت. هیچ یا همه چیز. برای هر دو کشور جواز ورود به جام جهانی به نتیجه آخرین بازی دور مقدماتی وابسته بود.
بازی تا دقیقه ۸۹ صفر، صفر پیش رفته بود، در دقیقه ۸۹ بلژیک گل حیاتی را به ثمر رساند؛ اما گل به دلیل آفساید غلط مردود اعلام شد. تصمیم خطنگهدار و داور غیرقابلباور بود. بازی ۰-۰ به پایان رسید و بلژیک از صعود باز ماند، حتی اگر در شش بازی مقدماتی خود حتی یک گل هم دریافت نکرد. در سال ۱۹۸۶ نوبت بلژیک بود تا هلندیها را از صعود به جام جهانی ۱۹۸۶ مکزیک باز دارد.
کرول اذعان میکند:
خوششانس بودیم و بخت یارمان بود. میترسم به این فکر کنم؛ عملاً اگر موفق نمیشدیم به جام جهانی راه یابیم مسیر رخدادها و وقایع کاملاً متفاوت باشد.
فادرهونچ چهار ماه قبل از آغاز مسابقات جامجهانی پست خود را ترک کرد. میشل با تقسیم زمان خود بین بارسلونا و تیم ملی، مسئولیت امور را به دست گرفت. تقریباً پس از ۲۰ سال و بعد از چهار مربی اتریشی، یک رومانیایی، یک آلمانی و دو انگلیسی، جورج هاردویک و دنیس نویل، اولین سرمربی هلندی اورانیه بود.
وقتی شنیدم میشل مربی جدید تیم است، خیلی خوشحال شدیم، میدانستیم فلسفه فوتبال او کامل است و با ما همخوانی دارد، اما من ناراضی هم بودم، چونکه به یاد آوردم اکنون باید چقدر سخت کار کنیم!
میشل بدون هیچ درنگ و تعللی تصمیم گرفت «توتال فوتبال» را در تیم ملی پیاده کند: چرخش و تغییر موقعیت، پرس بیامان و تکیه بر تله آفساید. برای کارکرد و بازدهی و راندمان سیستم، تغییرات پرسنلی لازم و ضروری بود.
ویم رَیس بِرخِن یکی دیگر از مدافعان تیم ۷۴ تنها ۱۰ روز قبل از آغاز اولین مسابقه هلند در جام به تیم ملی دعوت شد.
میشل به مدافعان سریعی نیاز داشت. من بهخاطر سرعتم برای یک مدافع در فاینورد شناخته شده بودم، او مرا برای بازی در دفاع میانی به تیم دعوت کرد. تیم از چند بازیکن آژاکس تشکیل شده بود؛ اما هفت نفر از فاینورد در تیم بود و تعدادی از تیمهای دیگر. ما همگی باید خیلی سریع یاد میگرفتیم.
یکی از بزرگترین، بحثانگیزترین و مهمترین تصمیمات میشل، کنارگذاشتن «یان فان بِوِرِن» شماره یک «پ اسن و PSV و هلند» و سپردن وظیفه او به «یان یونگبلود» سنگربان ۳۳ ساله «اف سی آمستردام» بود که سیگارفروشی داشت و ۱۲ سال پیش از این، تنها بازی ملی خود را برای هلند انجام داده بود!
رَیس برخن نظر روشنی در این باره دارد؛
فان بورن یکی از بهترین دروازهبانان بود و شوتها را بهخوبی مهار میکرد، اما بهندرت از خط دروازه خارج میشد. یونگ بلود دروازهبان خیلی خوبی نبود، اما در حرکت و پاکسازی پشت خط دفاعی با پاهای خود فوقالعاده بود. میشل بهصراحت میگفت: مدافعان باید خط اول حمله باشند.
همه چیز، بلافاصله جواب نداد. یوهان نیسکنس، یکی از قهرمانان سه دوره جام باشگاههای اروپا و یکی از جوانترین اعضای تیم در نقش هافبک، یکی از اعضای مهم تیم ملی هلند بود و در جامهای جهانی فوتبال ۷۴ و ۷۸ نایبقهرمان جهان شد. نیسکنس یکی از بهترین هافبکهای تمام دوران در سال ۲۰۰۴، در مراسم جوایز فیفا بهعنوان یکی از ۱۲۵ بازیکن برتر زنده دنیا انتخاب شد، و در سال ۲۰۱۷ در فهرست انتخابی فور فور تو، ۱۰۰ بازیکن برتر تاریخ، در جایگاه شصت و چهارم قرار گرفت، در این باره میگوید:
ما قبل از تورنمنت یک بازی دوستانه ضعیف مقابل اتریش انجام دادیم و مطبوعات باور داشتند ما در دور اول حذف خواهیم شد. اما پس از آن ما آرژانتین را ۴-۱ شکست دادیم و روحیه و جو تغییر کرد. بازیکنان فاینورد فوقالعاده باهوش بودند. آنها سریع یاد گرفتند و ما را کامل کردند.
رایسبرگن، و مدافعان کناری آژاکس، ویم سوربیر و رودی کرول وظیفه نفوذ و حمایت از مهاجمان و شرکت در حملات را به عهده داشتند. آری هان، در ظاهر دفاع میانی در کنار ریس برخن، یک بازیساز معرکه بود که در آژاکس انجاموظیفه میکرد. او بدون مالکیت توپ به چهار بازیکن خط دفاعی میپیوست، اما با توپ، به خط میانی میرفت تا سرعت بازی را دیکته کند.
سه خط میانی میشل؛ نیسکنز، بهعلاوه ون هانگم و سرمربی آینده سلتیک ویم یانسن، ترکیب فوق عالی بودند: یک دونده و مبارز و گلزن، به همراه یک پاسور، و ویرانگر.
من بازیکنی باکس به باکس بودم (اصطلاح هافبک باکس به باکس مانند نیسکنس معمولاً به هافبکهای میانی اطلاق میشود، سختکوش هستند و تواناییهای همهجانبهای دارند، و در دفاع و حمله مهارت زیادی دارند)، وقتیکه کرویف پرس و هجوم را راهاندازی میکرد، در آن لحظه من با او راه میافتادم و اینگونه بود که بقیه تیم سیگنالهای لازم را دریافت میکرد.
در جلو، راب رنسنبرینک، وینگر چپ اندرلخت بلژیک قرار داشت. بازیکن زیرکی بود در حالیکه همیشه در سایه کرویف باقی ماند و این برایش سخت بود و قصه تلخ خود را ساخت، کسی که میتوانست در سال ۷۸ قهرمانی جهان را به این کشور کوچک کمجمعیت هدیه کند؛ ولی توپ او در ثانیههای آخر به تیر دروازه برخورد کرد. برای او و همه هلند دردناکتر از این نمیشد.
و جانی رپ، مهاجم آزاد و گلزن آژاکس که در میان تماشاگران زن و دختر که طرفدار فوتبال هم نبودند محبوبیت بسیاری داشت، در کنار کرویف قرار داشت.
ریس برخن دررابطهبا ترکیب تیم میگوید:
البته، همه بازیکنان مجاز بودند در هر نقطهای از این ترکیب حرکت کنند. برای کرویف غیرعادی نبود که توپ را از دروازهبان بهعنوان اولین بازیکن دریافت کند.
کاپیتان کرویف بعدها گفت:
میشل تیم را خارج از زمین سازماندهی میکرد، و در زمین، این مسئولیت بر عهده من بود.
کرویف، پوما و آدیداس
قابلاشاره است درحالیکه مهاجم ذخیره، رود گیلس شماره ۱ را میپوشید و یونگ بلود دروازهبان ناباورانه با شماره نامأنوس ۸ در زمین ظاهر میشد، اما پیشتر از شمارهها خود پیراهنها مناقشهبرانگیز بود!
هنگامی که بازیکنان برای بازی افتتاحیه خود در برابر اروگوئه داخل زمین دویدند، هر پیراهن نارنجیها Oranje دارای تزیینات معمول آدیداس بود. کرویف با پوما قرارداد داشت، رقیب سرسخت برادران داسلر. علیرغم قرارداد سودآور اتحادیه فوتبال هلند KNVB با آدیداس، کرویف قبل از حضور در میدان، بر حذف یکی از ۳ خط آدیداس اصرار داشت!
کرویف باسابقهترین بازیکن تیم بود، با پدرشوهرش و ایجنت خود «کور کوستر» مسلح بود، و تجربه رسانهای و تجاری خود را به بقیه بازیکنان منتقل کرد. توافق شده بود با همه تیم یکسان رفتار شود و برای همه بازیکنانی که بازی کنند، پاداشهای مسابقه یکسانی دریافت خواهند کرد. اتحادیه فوتبال هلند قراردادی پرمنفعتی با آدیداس امضا کرده بود. برای اولینبار، پیراهن معروف نارنجی سه خط آدیداس را روی پیراهن، شورت و جوراب خواهد داشت.
بااینحال، کرویف قرارداد شخصی انحصاری با پوما داشت. معامله و وفاداری او به برند به این معنی بود که او از پوشیدن کیت آدیداس طبق دستورالعمل فدراسیون فوتبال هلند خودداری کرد. فدراسیون معتقد بود نیازی نبود تصمیم خود را به هیچ یک از بازیکنان، از جمله کاپیتان و فوقستاره تیم، یوهان کرویف در میان بگذارد.
طبق قرارداد قبلی، کرویف پوتینهای نمادین PUMA King را میپوشید و در این راه مبلغ زیادی به دست آورده بود. روابط او با این شرکت به شکلی بود که کرویف حتی هنگام دریافت توپ طلای ۱۹۷۱ کتوشلوار پوما را به تن کرد. او به استفاده از کفشهای پوما در طول دوران حرفهای خود ادامه داد و همچنان یکی از افراد مهم بازاریابی شرکت پوما بود.
این موضوع باعث اختلافنظر بین کاپیتان و تیم ملی شد. کرویف استدلال میکرد؛ علیرغم این واقعیت این کیت ممکن است متعلق به اتحادیه فوتبال هلند باشد، اما مشکل ایجاد شده به من تعلق دارد!
به هر شکل توافق شد کرویف میتواند یک نوار را از پیراهن خود حذف کند تا از نظر تجاری خنثی عمل کند و بر قرارداد حمایت مالی او با پوما هم تأثیری نگذارد. پیراهنها در هیچ جا نشان آدیداس را نداشتند. دیدن پایان کار جالب بود اگر لوگو و ارم آدیداس روی پیراهن هلندیها نقش میبست. .
البته، این موضوع باعث خوشحالی پوما شد و داستان را به شکل دیگری به تصویر کشید؛ کرویف به دلیل تنفرش از آدیداس، یک نوار را از پیراهن خود جدا کرد.
احتمال بیشتری وجود داشت؛ پوما موافقت کرده بود قرارداد مالی سودآورتری را با کرویف امضا کند، ضمن آنکه با این جریان داستان مهر و برند شورشی کرویف روح خود را پیدا کرده بود و هر دو جناح میتوانستند به کار خود با موفقیت ادامه دهند.
ین یک برد بزرگ برای پوما بود، و آنها خوشحال بودند که ستاره آنها از یک برند رقیب در بزرگترین صحنه فوتبال دوری کرده است. این امر با یک کمپین تبلیغاتی توسط پوما پس از تورنمنت تقویت شد و با جسارت آگهی دیگری با کرویف، پس از اینکه او برای سومین بار برنده توپ طلا شد به نمایش گذاشتند. این فیلم تبلیغاتی کرویف را مشخصاً در پیراهنی با دو نوار و کفشهایهای PUMA King در جام جهانی ۱۹۷۴ نشان میداد و در پایان آگهی نوشته شده بود: «یوهان کرویف، سوپراستار اروپا. بهترین بازیکن سال با پوما»
دیدارهای هلند در جام جهانی ۷۴
با وجود هایوهوی پیشآمده، در اولین دیدار جانی رپ دو گل زد تا هلند اولین پیروزی را در جام جهانی به دست آورد. این تازه آغاز راهی دشوار در برابر تیمهای همیشه سخت و مبارز آمریکای لاتین در این جام بهحساب میآمد و اروگوئه اولین قربانی بود.
کرول در باره آن دیدار میگوید:
ما خیلی خوب بازی نکردیم. بازی افتتاحیه همیشه کمی گیجکننده است، اما اروگوئه یک نام بزرگ بهحساب میآمد، و این به ما اعتمادبهنفس خوبی داد.
دومین بازی هلند در مقابل سوئد با نتیجه ۰-۰ به پایان رسید، با وجود نتیجه مساوی، کرویف و هلند، سوئد را در دستان خود داشتند. تماشای کرویف در این دیدار با لذتی همراه بود. گل سرسبد تیم در همین بازی لحظهای را ترسیم کرد که هنوز بعد از ۵۰ سال، هواداران فوتبال در سراسر جهان، تابستان ۷۴ را با آن به یاد میآورند.
در دقیقه ۲۴، در جناح چپ و درحالیکه یان اولسون دائماً روی گردن کاپیتان هلند نفس میکشید، کرویف، چه کس دیگری؟ بهظاهر نشان داد قصد سانتر توپ را دارد، اما توپ را با پشت پای راست به پشت پای چپ خود انداخت، ۱۸۰ درجه چرخید و با سرعت دور شد. اولسون حیران و ازخدابیخبر گیج و مبهوت، زمین خورد، و «چرخش کرویف The Cruyff turn» متولد شد، و بیمعطلی برای همیشه به فولکلور و تاریخ فوتبال منگنه شد. نهتنها یک مدافع راست سوئدی درس سختی گرفت؛ بلکه کل سیاره فوتبال تغییر کرد. حرکتی که الهامبخش نسلهای بعدی بازیگران فوتبال شد.
گلن هادل، ستاره آینده و از هنرمندان تماشایی تاتنهام، تیم ملی انگلیس و اروپا و مربی این کشور در جام جهانی ۹۸، در آن زمان ۱۶ساله بود:
من با پدرم در حال تماشای تلویزیون بودیم، بعد از حرکت کرویف، ما با حیرت به یکدیگر نگاه کردیم. هیچکس قبلاً چنین چیزی را ندیده بود. آن شب در تاریکی مطلق به حیاط خانه رفتم و سعی کردم با استفاده از چوبهای رختشویی بهعنوان مدافع، حرکت او را بازسازی کنم.
اولسون، علیرغم تحقیر عمومی، بعدها با روی باز از فریبی که در برابر چشم جهانیان خورد صحبت میکند:
نمیفهمم او چگونه این کار را کرد. هنوز هم وقتی ویدئو آن را میبینم، هر بار فکر میکنم توپ را از او گرفتهام. مطمئن هستم توپ را از آن خود خواهم کرد، اما هر بار کرویف مرا غافلگیر میکند.
اولسن سه بار دیگر در برابر کرویف بازی کرد و پس از درگذشت کرویف ۲۰۱۶ در مصاحبهای به اسوشیتد پرس گفت:
بعد از بازی، در رختکن، ما به یکدیگر نگاه کردیم، همه شروع به خندیدن کردند. من در آن زمان خندیدم و الان هم میخندم. کرویف بازیکنی جهانی بود و من تمام تلاشم را کردم. همه دیدند او چه بازیکنی است، دیگر چهکار از دستم ساخته بود؟ هنوز نمیفهمم او چگونه این کار را کرد. یک سکانس فوقالعاده بود.
چرخش کرویف به بازیکن کمک میکند از یک مدافع دور شود یا بهسرعت در جهت مخالف حرکت کند. این تغییر جهت میتواند در ایجاد یک پاس مفید یا موقعیت بسیار مؤثر باشد. فوقالعاده شیک به نظر میرسد و بهراحتی مدافعان را سر جایشان مینشاند، تحقیر کامل!
رودی کرول از چرخش و دور نامتعارف کرویف به این شکل تجلیل و تمجید میکند:
این چرخشها را در بازیهای آژاکس دیده بودم. البته پیشازاین هرگز در مقابل مخاطبان جهانی انجام نشده بود. جالب این بود که یوهان خیلی ساده و بسیار بیدردسر آن را اجرا میکرد. جلوه و زیبایی آن در همین نهفته است.
در آخرین بازی گروهی نارنجیپوشان مقابل بلغارستان کرول یک گل به دروازه خودی وارد میکند، اما هلند با نتیجه ۴-۱ به پیروزی رسید.
کرول درحالیکه میخندد:
به یونگ بلود گفتم برای یک دروازهبان خوب نیست کلین شیتهای زیادی داشته باشد. گل من حالش را جا آورد و باعث شد برای اتفاقات در راه، آماده و هوشیار باشد.
این تنها گلی بود که هلند تا فینال مسابقات جام جهانی دریافت کرد!
با اوجگیری کامل مسابقات، پسر طلایی هلند، به همان اندازه که در میدان همه را مجذوب کرده بود، دور از میدان با همبازیان دیگر مانند ستارگان موسیقی اخبار فوتبال را جذابتر از همیشه کرده بود.
هنگامی همه تیم روزنامهنگار هلندی را به دلیل انتقاد بیش از حد به داخل استخر هتل پرتاب کردند.
در برخورد با روزنامهنگاران کرویف همه را روی دستش میگرداند. برایان گلنویل، نویسنده معروف انگلیس، در آن دوران نوشت:
یادگیری و استعداد کرویف در بسیاری زمینهها قابلتوجه و منحصربهفرد بود. او در محاصره روزنامهنگاران، در مصاحبههای خود، بدون زحمت به زبانهای هلندی، انگلیسی، آلمانی، اسپانیایی و ایتالیایی تکلم میکرد.
ناگهان با نمایش سحرانگیز نارنجیها، هزاران طرفداران هلندی به آلمان غربی هجوم آوردند تا تیمی را تماشا کنند که در آن دوران با عنوان "The Clockwork Orange" معروف شده بود. مکانیزم و کارایی آن محصورکننده بود.
نیسکنز با صراحت میگوید:
میدانستیم خیلی خوب بازی میکنیم. اما نمینشستیم تا در مورد آن صحبت کنیم. ما هنوز خیلی کار داشتیم.
کار شاق و مأموریت دشوار آنها در مرحله گروهی دوم شامل مقابله با بزرگان دیگر آمریکای لاتین، آرژانتین و برزیل مدافع عنوان قهرمانی جهان با تیم استثنایی پله و کارلوس البرتو، و آلمان شرقی بود.
اما لاله های درخشان هلندی باور داشتند، حتی خدایان پشت سر آنها قرار دارند و از سوی آنها حمایت میشوند.
کرول پوزخند میزند:
آسمانها قبل از بازی اول دهان باز کرد و دیگر واقعاً متوقف نشد. آبوهوای کاملاً هلندی، برای ما عالی بود، به آن عادت داشتیم و آن را بهعنوان یک نشانه الهی میدیدیم. بخت و قسمت ما بود.
در باران شدید، گل کرویف، کرول و سومین گل جانی رپ در چهار مسابقه باعث شد تا آرژانتین با نتیجه ۴-۰ در مقابل هلند به زانو در آید.
تلاش کردند بیشتر در گلولای فرورفتند، حقیقتاً غرق شدند و از خفگی در پارک استادیوم گیلزن کرشن جان سپردند.
در گزارش روزنامه آلمانی، نمایش هلند بسیار گیجکننده توصیف شد. صدای بازیکنان آرژانتین تقریباً شنیده میشد که با عجز از نیمکت تقاضای راهنمایی و توصیه داشتند!
خورخه والدانو، نوجوانی در سانتافه که در سال 1986 قهرمان جام جهانی را با مارادونا به دست آورد در باره کرویف میگوید:
هیچوقت در زندگیام ندیدم بازیکنی مانند کرویف در مسابقهای به این شکل حکمرانی کند. او کنترل نمایش و اجرای تمامی سمفونی را به عهده داشت.
دیدار کلاسیک در مقابل برزیل
با فرمول نهچندان دلچسب فیفا برای آن دوره از بازیها، پس از پیروزی ۲-۰ مقابل آلمان شرقی، دیدار با برزیل فینالی محسوب میشد. تفاضل گل بهتر هلندیها به این معنی بود که فقط به یک تساوی نیاز داشتند.
«سلسائو» با حضور بزرگانی چون جرزینیو و ریولینو دارندگان عنوان قهرمانی جهان و دفاع چپ نفوذی معرکهای در دوران خود، فرانسیسکو مارینیو هنوز حرفهای بسیاری داشت. پیروزیهای برزیل در دو بازی دور دوم گروه، برخورد این دو تیم را به جز نام، به نیمهنهایی تمام و عیاری تبدیل کرد، چرا که برندگان هر گروه مستقیماً به فینال راه مییافت. این بازی به دیداری معروف و کلاسیک در جام ۷۴ تبدیل شد.
بهترین بازی تورنمنت که همه چیز داشت.
در وستفالن اشتادیون دورتموند، نبردی حقیقتاً نفسگیر، رویارویی و مبارزهای که از یک سو بهسوی دیگر میرفت. بیمحابا، محکم و خشن!
این برزیلی بدون پله بود که در سال 1971، تیم ملی را ترک کرد و سالها بعد فاش کرد که در اعتراض به شکنجههای رژیم نظامی برزیل از بازی در جام جهانی ۱۹۷۴ خودداری کرده است. درحالیکه او مسابقات جام را با تبلیغات خود برای نوشیدنی پپسی سپری کرد.
اما برزیل همچنان به بازیکنانی مانند روبرتو ریولینو و ژایرزینیو میبالید. بهترین گلزن جام ۷۰ شانس طلایی را در ۲۰ دقیقه اول از دست داد جایی که آمریکاییهای جنوبیها ابتکار عمل را در دقایق ابتدایی در دست داشتند.
«کرول» دلیل برتری دقایق اولیه را این چنین تعبیر کرده است؛
وقتی وارد زمین تحتفشار بودیم و عصبی، فکر میکردیم که هنوز با تیم ۷۰ بازی میکنیم. ۳۰ دقیقهای طول کشید تا متوجه شویم ما واقعاً از آنها بهتر هستیم. برندهشدن نتیجه فرایندی بود که ما روی آن تمرکز کرده بودیم. اولین قدم بازی بود تا تماشاگران از آن لذت ببرند و مرحله بعدی کسب پیروزی
در این نبرد تندوتیز و تنبهتن، هیچیک از دو تیم با رنگهای زرد و نارنجی آشنا و همیشگی در میدان ظاهر نشدند. برزیل با پیراهنهای آبی و هلند در سفید. گویی لباس رزم به تن کرده بودند و نه مهمانی!
کرول در کتاب نارنجی درخشان توضیح بیشتری میدهد:
این بهترین بازی ما بود، سختترین بازی، همه چیز داشت. فوتبال خوب، ترکیب و پایهای خوب، فوتبال خشن و فوتبال کثیف.این بازیای بود تا بیشترین حد ممکن پیش رفتیم، تاحدامکان. تا حد نهایی…از آن مبارزاتی که آن را دوست دارم. برای پیروزی دست به هر کاری بزن.
فقط در نیمه اول برزیل سه کارت زرد دریافت کرد، و هلند یک کارت و در نیمه دوم لوئیز پریرا با خطای خشونتبار خود برابر نیسکنس از زمین اخراج شد و هنگام خروج از زمین ۳ انگشت خود را به معنای سه قهرمانی برزیل و تصاحب جام ژول ریمه در برابر هواداران هلند بالا برد!
برزیل فرصتهای طلایی برای برتری داشت، اما با کنترل بازی توسط هلندیها در نیمه دوم، برزیل ناباورانه به خشونت روی آورد.
نیسکنس از پاس کرویف اولین گل را با ضربه زیبا و قوسدار به ثمر رساند که میلیمتری از روی انگشتان دروازهبان عبور کرد. سپس کاپیتان با حملهای سرعتی از روی پاس رودی کرول در حین پرواز، از فاصلهای نزدیک گل دوم را زد. راه بازگشتی برای قهرمان جهان نبود. برزیل باید ۲۰ سال دیگر صبر به خرج میداد.
کرویف بعدها در خاطرات خود نوشت:
همه چیز در آن بازی مقابل برزیل سر جایش قرار گرفت، احتمالاً لحظهای که میتوانستید به آن اشاره کنید و بگویید: این توتال فوتبال بود.
و رَیس برخن معتقد است:
این بهترین بازی ما در تابستان ۷۴ بود.
بیراه هم نگفتهاند، حالا بهراحتی میتوانستیم بگوییم؛ هلند با پیروزی در مقابل بزرگان آمریکای لاتین رسماً وارد نقشه جهانی فوتبال شد، درحالیکه برزیل با زشتی و خصمی ناآشنا قهرمانی جهان را به بدترین شکل ممکن واگذار کرد.
فینال مقابل دشمن دیرینه
هلند در فینال استادیوم المپیک مونیخ در مقابل میزبان مسابقات، آلمان غربی قرار گرفت. رقیبی بسیار جدیتر از مرزهای ملی تعیین شده. اهمیت این جدال چیزی بیشتر بود، خیلی بیشتر.
اشغال آلمان نازی در طول جنگ جهانی دوم هنوز اهمیت و تأثیرات فرهنگی زیادی داشت. فان هانگم مرد میانه میدان، پدر، خواهر و دو برادرش را در درگیریهای اسفبار جنگ ازدستداده بود.
همین کافی بود تا بهاندازه کافی شدت و جدیت این نبرد افزایش یابد، اما یک طوفان رسانهای شدت و حدت تمامی داستان را بیشتر کرد.
کرویف و همتیمیهای او، شکار بزرگ بیلد، روزنامه معروف آلمان شدند. در هتل هیلتروپ پس از پیروزی بر آلمان شرقی، پسران هلندی میزبان یک مهمانی خوشایند با پایانی ناخوشایند، پیش از فینال بودند.
پسران خوشگذران هلندی در اوج دوران «راک، گیتار و راک اند رول» گروه هلندی کتس/گربهها را برای اجرا برنامه به هتل دعوت کردند و بالطبع همه چیز با نوشیدنی و سیگار برگ همراه شد. بعد از آن تعدادی از بازیکنان تصمیم گرفتند تا پاسی از شب با چند دختر محلی در استخر غوطهور شوند.
خبرنگار مخفی، روز بعد مطلبی را در بیلد با عنوان «کرویف، شامپاین، دختران برهنه و یک آبتنی باطراوت» منتشر کرد. قبل از فینال اخبار اردوی هلند به خانه رسید. کرویف سعی داشت دوری از همسر و سه فرزند خود را بهانه و نیاز برای سرگرمی توصیف کند.
همه در اردو با جمله «اتفاقی نیفتاده است»، تلاش میکردند همه چیز را آرام کنند. اما هلندیها نمیدانستند، دوربینمخفی نیز به این داستان دامن زده است. کرویف عصبانی بود و ساعتها با تلفن تلاش کرد تا همسرش را آرام کند. او همیشه این اتفاق را تکذیب میکرد و سرمربی تیم میشل اصرار داشت بگوید؛ این تلاش مطبوعات آلمانی برای ناآرام کردن هلندیها برای فینال ۷ جولای بوده است.
رَیس برخن بهخاطر میآورد:
قبل از فینال، یوهان ساعتها، تلفنی با همسرش صحبت میکرد، این بدترین آمادهسازی برای چنین فینال مهمی بود.
با این حادثه، ستاره فوتبال جهان تا دیروقت بیدار میماند و در تنهایی در اتاقخوابش سیگار میکشید. بسیاری این داستان را یک ترفند زشت و مستقیم از سوی آلمان غربی برای ناراحت کردن مهمانان خود قلمداد کردند.
اما نمایش زیبا و تماشایی باید ادامه مییافت و به گفته تمامی کارشناسان، هلندیها در المپیاشتادیون مونیخ بهعنوان مدعی پای به فینال گذاردند.
نیسکنس با کمی افروختگی در باره احساس تیم قبل از آغاز بازی میگوید:
حتی در برابر تیم عالی آلمان غربی، باور داشتیم به پیروزی میرسیم.
چنین باوری برای میزبان با بازیکنانی چون بکن بائر، گرد مولر، پل برایتنر و اولی هونس توهینآمیز بود.
برند هولتسنبین، مهاجم آلمان غربی بعدها گفت:
میشد آن را در چشمان آنها دید. نگرش آنها این بود؛ "امروز میخواهید با چند گل ببازید؟" ، سعی کردم در چشمان آنها نگاه کنم، اما موفق به انجام آن نشدم، احساس کوچکی میکردم.
در کمتر از دو دقیقه بعد از آغاز بازی، این باور توجیهشدنی بود. رنگ و روی پریده آلمانها نیز. کرویف توپ را در عمق زمین در اختیار گرفت و پیش ازآنکه بازیکن آلمانی موفق به لمس بال شود، مانند اسبی بهسوی محوطه جریمه هجوم برد و تمامی چالشها را پشت سر گذاشت. برای فوگتس مأمور مهار او راه دیگری نمانده بود. خطا. سرنگونی کرویف در محوطه جریمه. تیلور انگلیسی شجاعانه در سوت خود دمید و نقطه پنالتی را نشانه رفت. طوفانیترین شروع فینالهای جام جهانی در تاریخ.
فقط به این یک دقیقه نگاه کنید؛ همین کافی است…بعد از چند پاس، کرویف به عقب میرود، و با سرعتی غیرمعمول بهسوی مدافع تیم خود میدود تا توپ را از سوربیه در اختیار بگیرد. سوربیه بیمعطلی توپ را به کاپیتان میسپارد. درحالیکه تمامی تیم در نیمه المان خیمه زده است، پس از چند پاس دیگر توپ دوباره به کرویف میرسد. بعد از نگاهی به روبرو، شتاب میگیرد و با سرعت بهسوی هجدهقدم المان هجوم میبرد. خطا، پنالتی. حقیقتاً همین کافی است
توتال فوتبال در نابترین فرم خود.
نیسکنس پنالتی را باقدرت هرچهتمامتر مستقیم به وسط دروازه کوبید و سپ مایر، اولین آلمانی که توپ را لمس کرد. توپی که در قعر دروازه جای گرفته بود و بوسه محکم و آبداری به تور زده بود.
نیسکنس فاش میکند:
در آخرین لحظه نظرم تغییر کرد و سعی کردم آن را به گوشه دروازه شلیک کنم؛ اما مستقیم به وسط دروازه رفت. همه فکر میکردند ضربه من بسیار هوشمندانه بود، اما این پنالتی تصادفی بیش نبود.
جشن خیلی زود در اوج آغاز شده بود و هلندیها شروع به بازی دادن حریف جدی و قَدَر خود کرده بودند؛ «با خود فکر میکردیم، آلمانیها دوستان ما نیستند. پس بیایید تحقیرشان کنیم.»
فان هانگم بعدها اذعان کرد؛ خطای بزرگی بود، زمانی که حریف خود را دستکم میگیرید. اشتباهی نابخشودنی و معمولاً جبرانناپذیر.
آن هم در بزرگترین رویداد ورزشی. آن هم در فینال جام جهانی، آن هم در برابر آلمانیها!
کرویف نوشت:
این یک مورد کلاسیک از غرور بود که قبل از سقوط رخ میدهد. بهمحض اینکه از مرز اعتمادبهنفس بیش از حد عبور کنید، تغییر آن بسیار دشوار میشود.
برتی فوگتس، مدافع معروف آلمان غربی و بعدها مربی المان، در یک نمایش که عرق و تلاش و مبارزه و ضربه و خطا و کبودی بیش از حد همراه بود، شروع به بستن و غلوزنجیر کرویف کرد. با کاهش نفوذ کاپیتان، و نقونوق و جر و بحثهای بیپایان او با جک تیلور، اعتمادبهنفس میزبان افزایش یافت و لاله های پرطراوت تا حدی زیبایی و طراوت خود را از دست داد.
علیرغم شروعی آهسته در مسابقات، آلمان غربی تیم بسیار خوبی بود و لحظاتی پس از یک موقعیت باشکوه برای رپ که توسط کرویف خلق شد، هولتسنبین در سمت دیگر داخل محوطه جریمه هلند سقوط کرد.
کمی مشکوک و غیرقابلباور بود. تیلور ابایی نداشت. او پنالتی دوم را در نیمه اول اعلام کرد. پل برایتنر با خونسردی بازی را مساوی کرد و جریان بازی و فینال ناگهان فینال آلمان شد.
نیسکنز آهی میکشد:
پنالتی نبود، هرگز. اما بدتر این بود شما میتوانستید احساس کنید همه چیز شروع به تغییر کرده است.
اجتنابناپذیر بود. با حضور «گرد-بمبافکن-مولر» در هر شرایطی خطر در یکقدمی حس میشد. مولر کوتاه و خپل رحمی نداشت. درست قبل از پایان نیمه اول آلمان غربی پیش افتاد؛ ۲-۱.
با وجود ۴۵ دقیقه باقیمانده، هلند ناامید و سرخورده تاوان اشتباهات خود را میپرداخت. کرویف بعد از سوت پایان نیمه اول به دلیل شکایت مداوم از داور انگلیسی در مورد خطاهای متعدد و شدید فوگتس کارت زرد گرفت.
کرویف آشفتهحال بود، کسی که منطقی فکر نمیکرد. عقل و فکر و تمرکز پر کشیده بود و سرها تهی بود. توتال فوتبال با دستان خود زانو زده بود و در حال خفگی کامل بود.
در رختکن تنش زیادی حاکم بود. احساس میکردیم تسلط و برتری را از کف دادهایم. شراره و آتش ما ناگهان خاموش شده بود و همه چیز ازدسترفته به نظر میرسید.
در نیمه دوم نفسگیر و پر تنش، کرویف و هلند برتری داشتند؛ اما شراره و آتش هرگز گُر نگرفت تا المانیها را در سرزمین خودشان بسوزاند. نارنجیها با توتال فوتبال در آتش خود در فینال جام جهانی خاکستر شدند، و این دردناک بود. دلهای بسیاری در ان روز سوخت.
کرویف:
در طول مسابقه همه چیز یا کمی زود بود یا کمی دیر، هیچچیز بهموقع انجام نشد، هیچچیز ١٠٠٪ نبود. گاهی اوقات میتوانید بازی را در ذهن خود ببازید. وقتی همهچیز تمام شد، احساس دلشکستگی زیادی وجود داشت. شما میدانید بهترین در جهان هستید، اما جایزه را نبردهاید.
برزیل جام ژول ریمه را ۴ سال پیشازاین برای همیشه به خانه خود برد، صاحب ابدی آن بودند. در المان، فرانتس بکن باوئر جام جهانی جدید و نو براق را مقابل چشمان هواداران بلند کرد. کرویف و شرکا، غمگین و برافروخته جز نگاه حسرتبار، کاری از دستشان ساخته نبود. فان هانگم، غرق در افکار مرگ دلخراش اعضای خانواده خود با اشک میدان را ترک کرد.
کرول میگوید:
شکست بسیار غم باری بود. ما کاملاً مقصر بودیم. تیم بهتری بودیم. اما در فوتبال، همیشه بهترین تیم بهتر برنده نیست.
بعد از شکست دردناک بازیکنان به هتل بازگشتند، نوشیدند و سیگار کشیدند.
صبح روز بعد، هلند کوچک بدون جام جهانی، بزرگترین جایزه در عرصه فوتبال، به خانه بازگشت. همگی در سکوت اتوبوس در ته دل به غرور و تکبر خود لعنت فرستادند.
زمانی که از مرز گذشتند و به سرزمین مادری پای گذاشتند حقیقت چیز دیگری بود. وقتی که در بازگشت به آمستردام از پنجرهها به بیرون نگاه میکردند، نشانی از شکست دیده نمیشد.
نیسکنس:
هرچه به شهر نزدیکتر میشدیم، آدمها، پرچمها و پیراهنهای نارنجی بیشتر و بیشتری میدیدیم. خیلی زود هزاران نفر به استقبال ما آمدند. برای تشکر از زحمات ما. زیبا بود.
آغوش تمامی کشور با شوق و شوری بی حصر برای قهرمانان گشوده بود.
رَیس برخن:
احساس میکردیم مردم کشور را ناامید کردهایم، اما مردم چنین احساسی نداشتند. ما به کاخ دعوت شدیم تا با خانواده سلطنتی ملاقات کنیم و شامپاین بنوشیم. جمعیت در بالکن برایمان دست تکان میدادند. استقبال عظیمی بود، انگار عاشق تیم ملی شده بودند.
از تیم ملی مانند قهرمانان با پذیرایی در کاخ سلطنتی و جشن در بالکن شهرداری در لیدس پلین در آمستردام بیاندازه مورد استقبال قرار گرفت.
کرویف بعدها نوشت که ناامیدی ناشی از شکست در فینال را بهسرعت پشت سر گذاشت.
بسیار مهمتر، میزان مثبت و تحسین گستردهای بود که از نمایش ما شد، سروصدایی که بازیهای ما در سراسر جهان ایجاد کرده بود.
برای کرویف، میراث آن تابستان بسیار فراتر از ظروف نقره و جایزه بود:
ما برای میلیاردها انسان الگویی ساختیم. همچنین به ان دسته از بازیکنانی که مثل من بزرگ یا قوی نبودند امیدواری دادیم. ضمن آنکه کل فلسفه و نحوه بازی و اجرای فوتبال در آن تورنمنت مشخص شد.
شرایط و شان و مقام فردی کرویف نیز دستخوش تغییر بسیاری شد.
پیشازاین، کرویف دو بار بهعنوان بهترین بازیکن اروپا انتخاب شده بود، اما پس از جام جهانی بود که احساس کرد به معروفیت و اعتبار جهانی دستیافته است. در اواخر سال ۷۴، یوهان کرویف، گل سرسبد فوتبال هلند، سومین توپ طلای خود را طی چهار فصل به دست آورد.
آن تابستان تنها جام جهانی او بود. اگرچه او به هلند کمک کرد تا در سال ۱۹۷۸ به مرحله نهایی جام جهانی آرژانتین راه یابد، اما متأسفانه تلاش آدمربایی در خانه خانواده او در بارسلونا، کرویف را متقاعد کرد تا پیش خانواده خود بماند و به آمریکای جنوبی سفر نکند. برای فوتبال دوستان جهان اصلاً خوشایند نبود؛ اما از بسیاری جهات به افسانه او افزود.
جام ۷۸ هم باورنکردنی و غیرقابلانتظار بود. هلند بار دیگر با مربیگری ارنست هاپل اتریشی، به دومین فینال متوالی جام جهانی رسید و باز هم مغلوب میزبان شد. سالها بعد هلند هتتریک شکست در جام جهانی خود را در افریقای جنوبی و باخت ۱-۰ مقابل اسپانیا تکمیل کرد. این جامی بود که ایران برای نخستینبار به جام جهانی صعود کرد و اتفاقاً با هلند هم گروه شد!
رَیس بِرخِن در باره تیم مبارز ۷۸ میگوید: «تورنمنت و مسابقات متفاوتی بود. نه کرویف بود، نه میشل. ما تیم خوبی بودیم، اما چیزی شبیه به سال ۱۹۷۴ نبود.»
نسل ۷۴ در صحنه بینالمللی دستخالی ماند, به جز ژنرال تیم، رینوس میشل که با تیم کشورش قهرمانی یورو ۸۸ را در آلمان به دست آورد و طلسم شوربختی هلند را از بین برد. شیرینتر از ان شکست دادن المان در نیمهنهایی با کل دقیقه ۸۹ مارکو فان باستن بود.
ویم رَیس برخن با خنده به گذشته و خاطره تلخ ان نگاه میکند؛
وقتی به قصابی محل میروم، اون به من میگه، تو یک قهرمان ملی هستی، ویم، اما هیچچیزی نبردی، برای همین باید همه پول گوشت را بپردازی! و من با او میخندم.
با وجود نتیجه نهایی و قهرمانی المان. برای اکثر بیطرفها، جام جهانی ۱۹۷۴ همیشه به هلند تعلق دارد تا آلمان. در آن تابستان، یک مدافع کناری معمولی برای تیم تولوز در لیگ ۲ فرانسه شاهد "فوتبالی کاملاً متفاوت" بود. سی سال بعد، این بازیکن در نقش مربی، آرسنال را به قهرمانی بدون شکست در لیگ برتر هدایت کرد.
کرویف بازیکن عالی و کاملی بود. او در هر موقعیتی بهترین راهحل را پیدا میکرد، و استعداد عجیبی برای تحقق خواستههایش داشت. هوش و قدرت تصمیمگیری او استثنایی بود. با تماشای او همیشه احساس میکردی؛ یک کلاس بالاتر از همه در زمین است. چنین بازیکنانی بهندرت دیده میشوند. ظرافت خارقالعادهای داشت، و شما میخواستید در زمین فوتبال شبیه او باشید.
کرویف مدتها قبل از ابداع اصطلاح، «شماره ۹ کاذب» این نقش را به اجرا میگذاشت. او در طول جام جهانی همهجا حضور داشت: بهعنوان یک بازیساز به عقب باز میگشت، به محوطه هجده هجوم میبرد، به جناحین میرفت. او بیش از هر بازیکن دیگری در تورنمنت موقعیتهای بیشتری خلق کرد و دریبلهای بیشتری را انجام داد.
و برای گلن هادل، شاگرد ونگر در موناکو، هیچکسی فوتبال را بهتر از هلند ۷۴ و کرویف انجام نمیداد.
آنها فوتبال را به بهترین شیوه، با ترکیبی از هنر و زیبایی به نمایش گذاردند. فوتبال را به سمت بهتر شدن سوق دادند، و برای همیشه در فوتبال تأثیر گذاشتند.
نیسکنس با دو شکست در دو فینال ۷۴ و ۷۸ موافق نظرات هادل است:
فکر میکنم این میراث ما بود. ما فوتبال زیبایی بازی میکردیم. گاهی اوقات، این خود جایزه گرانبهایی محسوب میشود.
شکست هلند ۷۴، مجارستان ۵۴ و برزیل ۸۲ در میان بزرگترین شکستهای تاریخ فوتبال و جامهای جهانی جای دارد، ولی با گذشت زمان بیشتر از برندگان جام، از تیمهای شکستخورده در تاریخ یاد میشود.
بدون شک بهترین تیم برای تماشای تاریخ فوتبال در کنار تیم برزیلی ۷۰ و ۸۲، شاید نمادینترین تیمهای تاریخ باشند. بسیاری از برندگان جام جهانی بهراحتی فراموش شدند، اما باخت آنها در سال ۷۴ به نحوی باعث شد برای همیشه در یادها بمانند. ۵۰ سال پیش، برای یک تابستان، تیم ملی هلند دنیای فوتبال را روشن کرد، تابستانی گرم و طولانی، و میراثی از خود بهجای گذاشت که تا امروز ادامه دارد.
پانوشت؛
در دورانی که با یوتیوب و اینترنت تماشای دوباره و دوباره چیزی ممکن نبود، باید منتظر میماندی و برای تماشای دوباره باید به سینما میرفتی تا جام جهانی را دوره کنی. بارهاوبارها در سانس ظهر با دوستان و بهتنهایی به تماشای کرویف و هلند در سینما گلدن سیتی که روبروی دبیرستان هشترپدی در چهار کاخ بود، نشستم. در نوبتهای سوم و چهارم و…زمانی که فیلم به فینال میرسید، فقط دو دقیقه اول را نگاه میکردم، سپس سالن را بهسرعت ترک میکردم. میخواستم باور کنم سرنوشت تغییر کرده است و هلندیها جام را به دست آوردهاند و کاپیتان کرویف جام را در آغوش گرفته است. دومین باری بود که برای فوتبال و شکست اشک ریختم همین دیدار بود!
بعد از سومین بار، این عادت خیلی زود جایش را به عصبانیت و حسرت داد! در دنیای واقعی، هلند خیرهکننده، فینال جام جهانی ۷۴ را باخت، اما آنها قلبهای ما را به دست آوردند…
کرویف، در چهار هفته حضور خود در صحنه جهانی، بزرگترین بازیکن جهان بود که به مربی موفقی هم تبدیل شد، او بازیسازی بود که فلسفه جدیدی به فوتبال هدیه کرد و میراث گرانبهایی از خود بهجای گذاشت، فراتر از یک حرکت خوب بدن، یک کنترل، یک پاس، یک گل یا ان چرخش بهیادماندنی که به نام خودش در تاریخ ثبت شده، یا پیراهن شماره ۱۴ که با او به جاودانگی رسیده است. میراث او نسل به نسل با مربیان متعدد پس از او و تیمهای مختلف زنده مانده است.
میراث لاله های درخشان نارنجی هلند ۷۴, رینوس میشل و شورش توتال فوتبال و یوهان کرویف ابدی است؛ «ابداع فوتبال مدرن امروز».