در روزی از روزها یه اکیپی بود به نام وا رفتگان که از فشار زندگی وا رفته بودند.
که در عصری زندگی میکردند به نام عصر بدبختان.
در این اکیپ تنها یه دختر تو دل برو داشت به نام آیلین و بقیه پسر بودند که شامل مورکیکس،لیونل مسی،علی،پرهام،یوهان کرایف،حسن بارسالند(خدای ادب ها)می شدند.
هر کدامشان یه ویژگی داشتند مورکیکس ک.ص.خل بود،پرهام منطقی ک.صشر گو،آیلین مغرور،یوهان کرایف با مرام مشتی با جنبه،علی خوش خنده و بی ادب،لیونل مسی خنده دار و کمی با ادب،و حسن جان بارسالند که خدای ادب بود.
دوستان یه روز میخواستند بروند به جنگل،مورکیکس گفت عرق با من(عرق کرده بود)یوهان کرایف گفت مزه با من(بامزه بود)آیلین گفت منم میام فقط روزتون قشنگ شه(مغرور😏)علی گفت قلیون با من. پرهام گفت کدوم ک.ص.خلی عرق با قلیون میزنه.همه گفتند ما پرهام گفت باشه نخورید منو پس ماشینم با من.حسن با ادب گفت عه عه عرق چیه مزه چیه بریم فقط خوشگذرونی.مسی گفت کم زر بزن بدون عرق نمیشه که البته اگه بیای پشت درختا نظرم عوض میشه،حسن گفت یا خدا شما اهل کجایی؟مسی گفت اهل قزوین.حسن گفت اوه اوه حله بریم عرق بزنیم خوشگذرونی چیه.
پرهام با ماشین اومد و برای خنده علی رو جا گذاشتند همه خندیدند و علی بعد دویدن فراوان رسید و گفت د آخه *****(بچه پای برنامه نشسته)
رسیدند به جنگل که یوهان کرایف و مورکیکس گفتند خب بریم فضا حسن که با ادبه گفت احمقا فقط با فضاپیما میشه رفت فضا.
یوهان و مورکیکس خندیدند ما با چیز دیگه میریم فضا علی شیشه رو بیار.حسن گفت شیشه نیار میشکنه،لیونل مسی گفت خخخ اون شیشه نه شیشه ی صنعتی سنتی.حسن گفت لعنت بر شما.آیلین مغرور گفت وای گرما زده شدم حالم بده،مسی گفت بیا اکسیژن دهنی بدم خخخخ آیلین گفت خفه و رفت عرق خنک زد بر بدن.
همه چی داشت خوب پیش میرفت که یهو خرس اومد و گفت:رئیستونو خوردم سیر نشدم شما هم میخورم(من اینجارو ترجمه کردم چون حضرت سلیمان دومم)
همه فرار کردند غیر از مورکیکس که خا.ه (جیگر)داشت و برای عرق با خرس جنگید اما یه لقمه چپ شد و کوشته شد.
حسن گفت دیدی گفتم عرق چیز بدیه بیا یه کشته داد فقط باید به فکر خدا بود.همه داد زدند و گفتند خفه و برای رفیقشون گریه کردند و رفتند خونه و حسنو جا گذاشتند که حسن مجبور شد تا خونه پیاده بره و چون فحش بلد نبود(چون باادبه)فقط گفت بیشعورا.
نکته ی داستان:همیشه با ادب باشید مثل حسن و بخاطر عرق خودتونو نکشید.
امیدوارم لذت برده باشید تا داستان دیگر بدرود.
|