مطلب ارسالی کاربران
خانه ی عنکبوت
این خانه بوی غربت میدهد ، بوی تند غربت که با هزاران عود و گلاب از بین نمیرود چه کنم با این مهر سکوتی که بر لبانم زدم آنقدر دیدم که چشمانم از هر چه دیدن بیزار گشت آنقدر شنیدم که خوش ترین آوازها شوم ترین به نظر میرسن ، چلچله ها ، بلبل ها ، حتی آهنگ سرازیر شدن شرشر باران از ناودن ها هیچ نمیشنوم ، هیچ نمیبینم ، انگار در آغوش مرگ برایم لالایی میخوانند نفرین کردم گفتن با دعای گربه سیاه باران نمیبارد انگار نه انگار که گربه سیاه هم دلی دارد او هم حق زندگی دارد او هم هر شب چشم به آسمان گله میکند که چرا ، گناه ی من چیست این همه ظلم و ستم با انگشت های آغشته به رنگ تایید میشود از پله های مترو خون میجوشد تبخیر میشود باران خون میبارد رنگین کمان میشود انگشت بر خون بزن از مادران و پدران شرمسار نباش بزن و به زدن چوب حراج بر شرف افتخار کن من اینجام هستم برای ویران کردن خانه ی عنکبوت میمانم و گردگیری این خانه را به اتمام میرسانم .