در بهار سال 2023، آنها در حال سقوط بودند. و در بهار 2024، او با بازوبند کاپیتانی رویای دست دادن با کاپیتانهای بزرگ اروپایی در لیگ قهرمانان اروپا را در سر میپروراند. در طول این یک سال بر اشتوتگارت و والدمار آنتون چه گذشت؟
والدمار آنتون کاپیتان و بازیکن ملی پوش اشتوتگارت، در مصاحبه ای بسیار خواندنی از وقایع یک سال اخیر باشگاه اشتوتگارت، کودکی و سرنوشت مهاجرت خود و خانوادهاش از ازبکستان به آلمان، نقش ریاضیات در فوتبال، فوتبالیستهایی که راهی عربستان می شوند و اتمسفر پیرامون تیم ملی آلمان در یورو 2024 میگوید:
اشتوتگارت، آن چیز که ما را متحول کرد
والدمار آنتون، سال قبل رسانههای آلمانی، اشتوتگارت را یک میدان جنگ توصیف کرده بودند. جنگ قدرت، تظاهرات هر هفتهی طرفداران. و امسال شما در کورس رقابت نایب قهرمانی با بایرن هستید. چطور چنین چیزی رخ داد؟
مهمتر از هر چیز، آرامش بازگشته، خودمان را تثبیت کردیم و با تاثیر بازیکنان جدید، اکنون به یک تیم تبدیل شدهایم. وقتی ناآرامی در اطراف باشگاه وجود دارد، بر تیم نیز تاثیر میگذارد. اگرچه من سعی میکنم هیچگاه با دیدن تیترهای چنین اخباری روی آن کلیک نکنم چون دیوانه نیستم.
روند مثبت ما، با ورود سباستین هونس از ابتدای اپریل آغاز شد. ما، اولین بازی با هونس را در یکچهارم نهایی جام حذفی برابر نورنبرگ بردیم. سپس چهار بازی بدون شکست از جمله مساوی دیوانه کننده 3-3 برابر دورتموند. و در نهایت بازگشت معجزه آسا به بوندسلیگا 1 پس از بازی پلی آف برابر هامبورگ.
هونس، همه ما را گرد هم آورده بود. حتی بازیکنانی که زیاد در ترکیب نبودند. سقوط، واقعا ما را متحد کرده بود، اصطلاحی هست که میگوید "اتحاد واقعی، در سختیها خود را اتفاق میفتد." من حاضرم حقیقت این جمله را امضا کنم.
پس از فرار از سقوط، آیا در تابستان به این فکر کردید که ما بهتر از اینها هستیم؟ در مورد شروع نامطمئن فصل جدید چطور؟
از زمانی که به اینجا آمدم، میدانستم پتانسیل قرار گرفتن در جمع تیمهای برتر را داریم اما وقتی دو فصل پیاپی پایین جدول میایستید اجازه ندارید چنین چیزهایی را با صدای بلند بگویید.
فصل جدید برایمان بسیار پر فراز و نشیب آغاز شد. برد 5-0 برابر بوخوم. سپس باخت 5-1 از لایپزیگ و بعد از آن برد 5-0 فرایبورگ. اما از فصول قبل تجربه گرفتیم. میدانستیم گل زدن و گل خوردن دو چیز مختلف است. باید روی هر کدام جدا تمرکز کنیم. اینگونه بود که توانستیم به ثبات قابل قبولی برسیم و به سوی اهدافمان خیز برداریم.
شما، با القاب متفاوتی چون "کارگر" یا "ذهنیت هیولا" شناخته میشدید. همچنین در این فصل بیشتر در حملات دیده میشوید. دربارهی اتفاقات و تحولات تاکتیکی خود در اشتوتگارت بگویید:
مهمترین اتفاق، جابجایی من از سمت راست به مرکز دفاع بود. با این حال، من فقط به عنوان یک بازیکن کارگر نمیدویدم. همیشه سعی داشتم روی تکنیک بازی با توپ و دقت در پاسهایم کار کنم. مهم اینست که سبک فعلی بازی تیم، به نفع من است. تحت هدایت هونس ما بیشتر صاحب توپ هستیم و حریف را تحت فشار قرار میدهیم. این یعنی من نقش دفاعی کمتری دارم و باید در بازیسازی از عقب کمک کنم.
نقطه اوج این فصل شما چه زمانی رخ داد؟
بازی رفت برابر دورتموند را از یاد نمیبرم. ما در دفاع عالی بودیم. منظم و مقتدر. در نهایت 2-1 پیروز شدیم، این بهترین برد ما بود. تا بازی با بایرن. بازی که در آن صبور بودیم و توانستیم زهرمان را در آخرین لحظات به آنها وارد کنیم. همچنین بازی برابر لورکوزن در دی اف بی پوکال نیز نمایش خوبی محسوب میشود. علیرغم باخت 3-2، آن بازی کیفیت عالی داشت. کاملا سرگرم کننده و جذاب در هر دو سمت زمین.
شخصیت متفاوت پسر مهاجری که عاشق ریاضی است
در هانوفر، وقتی 22 ساله بودی کاپیتان شدی، و حالا پس از سه سال کاپیتان موفقترین تیم اشتوتگارت در یک دهه قبل هستی. این حس مسئولیت پذیری تو از کجا میآید؟
از دوران مهدکودک و مدرسه، همیشه شیفتهی سازماندهی و آموزش بچههای همکلاسی بودم. وقتی پدر و مادرم در سال 1998 از ازبکستان به آلمان مهاجرت کردند، زبان آلمانی شان آنقدرها خوب نبود. آن موقع من دو سالم بود و زمانیکه به مدرسه رفتم و خواندن و نوشتن یاد گرفتم، به آنها در ترجمه نامههای اداری شان کمک میکردم. پدر بزرگ من آلمانی و اهل هانوفر بود. و پدر و مادرم اهل المالیق در نزدیکی تاشکند.
در سال 1966 زلزلهای مهیب تاشکند را نابود کرد و بعد از سالها هنوز هم بازسازی ادامه داشت. پدر و مادرم میخواستند من در جایی امن زندگی کرده و رشد کنم. آنها، با دست خالی راهی آلمان شدند مادرم آشپزی میکرد و پدر، راننده اتوبوس بود.
پدر و مادرم، هنوز هم سر همان کارها هستند. من همیشه به آنها میگویم، حالا نوبت من است که به شما کمک کنم. خودتان را بازنشسته کنید. اما هم پدر و هم مادر از شغل خود لذت میبرند و با آن زندگی میکنند. گاهی از تمرین تا خانه با اتوبوس پدر باز میگردم. او همیشه خوشحال است. لبخند میزند و با دیگران گرم صحبت است.
من در کودکی، یک مهاجم بودم. شیفته دیگو و ژکو. پوسترهای شان را در اتاق داشتم. سپس مربی ما در تیم نوجوانان مرا به پست شماره 8 برد. و بعد از آن پست شماره 6 و بالاخره دفاع. در آن زمان شیفته کسانی بودم که از عقب، طراح حملات تیمشان بودند. مثل پیکه، راموس، گتوزو.
اینکه اسم واقعی تو والدمار نیست، حقیقت دارد؟
بله، اسم من در شناسنامه ولادیمیر بود. وقتی به آلمان آمدیم، مسئولان ثبت احوال به پدرم گفته بودند که این اسم متداول آلمانی نیست و ممکن است بچه ها در مدرسه مرا به خاطر آن اذیت کننند. نژادپرستی در سالهای پس از اتحاد دو آلمان در کشور شدت یافته بود.
آنها، والدمار را پیشنهاد کردند. امروز، دوستانم به من والدین میگویند. و خانواده وووا صدایم میزنند. من در منطقه وتبرگن رشد یافتم که منطقهای چند فرهنگی بود. روسها، ترکها و بوسنیاییها در کنار آلمانیها. هر کدام هم نمایندهای در بوندسلیگا داشتند. باربارز، مهمت شول...در محله ما یک مهاجر ترک تبار مغازه کبابی داشت. ما همیشه در محله فوتبال بازی میکردیم و در روزهایی که جیبمان پر بود، بازنده، برای تیم برنده کباب ترکی میخرید.
گفته میشود به ریاضیات علاقه مند بودی.
در دوران مدرسه، همیشه ریاضیات برایم جذاب بود. هنوز هم به محاسبه انتگرال و درک فضاهای سه بعدی علاقه فراوانی دارم. معمولا در تمرین تعداد لمس توپهای را میشمارم. مینویسم. سعی میکنم تابعی از آنها بسازم.
در زمین بازی، در موقعیتهای بدون توپ سعی میکنم حرکات بعدی را پیش بینی کنم. بازیکنان را در محورهای عمودی و افقی X و Y تجسم میکنم و مختصات حرکتی آنها را مییابم. ترکیبی از ریاضیات و شطرنج
به جز جنبههای ذهنی، چه چیز در شخصیت شما برجسته است؟
گمان میکنم صبور هستم. این مطلب، خصوصا بعد از ازدواج برایم بیشتر شده. مدام از اطرافیانم میشنوم عجله کن! زودتر!. .. ولی من دوست دارم با صبر کارها را انجام دهم. دخترانم نیز اینطور هستند. آنها شیفته درست کردن پازلهای بزرگ هستند.
این یکی هم در زمین به کارم میآید. وقتی بازیکنی از هم تیمی هایم اشتباه میکند، از کوره در نمیروم. صبر میکنم و تامل میکنم؛ آیا باید لر سرش فریاد بزنم؟ آیا باید فقط به او تذکر دهم یا اصلا نیازی نیست به رویش آورم. مهم اینست کدامیک به او و تیم کمک کند.
در 27 سالگی، بسیار عاقل به نظر میرسی، همچنین حتی یک تتو هم نداری...
در مقطعی از زندگی این اتفاق افتاد. تصمیم گرفتم در مورد چیزهایی که کنترل آنها در دست من نیست، مدام حرف نزنم. این آدم را دیوانه میکند. دربارهی تتو هم از پزشکان شنیدم که ضررهایی دارد. سعی میکنم چیزهایی که برای دیگران مهم است و روی بدنشان حک میکنند را در ذهنم نگه دارم. بقیه چیزها، مثل یادگاریهای بازی، جامها، مدالها، بریده روزنامهها... را مادرم در کمدی نگه میدارد. فکر میکنم اینطور بهتر است تا روی بدنم آنها را داشته باشم!
پول؟ وضع کنونی شرم آور است
اکنون 27 ساله هستی، بازیکنان هم نسل تو، معمولا باشگاههای زیادی عوض میکنند اما تو فوتبال را در هانوفر آغاز کردی، 7 سال آنجا بودی و اکنون به اشتوتگارت آمدی و قرارداد جدیدت تا سال 2027 ادامه دارد. دلیلش چیست؟
چرا تا وقتی در یک شهر احساس راحتی میکنم در تکاپوی ترک آنجا باشم؟ هیچوقت احساس بیقراری نمیکنم. در هر دو شهر دوستانی داشتم که با آنها حس اعتماد و صداقت داشتم. این چیزها همیشه برایم از تقلا برای پول بیشتر اهمیت بیشتری داشته.
یادم هست در نوجوانی، در هانوفر مشاوران به سراغ بازیکنان هم سن و سال من میآمدند تا با هم قراردادی ببندند. آنها بیشتر سعی میکردند از ما تعریف کنند تا خوشمان بیاید و آنها را استخدام کنیم. "والدمار، براوو بازهم عالی بودی!" اما یک بار، یکی از آنها چیز جدیدی به من گفت. پس از بازی، از من انتقاد کرد. با جزئیات مشکلاتم را به من گفت. و این آغاز دوستی و همکاری ما بود.
با این حال من بازیکنانی را که به پیشنهادات از عربستان بله میگویند سرزنش نمیکنم. شاید به دلایل اخلاقی بلافاصله به آنها بگویید نه، من به آن کشور نمیآیم اما مساله پیچیده تر از اینهاست. ارقامی که از آنجا میآید میتواند زندگی چند نسل شما را تامین کند. این فقط در فوتبال نیست. این روزها هر صنعتی با چنین وضعیتی مواجه است. باید راجع به آن فکر کرد...
وقتی برای اولین بار در نیدرزاخزناستادیون (زمین اختصاصی هانوفر) پای به میدان گذاشتم، هر کسی میتوانست به ورزشگاه بیاید. امروز، هزینه ورود به ورزشگاه، با یک سوسیس و آبجو و شال طرفداری، 40، 50 یورو است. همهی طرفداران توان پرداخت چنین پولی را ندارند. من تمام اعتراضات طرفداران را به این وضع درک میکنم. فوتبال، باید برای طرفداران محلی باقی بماند. و وضع کنونی شرم آور است.
و لباس شما، برای یوروی پیش رو، 115 یورو قیمت دارد. قیمت آن بیشتر آزارت میدهد یا رنگ صورتی آن؟
این پول زیادی است و اگر میتوانستم آن را رایگان به هواداران میدادم. دربارهی رنگ لباس نیز خب، من لباس کلاسیک سفید و شرت مشکی آلمان را ترجیح میدهم. اما صورتی هم بد نیست. من کارهای مهمتری نسبت به فکر کردن راجع به چنین چیزهایی دارم. کیفیت بازی، خانواده و.... بسیار مهمتر است.
یورو 2024؛ چیزی مهم تر از قهرمانی آلمان وجود دارد...
از 4، 5 سال پیش شما کاندیدای بازی در تیم ملی بودید. اما سرانجام این اتفاق در مارس امسال و دقیقه 90 بازی با فرانسه رخ داد چرا اینقدر دیر؟
برخی این را به هانوفر نسبت میدادند. مدام به من میگفتند چون بازیکن هانوفری دیده نمیشوی. اما سیستم مربیان در تیم ملی اینطور نیست. اشتوتگارت هم تیمی نیست که همیشه تیتر اول روزنامهها باشد. اما من حالا به تیم ملی دعوت شدم. 27 سالگی، آنقدرها هم دیر نیست. میدانید کارلس پویول در چه سنی به تیم ملی اسپانیا راه یافت؟
همچنین عدهای میگویند اگر تیم ملی ازبکستان را انتخاب میکردی، اکنون بازیهای ملی زیادی داشتی. اینطور هم نیست. آنها تیم قدرتمندی دارند و اخیر به یکچهارم نهایی جام ملتهای آسیا رسیدند. تماسهایی از سوی روسها هم با من شد. اما و در نهایت من تیم ملی آلمان را انتخاب کردهام پس از بازی با فرانسه چیزهای زیادی برای من و در اطراف تیم ملی تغییر کرد. جو تیم ملی عوض شد. من و میتلشتات از اشتوتگارت با روحیهی مضاعف آمدیم. همچنین بچههای دورتموند، لورکوزن و...
برایت مشکلی نیست که رودیگر، مهره ی کلیدی رئال مادرید قهرمان لالیگا و فینالیست لیگ قهرمانان، و جاناتان تا، کاپیتان لورکوزن قهرمان بوندسلیگا و فینالیست لیگ اروپا جلوتر از شما در ترکیب تیم ملی قرار دارند؟
من جاه طلب هستم. نمیتوانم بگویم بازی کردن برایم اهمیتی ندارد. من دوست دارم بازی کنم، و اگر نه همهی تلاشم را تمرینات میکنم. آنچه برایم مهم تر از همه چیز است، توفیق تیم خواهد بود من در سال 2006، 10 ساله بودم، میدانم که میزبانی، چه موج مثبتی را در تمام کشور به وجود میآورد.
و در نهایت... در سال 2006، آلمان مدعی قهرمانی محسوب نمیشد اما تیم بازی به بازی پیش رفت و افسانهی تابستانی شکل گرفت.
من به این اعتقاد دارم که موفقیت یا شکست یک باشگاه چطور میتواند بر اتمسفر یک شهر اثر گذارد. چند پیروزی، حال و هوای شهر را عوض میکند. انگار همه چیز خوب میشود. همه جشن میگیرند. این را به وضوح در اشتوتگارت دریافتم.
برای تیمهای ملی نیز اینطور است. موفقیت، یا شکست چیزهایی را در تمام کشور تغییر میدهدما گام اول را در دو بازی با هلند و فرانسه برداشتیم. شما میتوانید سرخوشی ابتدایی را به وضوح ببینید. سپس بازیهای گروهی در راه است و بعد از آن، هر چیزی در دور حذفی ممکن است. اما، قبل از فکر قهرمانی، این ماجراجویی هیجان انگیزی برای یک ملت است. این فوق العاده است.