مطلب ارسالی کاربران
کالاف دیوتی مدرن وارفر؛ هیجان را درون گلوله ها حس کن
داستان از آنجایی شروع می شود که عملیات محرمانه یک مامور CIA با نام الکس در سال ۲۰۱۹ را روایت می کند که قصدش واگذاری بسته های شیمیایی به ناحیه اورزیکستان می باشد اما در موقع انجام این عملیات فرقه ای نامشخص و دشمن حمله کرده و بسته های گاز دزدیده شد. فرمانده گروه الکس بعد از این حادثه از خدمات هوایی و فرمانده پرایس تقاضا کرد تا بسته های گاز را بازسازی کند و به موقعیت و دعوای تشکیل شده با روسیه را بررسی کند. یک روز بعد فرقه ای از بمب گذاران مربوط به فرقه تروریستی القتلابه به فرماندهی عمر سلیمان به لندن هجوم بردند. بعد از این رویداد الکس برای دیدن فرمانده تروریستی ها یعنی فرح کریم به ناحیه اورزیکستان روانه شد، و توافقی برای دنبال کردن مواد شیمیایی شکل گرفت. فرمانده پرایس و گریک به یک بیمارستان تحت تصرف القتلابه هجوم بردند، و در آن ناحیه از وضعیت مردی که گرگ نام داشت با خبر شدند. سربازان فرح کریم در بیمارستان در ناحیه اورزیکستان روانه شدند و گرگ را با کمک الکس دستگیر کردند. مدتی بعد دست راست گرگ یعنی جمال رهار نیروهای خود را جمع کرد و در تلاشی برای آزاد کردن گرگ به سفارت آمریکا در اورزیکستان هجوم برد. کاپیتان پرایس فرمانده الکس و بقیه سربازان نیرو های دفاعی سفارت آمریکا با هم برای حفظ امنیت گرگ متحد شدند، اما در آخر شکست خوردند. فرح کریم پس از آن پیشنهادی را به قصد اسیر کردن نیرو های فرمانده گرگ در اورزیکستان پیشنهاد داد. طرح او موقعی ای که افراد بارکوو به سرباز های جنبشی و مثل نیرو های القتلابه حمله کردند، و باعث گمراهی شدند. حدیر برادر فرح کریم که آشکار کرده بود که دزد بسته های شیمیایی عملیات الکس بوده در تصمیمی برای رویارویی با سرباز های دشمن مواد شیمیایی موجود را در ناحیه منتشر کرد، و تمام افراد بارکوو و سرباز های القتلابه را به قتل رساند. داستان به ۲۰ سال قبل بر می گردد به موقعی که فرح کریم و حدیر نوجوان بودند و خانواده خود در رابطه با تصمیم بارکوو برای تصرف بازرسی اورزیکستان از دست دادند و یتیم شدند. در برگشت به موقع حال فرقه فرح کریم الکس و پرایس را مجبور کرد که به مخفی گاه گرگ وارد شوند و توانستند آن را بکشند اما حدیر در آنجا نبود، و گاز زیادی در آن ناحیه بود و کشور آمریکا فرقه فرح کریم را یک فرقه تروریستی معرفی کرد. در این موقع به دنبال با خبر بودن از یک هجوم احتمالی توسط حدیر به روسیه کاپیتان پرایس به شهر سن پترزبورگ رفت و با دوست قدیمی خود نیکولای آشنا شدند، و در آن موقع پیروز شدند تا اثری از القتلابه را پیگیری کنند و قصاب را بازداشت کنند. پس از مدتی کاپیتان پرایس در اورزیکستان با فرح کریم و الکس ملاقات کرد و پس از آن هجوم خود را به کارخانه انجام دادند و سربازان با کمک فرمانده لاسول در کارخانه پیشتازی کرد تا مواد منفجره ای که توسط نیکولای آماده شده بود را به قصد خراب کردن این تاسیسات کارگذاری کرد، با این وضعیت موقعی که الکس در حال جنگ با یک سرباز بود مواد منفجره صدمه دید و خراب شد. سپس الکس درخواست کرد تا مواد منفجره را خنثی کند، و درحالی که بارکوو تلاش می کرد تا فرار کند فرح کریم توانست آن را بکشد. سرباز های فرح کریم و کاپیتان پرایس در موقع خراب کردن کارخانه موفق شدند از آن نقطه فرار کنند.