خلاصه داستان حاوی اسپویل 🚫
مگی فیتزجرالد (با بازی هیلاری سوانک) دختری که در ۳۲ سالگی خانه را ترک کرده در شهری به نام اوزارک در ایالت میزوری به عنوان پیشخدمت رستوران مشغول کار است، با اصرار فراوان تلاش میکند فرانکی دان (با بازی کلینت ایستوود) یک مربی موفق که بوکسرهای سرشناسی را معرفی کردهاست، متقاعد میکند تا به او شیوهٔ مسابقه را بیاموزد و او را نیز تبدیل به یک قهرمان کند. فرانکی در ابتدا او را به دو علت؛ یکی به خاطر سن بالای او و دیگری به خاطر زن بودنش، نمیپذیرد.
سرسختی مگی باعث میشود که فرانکی بالاخره او را بپذیرد و در ادامه مگی آنقدر سخت تمرین میکند که راهی مسابقه قهرمانی جهان میشود. رقیب او یک بوکسور است که مقام کثیفترین بوکسور را هم از نظر ورزشی و هم از نظر اخلاقی دارد. مگی در مسابقه با او برنده میشود اما رقیب او عصبانی شده و با ضربهای ناجوانمردانه باعث افتادن مگی و برخورد گردن او با چارپایه داخل رینگ بوکس میشود. مگی بر اثر این حادثه دچار آسیب دائمی نخاع و فلج کامل اندام شده، به کما میرود.
مگی در بیمارستان پس از به هوش آمدن فرانکی را میبیند و باز هم بیهوش میشود. او دوباره پس از مدتی به هوش آمد و به اسکرپ (با بازی مورگان فریمن) میگوید که باید به فرانکی بگوید که او دیگر نمیتواند هیچ حرکتی انجام دهد اما اسکرپ درخواستش را رد میکند. پس از مدتی حضور فرانکی بر بالین مگی در بیمارستان، مادر، برادر، خواهر و وکیلشان برای دیدن مگی به کنار او میآیند. در واقع مادر مگی نه به خاطر خود او بلکه بخاطر پول به پیشش آمده است. مگی به سرعت متوجه موضوع میشود و درخواست مادرش را رد و او را تهدید میکند که اگر دوباره برای دیدن او به بیمارستان بیاید، خانهای را که قبلاً با پول حاصل از مسابقات بوکس برای او خریده است از او خواهد گرفت.
بعد از مدتی مگی از فرانکی درخواست میکند که او را از این حالت بد نجات دهد و به مرگ او کمک کند. اما فرانکی در آن هنگام درخواستش را رد میکند ولی مگی باز هم از او خواهش میکند. فرانکی برای درد دل پیش پدر کلیسا میرود و پدر به او توصیه میکند که این کار را انجام ندهد. اسکرپ، که فرانکی را در گوشهای میبیند و پیش او میرود. فرانکی به اسکرپ میگوید که تقصیر تو نبود بلکه تقصیر من بود که او را به یک بوکسور تبدیل کردم اما اسکرپ به او میگوید که همه میمیرند اما لحظه مرگشان میگویند که ما فقط یه فرصت میخواستیم.
هنگام خواب فرانکی از بیمارستان به او زنگ میزنند. مگی زبان خودش را بریده است و تا حدی خونریزی میکند که تا حد مرگ میرود. کمی بعد فرانکی پیش مگی میرود و به او میگوید که اسمی که او برایش انتخاب کرده بود و که هواداران مگی را با آن صدا میزدند معنایش میشود عشق من، عمر من. فرانکی تا آن لحظه معنای آن اسم ایرلندی را به مگی نگفته بود. مگی لبخندی میزند و فرانکی به او میگوید که من لوله اکسیژن را برخواهم داشت و تو میخوابی، سپس من چیزی به تو تزریق میکنم که برای همیشه خواهی خوابید. فرانکی اینکار را انجام میدهد و با چشمانی گریان بیمارستان را ترک میکند. اسکرپ به باشگاه برمیگردد و منتظر فرانکی میماند اما او هیچوقت برنمیگردد..
مسعود بگ زاده