اگر کار در خانه و برای خانواده و همچنین فعالیت های مربوط به باز تولید در این عرصه را نیز به حساب آوریم، دو سوم کار انجام شده در مقیاس جهانی، توسط زنان صورت می گیرد، این در حالی است که زنان در مقیاس جهانی تنها ۱۰ درصد دستمزدها را به خود اختصاص داده اند. ۷۰ درصد فقیرترین اقشار مردم در جهان سوم و دو سوم افراد بی سواد در جهان را زنان تشکیل می دهند. زنان تنها ۹۸/۰ درصد دارایی های جهان را در تملک دارند.
برای اقتصاد سرمایه داری، نیروی کار زنان در مقیاس جهانی از اهمیت بسزایی برخوردار است. نیروی کار زنان ارزان است. بزرگ ترین بخش آن مجانی است و به رایگان عرضه می شود. تنها به ازای ۳۳ درصد کار صورت گرفته از سوی زنان دستمزد پرداخت می شود و مابقی در قالب کارهای مربوط به خانه داری نظیر بزرگ کردن فرزندان، مراقبت از همسر و افراد پیر و مریض خانواده یا کار در بخش کشاورزی به رایگان انجام می شود.
زنان شاغل عمدتاً در شرایطی نامتعارف کار می کنند. آن ها کم تر از همکاران مردشان دستمزد می گیرند و یا اصلاً از هیچ گونه حمایت اجتماعی برخوردار نیستند و یا از حمایت اجتماعی بسیار اندکی برخوردار می شوند.
● استثمار در کشورهای استعمار شده پیشین
اگرچه در کشورهای سرمایه داری پیشرفته نیز اکثریت زنان نه فقط به خاطر موقعیت طبقاتی بلکه همچنین به دلیل جنسیت شان به استضعاف کشیده می شوند اما وضعیت در کشورهای به اصطلاح جهان سوم بسیار بسیار وخیم تر است.
سازمان های مالی و اقتصادی بین المللی نظیر صندوق بین المللی پول (IMF) و بانک جهانی نقشی مهم در این روند ایفا می کنند و از طریق دادن اعتبارات به کشورهای استعمار شده مقروض، آن ها را برای خصوصی سازی دارایی ها و کاهش مزایای اجتماعی و امور زیربنایی تحت فشار قرار می دهند. در نتیجه اصلاحاتی از این دست، تعداد قابل توجهی از زنان به خارج از حوزه کار و فعالیت های سنتی شان پرتاب شده و مجبور می شوند در شرایطی ناایمن کار کنند. برای مثال در هند ۹۴ درصد زنان کارگر در بخش غیررسمی شاغل اند. در ماکوئیلادوراها یا مناطق آزاد تجاری در آسیا، آمریکای لاتین و آفریقا که تعداد آن ها به بیش از ۷۰ می رسد شرایط کاری غم انگیزی حاکم است حدود ۵/۴ میلیون نفر در سراسر جهان در این مناطق آزاد کار می کنند که ۹۰ درصد آنان را زنان تشکیل می دهند. کارگران ماکوئیلادوراها در شرایط غیرانسانی برای شرکت های چندملیتی بزرگی نظیر Nike و Adidas کار می کنند. کار مزدی در شرایطی وحشیانه، بدون ساعات کاری منظم، بدون حمایت های قانونی، بدون هیچ نوع پرداختی برای اضافه کاری، بدون بیمه های بهداشتی-درمانی و با دستمزدی بسیار پایین از ویژگی های این مشاغل محسوب می شود.
علاوه بر این، زنان در کشورهای تحت استعمار پیشین نه تنها در نقش زن کارگر بلکه به خاطر نقش سنتی زنان در این جوامع نیز در معرض تبعیض اند.
رژیم های مرتجع که با استفاده از زور و با حمایت غرب خود را بر سر قدرت نگه داشته اند همراه با مفاهیم اخلاقی و مذهبی قرون وسطایی و قوانین تبعیض آمیز، زنان را به شکل مضاعفی مورد ستم و تبعیض قرار می دهند. مطمئناً در بسیاری از کشورها و نه فقط در افغانستان، به زنان اجازه مشارکت در زندگی عمومی داده نمی شود، آن ها از امکان تحصیل و منابع آموزشی برخوردار نیستند و بدون برخورداری از حقوق اولیه انسانی و بدون داشتن فرصتی برای تعیین سرنوشت خود به زندگی ادامه می دهند.
● تقاضا برای کار ارزان
استثمار و نابرابری در سراسر جهان دلیل اصلی ترک اجباری وطن در قالب آواره یا مهاجر است. با این حال درک این مساله بسیار مهم است که فقر عامل اصلی مهاجرت به کشورهایی نظیر اتحادیه اروپا یا ایالات متحده نیست. فقیرترین و استثمار شده ترین لایه های جمعیت کشورهای استعمار شده پیشین نمی توانند با رفتن به کشورهای ثروتمندتر از گرسنگی خلاص شوند. اکثریت جمعیت مهاجر یا آواره در درون وطن و کشورهای خود یا میان کشورهای جهان سوم در حال جابه جایی اند. با وجود این واقعیت که اکثریت مردم جهان در فقر جان فرسا زندگی می کنند تنها هنوز ۵/۲ درصد مردم جهان خارج از کشورهایی که در آن جا زاده شده اند زندگی می کنند و تنها یک اقلیت کوچک و لایه های «ممتاز» مردم به کشورهای غربی مهاجرت کرده اند.
عامل اصلی که عامل واقعی مهاجرت است تقاضای اقتصاد کشورهای توسعه یافته است. آن ها نه تنها به شکلی با بی تفاوتی با ورود مهاجران برخورد می کنند بلکه عامدانه به آن دامن می زنند. انجمن های کارفرمایی در سراسر جهان خود را با امور این کارگران درگیر می کنند. همچنین شبکه هایی برای جذب نسل جدید کارگران مهاجر شکل گرفته است. جریان مهاجرت کنونی عاملی مهم در اقتصادهای سرمایه داری است که کارکرد اساسی آن فراهم کردن نیروی کار ارزان برای اقتصاد است. در دوره شکوفایی اقتصاد و کاهش بیکاری، از حضور این کارگران استفاده می شد تا سطوح دستمزدها را پایین نگه دارند و در دوره رکود اقتصادی نیز آن ها بلاگردان شرایط اقتصادی بد هستند.
سیاست مهاجرت دولت ها توسط کارفرمایانی که کاری با انسانیت ندارند تعیین می شود. امروزه تمام کشورهای غربی، سیاست های محدودکننده ای در قبال مهاجرت اتخاذ کرده اند. با این حال هنوز نیاز به نیروی کار مهاجر و بخصوص، تقاضا برای کارگران زن مهاجر وجود دارد. در نگاه اول سیاست بستن مرزها از یک طرف و تقاضای نیروی کار ارزان از سوی کارفرمایان متناقض به نظر می رسد. اما واقعیت کاملاً متفاوت است چرا که بستن مرزها به خاطر آن است که مهاجرانی که توانسته اند از مرز عبور کنند از هیچ حقی برخوردار نباشند که این خود پیش شرطی است برای استثمار آن ها.
● وابستگی حقوقی
در مقیاس بین المللی، زنان نیمی از مهاجران را شامل می شوند. انگیزه های آن ها برای مهاجرت مشابه مردان است. همچنین، زنان مهاجر فقیرترین لایه زنان جامعه کشورشان نیستند. در کشورهای واردکننده نیروی کار، زنان تنها برای کار در حوزه های مشخصی که مختص زنان است یا زنانه تلقی می شود در نظر گرفته می شوند.
وضعیت حقوقی اکثریت زنان مهاجر در قالب عبارت «بستگان مهاجر» معنا پیدا می کند که در این عبارت فرد مهاجر، همسر یا والدین آن هاست. در نتیجه این وضعیت حقوقی، آن ها از اجازه اقامت به صورت مستقل برخوردار نیستند و حداقل در سال نخست حق کارکردن ندارند.
این زنان به خاطر مساله اقامت و همچنین وضعیت مالی شان کاملاً به شوهرانشان وابسته اند. اگر آن ها قربانی خشونت در خانواده شوند، هیچ امکانی برای مقاومت وجود ندارد. در صورت طلاق، آن ها ناگزیر از ترک کشورند علاوه بر این، آن ها هیچ شانسی برای زندگی مالی مستقل نیز ندارند. آنان حق کسب درآمد ندارند و از بیش تر مزایای اجتماعی محروم هستند. زنانی که به دنبال همسرانشان، به کشورهایی که آن ها مهاجرت کرده اند می روند، معمولاً آن شبکه اجتماعی که قبلاً از آن برخوردار بودند را از دست می دهند و از ایزوله شدن در جامعه ای که در آن دایماً در معرض تعصبات نژادپرستانه هستند رنج می برند. در نتیجه وضعیت مالی و حقوقی، بخش بزرگی از این زنان حتی نمی توانند زبان جدید را بیاموزند.
● نیروی کار زنان مهاجر
زنانی که به آن اندازه خوش شانس بوده اند که توانسته اند حق فروش نیروی کارشان را کسب کنند، معمولاً در حوزه های ویژه و تحت شرایط بسیار تبعیض آمیز کار می کنند. آن ها عمدتاً در خطوط مونتاژ و بسته بندی در صنایع الکترونیک، نساجی و صنایع غذایی و همچنین در بیگارگاه ها مشغول کارند و همچنین کارگران شاغل در منزل کمپانی های چند ملیتی بزرگ را نیز در برمی گیرند. در عرصه کارهای خدماتی نیز زنان مهاجر کارهایی با پایین ترین دستمزد نظیر نظافت و خدمتکاری را برعهده دارند.
معمولاً کشورهای واردکننده نیروی کار قوانین تبعیض آمیزی برای مهاجران وضع می کنند.
آن ها نیاز به مجوز ویژه کار دارند که اخذ آن بسیار سخت است و خیلی آسان ملغی شده و از دست می رود. در نتیجه، آن ها به شدت وابسته و در برابر کسب رشوه و اخاذی آسیب پذیرند.
زنان کارگر مهاجر نخستین کسانی هستند که اخراج می شوند و معمولاً اتحادیه های کارگری، آن ها را به عنوان بخشی از طبقه کارگر که باید از حقوقشان دفاع کرد در نظر نمی گیرند. تحقیرآمیزترین بخشی که زنان مهاجر در آن مشغول به کارند، صنعت سکس است. این کارگران جنسی نظیر برده به فروش می رسند و در تمام کشورهایی که به آن ها وارد می شوند از هیچ گونه حمایتی برخوردار نیستند.
نهایتاً نباید فراموش کرد که بخش بزرگی از جمعیت خارجی اجازه اقامت ندارند. این بخش غیرقانونی، بخش مهمی از نیروی کار است. برای مثال می توان به عرصه ساخت و ساز و ساختمان سازی اشاره کرد یا زنانی را برشمرد که عمدتاً به عنوان برده خانگی یا در صنعت سکس کار می کنند.
مارینا کوسارا
برگردان: بابک پاکزاد
منبع : فرهنگ توسعه