۳ شب بودم که به پنجره خیره بودم قافل از اینکه باید ۶ ساعت قبل یعنی ۹ میخابیدم
برای حمین کریستین رونالدو درهالی که ی لیوان آب دستش بود اومد تو اطاقم
من اول فکر کردم دزد اومده چون اطاق تاریک بود برای حمین با هشره کش به رونالدو همله کردم
بعدش کریس بیهوش شد و زبونش افتاد بیرون
من وقتی فهمیدم رونالدو هست گریه کردم
و انقدر گریه کردم با اینکه کریس فوت شده بود خدای متعال دوباره جون تازه ای به رونالدو داد
بعد کریس بیدار شد گفت من کجام
گفتم رونالدو بزرگ تو زنده ای
بعد بقلش کردم
بعد کریس گف اها یادم اومد چرا اینجام
نگه کن نصفه شبه تو الان باید یک لیوان آب بخوری و بخابی
گفتم کریس آخه شبا خابم نمیبره
اما رونالدو گفت چشماتو ببند و کریس بشمر تا خابت ببره
من گفتم بهم میگفتن گوسفند بشمار
رونالدو گفت اینم حمونه
بعد گفتم کریس میای پنالتی بازی کنیم
کریس کبیر گفت دیر وقته بزار واسه فردا
اما اون فردا هرگز نرسید...
ولی درس بزرگی فرا گرفتم و هر شب زود خابیدم از اون زمان خیلی شاداب تر هستم
خلاصه بعدش که ماموریت رونالدو تموم شد از پنجره پرید پایین و سوار ماشین دوست پاک و ورزشکار خودش بدر هاری شد
بعد من رونالدو رو تقیب کردم
دیدم میره تو خونه های مردم و براشون خوراکی های خوشمزه و مقوی پخش میکنه یعنی مثلا نوشابه و اینها نمیداد به کسی مثلا آب و تی تاپ میداد که خیلی سالم هست
منم خیلی تاسف خوردم کریس رو قظاوت کردم و اینجا بود که فهمیدم چرا باهام پنالتی بازی نکرد و زود رفت
من چون کریس دوس نداره کارهاش ریا باشه خودمو زدم به اون راه که مثلا نفهمیدم دیدمت اما حمین امشب کریس با خوندن این مغاله میفهمه