رونالدو داشت از خیابون رد می شد که کبیرمسی رو دید. کبیرمسی به رونالدو گفت: چطوری کبیرنالدو؟
بعدش رونالدو گفت: چرا سلام نکردی؟ کبیرمسی گفت: خودت مگه سلام کردی؟
رونالدو گفت: حالا جدا از این بحثا شنیدم امباپه رو کشتی!
بعدش کبیرمسی گفت: از عربستان پاشدی اومدی اینجا که اینو بهم بگی؟
بعدش رونالدو گفت: پسرتو از نوشابه دور کن... بعدش رونالدو غیبش زد.
فردا صبح اون روز.....
پسران مسی با تفنگ به خود کبیرمسی حمله کردن که چرا نوشابه میخوری؟ بعد دوباره آن بونچوی (شخصیت کارتون آمفیبیا) پیداش شد و دوباره دستش و چشمش آبی شد و پسران مسی رو انداخت اونور و کبیرمسی رو نجات داد و باهم فرار کردن.
قصه ما به سر رسید رونالدو به هدفش نرسید.