فاطمه سیارپور
سال های اولی که اینترنت فراگیر شده بود، گاهی از آن با عبارت «اینترنت؛ شهر بی قانون و پلیس» تعبیر می شد. این عبارت به این معنی بود که گونه انسانی به دیدن و ساختن زیستگاهی جدید مشغول است که اگرچه ساختارهای فنی و زیرساخت این شهر بی دروپیکر می توانست و امکان داشت براساس برنامه های پیچیده، سری و حتی محرمانه در ارتش کشورهایی مانند آمریکا به وجود آمده باشد، اما انتشار محتوا در آن هیچ قانونی نداشت و هرکسی می توانست هرچیزی بگوید یا بنویسد. اما پس از مدتی که از حیات اجتماعی و جهانی این شهر سایبری گذشت،... نیاز به قانونی شدن محتوا در آن نیز پدید آمد و به همین دلیل این شهر بی قانون نیز به قوانین کپی رایت پیوست و طی آن قرار شد که هر مطلبی با ذکر نویسنده و صاحب اصلی آن بیاید یا درج و منتشر شود. پس از مدتی در بدنه قضایی بسیاری از کشورهای دنیا نیز بخش هایی برای پیگیری جرایم به وقوع پیوسته روی این شبکه تشکیل شد. اگرچه در حال حاضر نیز تعدادی از کشورها مانند ایران نیز به دلایل مختلف به پایبندی به این قانون کپی رایت در معنای گسترده آن نپیوسته ولی چند سالی است که از تشکیل بخش قضایی برای بررسی جرایم سایبری در پلیس کشور ما نیز می گذرد.
در این میان می توان وضعیتی را تصور کرد که همه کشورهای دنیا به این قانون پیوسته و انتشار هر محتوایی اعم از صوت، تصویر، فیلم و غیره تحت این قوانین درآمده باشد. در چنین وضعیتی بازهم ممکن است رفتاری در اینترنت صورت گیرد که مشمول هیچ قانونی نبوده و به همین دلیل به سرعت مرزهای اخلاق را درنوردیده و در نهایت جهان را با وضعیتی غیرقابل زیست برای گونه انسانی واقع کند. با این توصیف آیا اینترنت هنوز هم شهر بی قانون و پلیس است؟ و آیا قانونمندی اینترنت یک وضعیت اتوپیایی است؟ این پرسش در این یادداشت در حالی مطرح می شود که جامعه ایران به ویژه جوانان به تازگی با پدیده ای غیرقابل پیش بینی روبرو شده و مرگ خواننده محبوب سبک پاپ را پس از گذر از یک بیماری سخت مشاهده کرده است. بنابراین باید ابتدا به این پرسش پرداخت که این ماجرای همه گیر که ابعاد زیادی داشته چه ارتباطی با شهر بی قانون و پلیس اینترنت دارد؟ برای ورود به بحث مثالی می زنیم:
از حواشی این ماجرا، انتشار فیلم صحنه های در حال مرگ این خواننده جوان در شبکه های تصویری اینترنتی بود که با واکنش سخت خانواده، دوستان و بسیاری از افرادی که خود را به هر گونه ای به وی وابسته می دانستند، مواجه شد. از سوی دیگر این فیلم به سرعت از طریق شبکه های اجتماعی و بلوتوث ها منتشر می شد و بسیاری از کسانی که این خواننده را می شناختند و یا از این طریق در جریان مرگ و سپس شناخت او واقع شدند، آن را مشاهده می کردند. بنابراین در چنین وضعیتی اینترنت محملی دو سویه شده بود؛ از یک سو فیلم پخش می شد و از سوی دیگر اعتراضات پی در پی را منتشر می کرد. بنابراین یک رسانه، دو جریان را در خود سازماندهی می کرد. در این میان عده ای دیگر سخت در حال بحث و جدل با یکدیگر بودند و تصویربردار اولی که احتمالا خودش این فیلم را پخش کرده بود را به باد انتقاد گرفته و کار او را سخت ملامت می کردند و عده ای دیگر نیز بدون توجه به چنین انتقاداتی در حال پخش بدون وقفه آن بودند. بنابراین پرسشی که دایم در این میان مطرح می شد آن بود که آیا ما هم باید این فیلم را ببینیم یا دیدن این صحنه ها غیراخلاقی است؟ به نظر می رسد در این وضعیت جامعه با یک پرسش سخت روبرو می شود که باید کسی یا پدیده ای بتواند پاسخی مناسب برای افراد بیابد. اما آنقدر این اتفاق سریع افتاده بود که به نوعی می توان آن را یک وضعیت غیرمنتظره بدانیم، وضعیتی که فقط پرسش زاست و پاسخ ها به سختی داده می شوند و بنابراین بر ابهامات ذهنی و سپس رفتاری و عملکردی انسان ها در جامعه افزوده می شود.
البته این اولین باری نبود که جامعه به دیدن تصاویر غیراخلاقی تشویق می شد، چند سال پیش نیز در پی محبوبیت یک سریال بلند ایرانی، فیلمی غیراخلاقی که منسوب به یکی از هنرپیشه های آن بود به سرعت از طریق سی دی و بلوتوث منتشر شد و خبرگزاری ها از گردش مالی 4 میلیاردی در طی چند روز دست به دست شدن این سی دی خبر دادند. در آن وضعیت پلیس نیروی انتظامی در تلویزیون به کرات حاضر شد و ضمن تهدید و ارعاب کسانی که با آبروی دیگران بازی و فیلم را منتشر می کنند، از مجازات های سنگین نام برد و حتی خبر از دستگیری افراد مشکوک و مرتبط با این ماجرا داد. ماجرایی که به سختی و زحمت فراوان پلیس پایان یافت و از سوی دیگر خسارت های مالی، آبرویی و اخلاقی زیادی به بار آورد.
اما در مورد اخیر، پلیس وارد میدان نشد. شاید به این دلیل که این فیلم غیراخلاقی حاوی صحنه های مستهجن نبود و تنها عنوان یک فیلم ممنوع از لحاظ فرهنگی یعنی تابوی دیدن لحظه های مرگ را یدک می کشید. اما اتفاق دیگری که افتاد حضور مجری پرمخاطب، محبوب و جوان سیما در یک برنامه کوتاه مدت زنده در تلویزیون بود که اتفاقاً به ساخت برنامه های پرسوزوگداز شهرت دارد. وی که کلام مؤثرش در برخی اجراها منجر به تغییر وضعیت افرادی در جامعه شده است، با بیان احساسی و عاطفی از بدبودن و غیراخلاقی بودن ماجرای انتشار فیلم حرف زد و اذعان داشت که این افراد از سوی خانواده و دوستان این خواننده بخشیده نمی شوند. این مجری طوری سخن گفت که نماینده خانواده و دوستان این بیمار تازه درگذشته بود.پس از آن اتفاق مهمی که افتاد، حذف ناگهانی این فیلم از شبکه های اجتماعی و خروج از دسترسی به آن بود.
به نظر می رسد این چنین رفتاری از سوی مخاطبان این مجری و آن هنرمند از لحاظ اجتماعی قابل بررسی باشد. زیرا بدون مداخله پلیس و تنها سخن گفتن با مردم به صورتی شفاف و بی پرده و بدون ابهام و قانع کننده توانست این فیلم را از اینترنت جمع کند و نشان دهد که در صورت نبودن قوانین مهم و حاکم بر اینترنت، جامعه علاوه بر نیروی اجرایی پلیس و پشتوانه های اجرایی قانونی مانند قوه قضاییه و دادگاه باید به مکانیسم هایی مجهز باشد که بتواند در حداقلی ترین زمان ممکن وضعیت را کنترل و به حالت عادی بازگرداند تا از این طریق خسارت های مالی و جانی و آبرویی و اخلاقی را کاهش دهد. اما نکته ای که باید توجه داشت آن است که فضای احساسی و عاطفی حاکم بر آن برنامه زنده تلویزیونی همیشه پاسخ گو نخواهد بود و جامعه همیشه در یک فضای احساسی تصمیم های بزرگ و درست نمی گیرد. گاهی لازم است که جامعه از طریق به کارگیری مکانیسم های عقلانی به حدی از رشد و خودآگاهی برسد که در مواقعی این چنینی بتواند بدون دست زدن به خطاهای غیراخلاقی که بسیاری از آن ها جبران ناپذیر است، در مسیر درست خود گام بردارد. به ویژه در مواقعی که در یک برهه زمانی بسیار کوتاه چنین اتفاقی می افتد و ممکن است بدون تأمل منطقی و حساب شده رسانه های فراگیر، تبدیل به یک بحران ملی شود.
پروندهی فاطمه سیارپور در انسانشناسی و فرهنگ