عبدالوهاب شُهلی بُر
بلوچستان ایران، تا نیمه دوم قرن نوزدهم جامعه ای ملوک الطوائفی بود که دولت های مرکزی ایران، حضوری واقعی در آن نداشتند: «سیستان، بلوچستان و مکران اسماً درکنترل ایران بودند، [اما] دولت تا نیمه ی دوم قرن نوزدهم مستقیماً آنجا را اداره نمی کرد» (لمبتون به نقل از احمدی، 1382: 200). در واقع، بلوچستان جامعه ای بسته و خودمدار بود که خوانین با دادن مختصر خراجی به دولت های مرکزی، بر جان و مال مردم حکمرانی می کردند و مردم عادی چندان ارتباطی با بیرون از خودشان نداشتند. ورود نیروهای نظامی قاجاری با اسلحه های مدرن به بلوچستان و تلاش غیرموفق آنها برای خلع ید خوانین از قدرت، نکته شروع، ورود مدرنیته، به بلوچستان و سر آغار خروج آن از انزاوی تاریخی و اجتماعی اش است.
ماهیت خشن قاجارها، هژمونی مطلق خوانین و بیگانه هراسی بلوچی، باعث می شود که درگیری های شدیدی بین نیروهای قاجاری و خوانین و مردم بلوچ شکل بگیرد، که در نتیجه تنفری عمیق و تاریخی در حافظه ی جمعی بلوچ ها شکل می گیرد « فاجعه ای که امیر توپخانه در بمپور بوجود آورد چنان ترس و وحشتی در دل ساکنان بلوچستان ایجاد کرد که مردم این سرزمین تا سال ها از اسم قاجار و کلماتی چون نیروهای قاجاری نفرت داشتند و اطاعت از دولت مرکزی را مساوی با به اسارت گرفته شدن می دانستند با توجه به این که اولین تلاش های قاجارها برای توسعه قدرت خود در بلوچستان با قتل و غارت مردم همراه بود و این لشکرکشی را با کشتار هولناک و اسارتی فجیع به پایان رسید» (سپاهی، 1385: 88).
یکی از جدی ترین پیامد های حضور قاجارها در بلوچستان، مواجه شدن بدنه جامعه بلوچی با نیروهایی است که قجر نامیده می شوند و با زبانی غیر از زبان مردم سخن می گویند و لباسی متفاوت از لباس آنها بر تن دارند. وقتی عامه ی مردم بلوچ مواجه با دیگران می شوند، به خود می آیند و ناخودآگاه متوجه متفاوت بودن خود از دیگران در دوره معاصر می شوند. در اینجاست که زمینه ظهور «هویت مدرن بلوچی» زاده می شود. اما از آنجا که حضور قاجارها در بلوچستان حضوری حداقلی است و آنها نمی توانند تغییری اساسی در نظم سنتی حاکم بر جامعه، بوجود آورند، امکانی برای رشد و نمو هویت نوظهور بلوچی شکل نمی گیرد و هویت فوق برای رشد و نمّو یافتن و منسجم شدن، باید منتظر تحولات سیاسی- اجتماعی ای بماند که حکومت پهلوی در ایران بوجود می آورد.
با به قدرت رسیدن رضاشاه در ایران، پروژه مدرن سازی ایران- برمبنای مدلی تمرکزگرا - در دستور کار قرار می گیرد. یکی از ابعاد اساسی پروژه مدرنیزاسیون رضاشاهی، برنامه ای تحت عنوان «ساختن هویت ملی» برای ایران است. هر چند تاقبل از این، سلسله حکومت های متعددی بر ایران حکمرانی کرده بودند اما، ایران اساساً ساختاری ایلاتی و ملوک الطوائفی داشت و اساساً مقوله ای تحت عنوان هویت ملی به معنای مدرن آن مطرح نبود؛ گروههای مختلف زبانی در قالب ایل های مختلف که دائماً در حال درگیری و نزاع بودند، اکثریت سرزمین ایران را در اختیار داشتند و اغلبِ دولت های مرکزی ایران همچون غرنویان، سلجوقیان، صفویان، افشاریه، زندیه و قاجاریه منشأ ایلی داشتند (احمدی، 1382: 66). اما زمانیکه دولت پهلوی شکل می گیرد، مقوله ای تحت عنوان هویت ملی مبتنی بر «ایدئولوژی ناسیونالیستی، توسعه و کنترل اقتصادی، نوگرایی، غربگرایی و غیرمذهبی شدن جامعه» (لویس بک، به نقل از احمدی، 1382: 167) ظهور می یابد. براساس چنین تعریفی از هویت ملی تلاش می شود که نوعی کوره مذاب فرهنگی و سیاسی شکل گیرد که از طریق مستحیل نمودن هویت های کوچک قومی و گرایشات مختلف اجتماعی و سیاسی در آن، وحدت اجتماعی در جامعه تحقق یابد.
رشد و نمو هویت مدرن بلوچی و آگاهی یافتن بلوچ ها نسبت به مولفه های هویتی شان، که نطفه اش در زمان قاجارها، بسته شده بود، یکی از پیامدهای پروژه ی هویت سازی رضا شاه بود، که اساساً ماهیتی واکنشی داشت. چون رضاشاه برای تحقق بخشیدن به آن چیزی که ملت ایران نامید از خشونت بهره گرفت و با تاکید افراطی بر شوونیسم فارسی، عناصر هویتی بلوچی را به سخره گرفت و خوانین بلوچ را که هژمونی و نفوذ فرهنگی گسترده ای در بلوچستان داشتند به یک بارگی از قدرت خلع کرد، موقعیتی حاشیه ای برای بلوچ ها در نظام سیاسی پدید آمد. بنابراین، سیاست های قومی پهلوی ها منجر به حاشیه رانده شدن بلوچ ها می شود که نتیجه ای جزء رشد هویت مدرن بلوچی در بر ندارد. محمود دولت آبادی، رمان نویس شهیر ایرانی، درسفرنامه اش به شهر زاهدان، که مربوط به سفری است که در سال 1356 به این شهر داشته است، می نویسد: « بلوچ جزو واجبات نیست! ومن طی همین مدت کوتاه دریافته ام که تبعیض کثیفی به طور ضمنی دراینجا حاکم است و پنهانی جریان دارد! دلم می خواهد ریشه اش را بیابم. زیرا به ظاهر هرچه دقیق می شوم، نمی توانم دلیلی برای قضاوت نادرست بیابم. قضاوت کثیف! » (دولت آبادی، 1383 :28 ).
سیاست هایی که دولت رضاشاه و بخصوص پسرش محمدرضا، در راستای افزایش نفوذشان در بلوچستان اعمال نمودند، امکانات جدیدی را برای رشد هویت جمعی بلوچی فراهم نمود که در این میان گسترش ارتش و سیستم بوروکراسی از اهمیتی بنیادین برخوردارند. مستقر شدن نیروهای ارتشی و سرکوب نیروهایی که زیر بار نظم جدید نمی رفتند و اجرای طرح سربازی این تجربه را در بلوچ ها بوجود آورد که قدرت نه از آن حاکمان محلی، بلکه از آن دولت پهلوی است. گسترش آموزش های رسمی در بلوچستان منجر به ظهور قشر تحصیل کرده و روشنفکری می شود که نقش به سزایی در رشد هویت مدرن بلوچی ایفا می کنند. این قشر که زاییده ی سیاست های آموزشی پهلوی ها بود از منظری جدید وضعیت تاریخی شان را مورد کنکاش قرار داده و به هویت شان قوام می بخشیدند. مضاف بر این، گسترش روابط نسبی بین بلوچ ها، شیوع ناسیونالیسم قومی در دیگر مناطق قومی ایران همچون کردستان، آذربایجان، خوزستان و ... پدیده های هستند که در این دوران اسباب رشد هویت مدرن بلوچی را فراهم می کنند.
شکل گیری «هویت مدرن بلوچی» بعنوان پیامد ورود مدرنیته به بلوچستان، تغییراتی ماهوی بر جنبه های مختلف جامعه و فرهنگ بلوچی می گذارد که، «نشانه شناختی شدن فرهنگ زیسته بلوچی»، یکی از این تغییرات است. هویت مدرن بلوچی، همچون هر هویت دیگری، برای رسیدن به انسجام، نیاز به یک ساحت نمادین و نشانه شناختی دارد، تا در سایه آنها تنش ها و تضادهای موجودش، را لاپوشانی کند و حسی از وحدت و یگانگی را به بیرون منتقل کند که با نشانه شناختی کردن فرهنگ زیسته بلوچی، به این مهم دست می یابد.
در اثر نشانه شناختی شدن فرهنگ زیسته بلوچی، آداب و سنن بلوچی که در گذشته فرهنگ زیسته و شیوه ی زندگی ( way of lif) بلوچی بودند، ارتقاء یافته و تبدیل به نشانه های هویت مدرن بلوچی می شوند که بلوچ ها با به جا آوردن و ابراز ارادت نسبت به آنها به هویت جمعی شان، به قول پیر بوردیو، «تشخص»(distinction) می بخشند. زمانیکه آداب و سنن بلوچی بخشی از شیوه ی زندگی و فرهنگ زیسته بلوچی بودند، مردم نسبت به آنها آگاهی هویتی خاصی نداشتند؛ لباس بلوچی را می پوشیدند تا بدن شان را از گرمی و سردی و نگاه دیگران محافظت کنند، یا در مراسم موسیقی شرکت می نمودند تا روح شان را غنا بخشیده و ناملایمات زندگی را برای مدتی هر چند کوتاه فراموش کنند و حتی اسم این موسیقی برای آنها «موسیقی بلوچی» نبود، بلکه کل موسیقی این بود؛ چون آنها موسیقی دیگری را در دسترس نداشتند که برای تمایز موسیقی شان اسمش را موسیقی بلوچی بگذارند. بنابراین، مدرنیته دلالت های جدیدی آداب و سنن بلوچی، بوجود می آورد.
در وضعیت جدید، آداب و سنن بلوچی کارکردی نشانه شناختی به خود می گیرند که مرز بین بلوچ ها و غیر بلوچ ها را مشخص می کنند. اینچنین است که پوشیدن لباس بلوچی، صبحت کردن با زبان بلوچی، گوش دادن به موسیقی بلوچی، انتخاب یک آهنگ بلوچی برای زنگ تلفن همراه، پوشیدن یک جلیقه- که در زبان بلوچی «واسکت» (vaaskat) نامیده می شود، خوردن غذای بلوچی در زندگی مدرن شهری، استفاده از لوازم و ظروف بلوچی در دکوراسیون داخلی منزل و ... تبدیل به نشانه (sign) می شوند؛ نشانه ایی که بیان کننده ی پایبندی به یک هویت سیاسی- اجتماعی یعنی هویت مدرن بلوچی است. بنابراین، آداب و رسوم نشانه شناختی شده، این فرصت را برای بلوچ ها فراهم می آورند که با به جا آوردن آنها، معنایی از تعلق خودشان به یک جماعت و متفاوت بودن از جماعت های دیگر را بیان کنند.
از آنجاییکه هویت های اجتماعی، متغیر و سیال اند که در گذر زمان دگرگون می شوند، در فرایند رشد و نمو هویت مدرن بلوچی، نه تمامی آداب و سنن در یک زمان، بلکه آنهایی که متناسب با شرایط خاص تاریخی- اجتماعی از پتانسیل تغییر و تحول و به روز شدن و مهم تر از همه حفظ مرز بین خودی ها و غیرخودی ها برخوردارند، نشانه شناختی شده و تا سطح رمزگان هویتی ارتقاء می یابند، زمانی لباس اصلی ترین نشانه هویت می شود و زمانی دیگر، سخن گفتن با زبان مادری.
منابع
- احمدی، حمید (1382) قومیت و قوم گرایی در ایران، تهران: نشر نی، چاپ سوم.
- دولت آبادی، محمود(1383) دیداربلوچ، تهران: انتشارات نگاه، چاپ مکرر.
- سپاهی، عبدالوود (1385) بلوچستان در عصر قاجار: بررسی اوضاع سیاسی از ابتدای سلطنت قاجار تا نهضت مشروطه، قم: گلستان معرفت.