زهرا غزنویان
عکس: فضای نشیمن-پذیرایی خانه مذکور که تمامی فضاهای دیگر درون آن باز میشوند.
منیر، زنی 47 ساله، دیپلمه و معلم بازنشسته است که هر دو فرزندش 5-4 سال پیش ازدواج کرده و از خانه رفتهاند. امروز او به همراه همسرش در این خانه زندگی میکنند. او بیشتر زمان روز را به تنهایی در خانهاش میگذراند. همسرش صبح به بیرون رفته و شبهنگام بازمیگردد. حدودا 9 سالی از بازنشستگی زودتر از موعدش میگذرد. در سالهای اول، فشار این خانهنشینی نمود چندانی نداشته چون هنوز بچهها کنارش بودند و کارهای خانه به اندازه کافی سرگرمکننده و وقتگیر هستند اما از 5 سال پیش که هر دو فرزندش به فاصله شش ماه ازدواج کرده و زندگی مستقلی را جدای از آنها تشکیل دادند او تجربه متفاوتی از زندگی داشت. خانه قبلیش، آپارتمان 16 واحدی نوسازی در شمال شهر بود و بافت اجتماعی خوبی داشت. آنها بعد از یک و نیم دهه مستاجری و تجربه 16 خانه اجارهای، 15 سال پیش توان خرید ملکی از آن خود را پیدا کرده بودند ولی همواره این ملک، آپارتمان بوده است. در این آپارتمان آخری، هفت سالی میشد که سکونت داشتند. تکثر پارکهای اطراف خانه باعث میشد که منیر صبحها برای ورزش به خارج از خانه برود و کمی بدود ولی از وقتی که داستان قاتلان زنجیرهای زنان رسانهای شد دیگر کمتر اعتماد میکرد که آن موقع روز به تنهایی از خانه خارج شود. آپارتمان او یک حیاط مشترک داشت که کاشتن گل و گیاه در باغچه کوچکش بیفایده بود و بچههای شیطان همسایه با توپ پلاستیکیشان مجالی به گلها برای نفس کشیدن نمیدادند. خانه حتی یک بالکن کوچک هم نداشت و مجبور بودند لباسهای تر را روی طنابی که داخل اطاق خواب نصب کرده بودند خشک کنند. فضای داخل خانه هم به دلیل سایهاندازی آپارتمانهای مقابل و مجاور، آفتابگیر نبود و تمام تلاشش برای نگهداری گل و گیاه بیفایده مینمود. کلاس قالیبافی و خیاطی و گلدوزی ثبتنام کرد که با آن سرگرم شود، خصوصا آنکه بیخوابی و شببیداریهای مداوم هم آزارش میداد، اما عملا اعتراض همسایه کناری و مشت کوبیدنهای مدوامش به دیوار، اجازه انجام این کارها را هم به او نداد. عملا میهمانی دادن هم داشت به حاشیه میرفت. از طرفی خانه، پذیرای جمع 20 نفره خواهر و برادرها نبود و از طرف دیگر، همسایه دیواربهدیوار، مکانیک بود و روزها در صافکاری آنقدر سروصدا میشنید که وقتی به خانه میآمد سکوت مطلق میخواست؛ چیزی که در آپارتمان کمتر میتوان سراغش را گرفت. یکبار وقتی که به مناسبت از مکه برگشتنش خواهر و برادرها دور هم جمع شدند، این مرد همسایه، دعوا و سروصدایی به راه انداخت که همه چیز به هم ریخت. گرچه عموما فردا صبح یا چند روز بعدش عذرخواهی میکرد که ناراحتی اعصاب دارد ولی اینکار برای دیگر همسایهها چه فایدهای داشت؟ اینگونه منیر، بیحوصله و بداخلاق شده بود و همسرش مدام در اینباره به او تذکر میداد... چنین شد که دو سال پیش بالاخره تصمیم به فروش آپارتمانشان و خرید خانهای ویلایی در حومه شهر گرفتند؛ تصمیمی که گرچه در ابتدا با مخالفت همسرش به دلیل دور شدن از بازار کارش مواجه شد ولی او نیز درنهایت با این استدلال که زنها بیشتر در خانهاند و اعصاب همسرش در آپارتمان ناراحت است موافقت کرد و خانه جدید را خریداری کردند. از آن به بعد، این زن، خود را با گل و گیاه، وبلاگنویسی و صنایع دستی چون خیاطی، گلدوزی، بافتنی، گلیمبافی و... سرگرم میکند و گرچه از مرکز به پیرامون رفته ولی احساس رضایت بیشتری را نسبت به زندگی بروز میدهد و میگوید که به این خانه «پناه آورده است!» خانه امروز او در حومه شهر و در منطقهایست که اکثر خانههایش ویلایی و یکطبقه هستند. خانهای ویلایی و تکطبقه با قدمت 20 سال. 187 متر مربع زمین دارد که از این میزان، 110 مترمربع به بنا اختصاص یافته است. در انتهای کوچهای طراحیشده بر مبنای مدل شطرنجی قرار داشته و نمای بیرونی آن سنگ گرانیت است. شمالی است و راه ورود به ساختمان، از حیاط میگذرد. در ضلع جنوب غربی حیاط و در مجاورت دیوار مشترک با کوچه، یک انباری و سرویس بهداشتی تعبیه شده که به دلیل ناتمام ماندن کار بنایی، فعلا از هر دو فضا به عنوان انباری استفاده میشود. باغچهای با دو درخت انار و انجیر در غرب حیاط وجود دارد و در داخلی ساختمان، در ضلع شمالی واقع است. به محض گذشتن از این در، به اطاق بزرگی وارد میشویم که اولین عنصر جلب توجه کننده آن، یک تلویزیون رنگی قدیمی است و راحتیهای قدیمی و کوتاهی که دورتادور اطاق چیده شدهاند. تزئینات اطاق، کاغذدیواری نارنجی رنگ طرح جدیدی است که با پردههای حاضری جدید اطاق در تناسبند. تابلوی قدی پولکدوزیشدهای که کار یکی از اعضای خانواده است و یک طرح عاشقانه قدیمی را برخود دارد بسیار به چشم میآید. همچنین دورتادور دیوار، 5-4 تابلوی کوچک گلدوزیشده توسط خانم خانه نصب شده است. کف اطاق، موکت و فرشهای قرمزرنگ قدیمی است و بر سقف آن نیز گچبریهای پیشساخته طرح قدیم قرار دارد و فاقد لوستر است. نوع چیدمان به گونهایست که میتوان فهمید از این فضا توامان به عنوان نشیمن و پذیرایی استفاده میشود. به داخل این اطاق، 7 در دیگر باز میشوند که به ترتیب از سمت راست عبارتند از اطاق، پاسیو، حمام، دستشویی، آشپزخانه و اطاق. اولین اطاق، بزرگتر از اطاق دیگر است و شامل کامپیوتر، دار قالی، وسایل خیاطی، کتابخانه و... است و به عنوان اطاق کار خانم خانه استفاده میشود. جنب این اطاق، فضای پلکانی پاسیو قرار دارد که پر از گل و گیاه است و نورگیر سقفی دارد. منیر، بیشتر زمان خود را در آن میگذارند و بسیار به این فضا علاقمند است. جنب آن، راهروی باریکی است که به آشپزخانه در ضلع شمالی خانه ختم میشود ولی در سمت شرق این راهرو، حمام و دستشویی به صورت مجزا واقع شدهاند. آشپزخانه در پشت ساختمان و در نقطهای قرار دارد که کمتر در معرض دید است. پشت آشپزخانه نیز فضای دیگری است که از آن به انباری مواد غذایی و وسایل استفاده میشود. همه بخشهای خانه، از طریق پنجره یا نورگیرهای سقفی، روشنایی طبیعی دریافت میکند. راه دسترسی به پشتبام نیز از طریق حیاط و نردبانی است که گوشه آن قرار گرفته است. او همسر سعید است. مصاحبه با منیر در ادامه آمده است.
***
اگر بخواهیم دوگانهای برای خانه تشکیل دهیم، ذهن شما آنرا در مقابل چه واژه یا مفهومی قرار میدهد؟
خانه به عنوان یک مکان امن، در مقابل بیابان به عنوان یک مکان ناامن قرار میگیرد.
خانه از نظر شما کجاست و چه تعریفی برای آن دارید؟
خانه، مجموعهای از توی سروکله هم زدنها، گفتنها و خندیدنها، دعوا کردنها و گریه کردنها، شوخی کردنها و عریان بودن و رو بودن و پسانداز کردن و همه اینها در کنار هم است، جایی برای راحتی و زندگی کردن. پستویی برای خلوت کردن، مثل پستوهای مادربزرگها که تویش از خوراکی تا پوشاک و زیورآلات و عتیقه بود، خانه هم جایی برای فعالیتهای مختلف است.
دوست دارید چه فعالیتهایی را بتوانید در خانه انجام دهید؟ برهمین مبنا خانه باید چه فضاهایی را در اختیار شما بگذارد؟
قدیم، خانه برای همه فعالیتی مناسب بود. حتی برای انبار آذوقه و پسانداز هم جایی دیده بودند مثلا زیر یکی از آجرها یا نقاط دنجی از این دست ولی امروز همه کار خارج از خانه انجام میشود. چرا همه چیز بیرون خانه رفته و ما فقط در خانه میخوابیم؟ خانههای امروز تحرک را از آدم میگیرند. همه فعالیتها از خوردن و پختن و خوابیدن و پس دادن در یک وجب جا انجام میشود و خودش در کمتحرکی افراد خصوصا زنان خانهدار و افسردگی و دلمردگیشان خیلی موثر است. دوست دارم یک حوض بزرگ در حیاط که برای ذخیره آب و آبیاری و آبتنی باشد. دسترسی خانه به پشتبام راحت باشد. دیوارهایش فرورفتگی و بیرونآمدگی ندارد که بتوانی از آنها به عنوان طاقچه یا فضای دم دستی استفاده کنی، مثلا برای گذاشتن گل، وسایل تزئینی و مجسمه، شمع و... ولی امروز باید دیوار را سوراخ کنی و آنها را رویش نصب کنی. جای بعضی چیزها هم مشخص نیست مثلا جای آینه و شمعدان کجاست؟ جدیدیها برایش کنسول میخرند ولی ما قدیمیترها که این فضا را نداریم باید کجا قرارش بدهیم. طاقچه یک عنصر کاربردی خانههای قدیم بوده که من دوست دارم در خانه خودم داشته باشم و مثل قدیمها داخل آن، قاب، آینه، گلدان و... قرار دهم ولی از طاقچههای تو خوشم میآید و نه رو. قاب عکس چیزی است که باید جلوی چشم باشد. من خوشم نمیآید آنرا در بوفه یا کمد بگذارم. طاقچه، امکان برقراری ارتباط بیشتری را به آدم میدهد. قدیم چیزهای دمدستی مثل برس، شانه، عطر، آینه و قرآن و جانماز را هم روی طاقچه قرار میدادند که خوب بود. یک اطاق تمیز و آماده برای میهمان داشته باشد. من دوست دارم به شیوه قدیم، انباری برای آدوقه مواد غذایی داشته باشم. نگهداری مواد غذایی در حجم کم باعث میشود هروقت کسی خواست بیاید مجبور به بیرون رفتن و خرید کردن سریع باشی که من دوست ندارم. فضای خنک و بزرگ زیرزمین بتوان در آن مواد غذایی تازه و میوههای خشک شده را انبار کرد خیلی کاربردی است. حوض آب و تخت در حیاط را هم دوست دارم. ترجیح میدهم دو توالت داشته باشیم، یکی داخل خانه و یکی بیرون. توالت بیرون برای زمستانها و نیز مواقعی باشد که جمعیت زیاد است.
حال خانهتان چگونه است؟ آیا فعالیتی هست که دوست داشته باشید انجام دهید ولی امکانش را به شما ندهد؟
اینجا نسبت به آپارتمان عالی است و بزرگ است ولی هنوز خیلی ایرادات دارد. فضای دستشویی از نظرم خوب نیست چون داخل خانه است. داخل حیاط، حوض ندارم. برای دسترسی به پشتبام باید نردهبام بگذاریم و بالا برویم که راحت نیست. با اینکه اینجا دو خواب دارد ولی دوست دارم در اطاق نشیمن بخوابم و نه اطاق خواب چون وقتی در اطاق خواب میخوابی حس میکنی گوشه هستی و بریده شدهای و وقتی صدایی میآبد نمیفهمی از کجاست و میترسی، احساس میکنی آخراالزمان شده ولی وقتی در فضای نشمین که وسط است میخوابی بهتر است. دوست داشتم به جای یکی از این اطاق خوابها، یک اطاق تمیز و آماده برای میهمان داشتم. الان رسم عوض شده و بهترین بخش خانه را اطاق نشیمن کرده و داخل آن مبلمان میچینند و دم دستی هم هست نه برای میهمان. اینطوری همیشه خانه شلوغ است و وقتی میهمان میآید باید توی سر خودت بزنی. شاید قدیم برای اینکه موبایل و تلفن نبود و همیشه احتمال آمدن میهمان شبخواب از راه دور وجود داشت اطاق پذیرایی تمیز و آماده داشتند. با اینحال من دوست دارم اطاقی آماده و تمیز داشته باشم چون آرامشم بیشتر است. مثلا وقتی وسط خیاطی باشم و کسی تماس بگیرد که میخواهد بیاید باید سریع همه چیز را جمعوجور کنم و سخت است. با اینکه امروز همیشه مغازهها برای تهیه میوه و مواد خوراکی هستند ولی دوست دارم بتوانم تا حدی مواد غذایی را انبار کنم و فضایش را داشته باشم که نخواهم مدام برای خرید، بیرون بروم.
به نظر شما آیا افراد خانواده در خانه خود نیازمند فضایی شخصی هستند؟ چرا؟
من فکر میکنم نیازی به این فضاها در یک خانواده وجود ندارد. زندگی مشترک، نیازی به فضای خصوصی ندارد. این فضاها باعث میشود که اعضای خانواده از هم دور شوند. من با این مسئله مشکل دارم که بچههای کوچک هم الان به دنبال فضای خصوصی هستند، دنبال اطاق و تخت و کمد و وسایل جدا. این، پنهانکاری را بیشتر میکند و برای خانواده خوب نیست. خانواده سالم، نیازی به فضای خصوصی بیشتر از حد یک کشو یا ساک ندارد، آن هم برای نقاشیها، نوشتهها، لباسها و وسایلی از این دست که نیاز به حریم دارند. ما خودمان بچه که بودیم وقتی با فامیل دور هم جمع میشدیم هر گروه، یک گوشه اطاق دور هم جمع میشدند ولی کسی وارد حریم گروه دیگر نمیشد. این فضاهای خصوصی که از کودکی در اختیار بچهها قرار میدهیم از همان بچگی امکان عدم شفافیت و دوگانگی را به بچهها میدهد.
این فضا الان چگونه است؟
اگر فضای شخصی را معادل کمد و کشو بگیریم بله ما داریم ولی اگر منظور، اطاق شخصی است نه! ما فضایی نداریم که به آن صورت مال کسی باشد.
آیا خانه نیازمند فضایی برای دور هم نشستن اعضای خانواده هست؟ این فضا چگونه باید باشد؟ الان چگونه هست؟
بله، هال که قدیم به آن نشیمن میگفتند. ما این فضا را داریم ولی با فضای پذیراییمان یکی است. دوست داشتم این فضا از فضای پذیرایی مجزا بود. در آن صورت استرس کمتری داشتم. من واقعا از این احساس که هر آن ممکن است کسی در بزند و وارد شود و خانه نامرتب باشد ناراحتم. نه اینکه بگویم خانهام آشفته است، نه، همین که منظم نباشد و چیزهایی روی زمین باشد. نداشتن تفکیک بین فضای نشیمن و پذیرایی، بر روابط بین من و همسرم هم تاثیر میگذارد چون من حساسم و شوهرم ریلکس است گاهی که یک نفر تماس بگیرد و بگوید که دارند به اینجا میآیند من سریع میخواهم بلند شوم و اطاق را مرتب کنم ولی شوهرم تازه میخواهد بخوابد و تا بجنبد و زیرسیگاری و جوراب و وسایلش را جمع کند میهمان آمده و من دلخور میشوم. همین بینمان تنش ایجاد میکند در صورتی که اگر فضای جدا داشتیم من راحتتر بودم.
آیا خانه نیازمند نیازمند فضایی برای روابط خارج از حوزه خانواده (فامیلی، کاری، دوستانه و...) هست؟ این فضا چگونه باید باشد؟
بله ولی فضایی مجزا از نشیمن. در خانه قبلیم نمیتوانستم میهمانی گروهی بزرگ بگیرم و مجبور بودم یا سری به سری دعوت کنم و یا در سالن پذیرایی بیرون میهمانی بدهم ولی اینجا خوب است و میتوانم علاوه بر خواهر و برادرهایم، خاله و بچههایش را هم دعوت کنم و حتی امکان شبخوابی هم وجود دارد. قدیم حتی برای خوابیدن، همه کنار هم رختخواب میانداختیم و میخوابیدیم ولی الان همه دنبال فضای خصوصی هستند و دوست دارند در را ببندند حتی بچهها هم برای فضای بازی، دنبال بستن درها هستند. من اینرا دوست ندارم، خانه نباید اینطوری باشد. در خانه قبلیم همیشه وقتی میهمان داشتم مضطرب و موذب بودم چون همسایهها اعتراض میکردند. یکبار هم سر همین قضیه دعوایمان شد. برای همین مجبور میشدم میهمانیها را در بیرون فضای خانه بگیرم. در ضمن، فضای پذیراییمان هم کوچک بود. پذیرایی باید بزرگ باشد و همه فضاهای دیگر به داخل آن باز نشود، مثلا توالت، آشپزخانه و.... که این خیلی بد است. در خانههای قدیمی اگر چیزی داشتی یا نداشتی میهمان نمیفهمید ولی الان همه چیز شفاف شده و من این شفافیت را دوست ندارم. اگر بخواهی خرید کنی یا از همسایه چیزی قرض کنی باید از جلوی چشم میهمان رد شوی و بروی و فضاهای پوشیده و پنهان و به اصطلاح پسله ندارد. باید زیر اوپن بنشینی و درباره چیزهایی حرف بزنی که نمیخواهی میهمان بفهمد. این حد از رو بودن خانه، حسن نیست. برطبق آن باور قدیمی که تا وقتی مشتت بسته است کسی نمیداند داخل آن چیست، خانههای قدیمی هم بسته بودند و در آنها میشد آبروداری کرد ولی الان اینطور نیست.
این فضا الان چگونه است؟
مجزا از نشیمن نیست و همه فضاهای دیگر درون آن باز میشوند ولی بزرگ است و میتوانم در آن، میهمانی برگزار کنم. از این حیث، خوب است.
برخی معتقدند خانه، بخشهای خصوصیای دارد که نباید در معرض دید و دسترس دیگران باشد. آیا شما موافقید؟ این فضاها کدامند؟
به نظرم سرویس بهداشتی و حمام، اطاق خواب، تخت و وسایل و کمد و کابینت و همینطور انباری چنین حالتی را دارد. باید مرتب و کنار باشد و غریبه هم سرش نرود چون ربطی به دیگران ندارد. دیگران فقط میتوانند در پذیرایی، نشمین، گلخانه، حیاط و دستشویی و توالتی که اجازه استفادهاش به آنها داده میشود حضور داشته باشند. حمام نباید توی هال یا پذیرایی باز شود و باید در پشت، مثلا جایی مثل جای انباری باشد و برای آن از توی اطاق خواب در بگذارند. از این نظر خانه من خوب نیست. همیشه از آشپزخانه پشت خوشم میآمده که جلوی دید نباشد. دلم نمیخواهد وقتی که دارم کار میکنم جلوی دید دیگران باشم. ضمن اینکه با روسری و چادر نمیتوانم پای گاز بایستم و غذا بپزم. وقتی آشپزخانه جلوی چشم است نوع غذا و بوی غذا هم جلوی چشم است. آدم وقتی نمیداند غذا چیست حریصتر میشود برای خوردن تا وقتی که از قبل دیده و بویش را چشیده است. از این نظر خانه امروز من خوب است.
دوست دارید ارتباطتان از نظر دیداری با محیط بیرون خانه چگونه باشد؟
دوست داشتم به حیاط و آسمان مشرف بودم و بدون آنکه مجبور باشم پردهها را بکشم میتوانستم از پنجرهها و حیاط استفاده کنم. دوست داشتم دیگران درون خانهام را نمیدیدند.
این ارتباط الان چگونه هست؟
در خانه قبلیم از پشت پنجره، لباسهای شسته و وسایل بینظم همسایهها را میدیدیم ولی اینجا از این نظر بهتر است اما دید نسبت به بیرون کمتر شده است. شبها چیز زیادی دیده نمیشود مگر چراغانی خانه همسایهها. روزها هم پریدن گنجشکها و درختهای توی کوچه و فضای داخلی حیاط دید دارد. اینجا به فضای بیرون مشرف نیستم و مثلا وقتی کسی زنگ میزند نمیتوانم چک کنم که چه کسی است و اگر خواستم در را باز نکنم. البته این مشکل را میتوان با آیفون تصویری حل کرد. نمیتوانم بیرون و سر کوچه را ببینم و بفهمم داخل آن چه میگدرد؟ نمیتوانم حس کنجکاویم را ارضاء کنی. خانه ما از همه طرف اشراف دارد برای همین مجبور شدهایم از شیشهمات کن استفاده کنیم. برای همین فقط از یک جا به بیرون دید دارد و آن هم در ورودی اطاق به حیاط است. سایر در و پنجرهها را ناچارا مات کردهایم. نصب پرده هم خیلی خانه را تاریک کرد برای همین زیرپردهای را که جنبه جلوگیری از دید داشت درآوردیم و دورتادور حیاط را ایرانت کشدیم که مشکل دید حل شود. با اینحال هنوز از طبقه دوم خانه روبهرویی داخل معلوم است چون پنجره آنها بالای ایرانت ماست.خانه روبهرویی میتواند از پنجره حیاط خلوت، آشپزخانه ما را ببیند که دوست ندارم و قصد تعویض جای پنجره و انتقال آن به سقف را دارم. مسلم است که از این وضعیت، اذیت میشوم. دیوارهای خانه ما کوتاه است. برای همین، کارگرهای جمعآوری زباله که میآمدند از بالای ماشینشان تا ته اطاق ما معلوم بود و من مجبور میشدم یا حجاب بگیرم و یا جایی پنهان شوم که دیده نشوم.
دوست دارید ارتباطتان از نظر شنیداری با محیط بیرون خانه چگونه باشد؟
در خانه قبلیمان ما از نظر صدا خیلی مشکل داشتیم، صدای تخت همسایه موقع شب آزارم میداد چون من خیلی به صدا حساسم. همسایهها وقت و بیوقت میهمان و سروصدا داشتند. حریم خصوصی نداشتیم با اینکه همسایهها را نمیشناختیم از جیک و پوک زندگیشان باخبر بودیم چون راحت صدا میرفت. دلیل اینکه دوست دارم خانه بزرگ باشد اینست که در آن راحت بتوانی بدوی، جیغ بزنی، عروسی بگیری، رب بپزی و زندگی تو باعث ناراحتی و آزار همسایهات نشود. آرامش را دوست دارم ولی این به معنای سکوت دائمی نیست چون سکوت، احساس مردگی میآورد. در تعطیلات نوروز که همسایهها بیشترشان نبودند و دورهگردها هم نمیآمدند وارد حیاط که میشدم دلم میگرفت و حس میکردم اتفاق بدی افتاده و شهر، مثل شهر مردهها شده است. خیلیها بدخوابند و ممکن است این صداها اذیتشان کند و سکوت مطلق دوست داشته باشند ولی من هم خوابم کم است و هم بیشتر مواقع تنها هستم. برای همین این صداها را دوست دارم. دلم نمیخواهد اگر گاهی در خانه، صدایمان بالا رفت همسایهها بشوند. دیگران صدایی از داخل خانه ما را نمیشنوند مگر روزهایی که میهمان داشته باشیم و بخواهیم داخل آشپزخانه غذا بخوریم و یا سر و صدای زیادی بکنیم، مثلا بچهها در حیاط بازی کنند.
این ارتباط الان چگونه هست؟
اینجا قطر دیوارها خوب است و صدای کسی، کسی را اذیت نمیکند. اینجا صدای فروشندگان دورهگرد را میشنوم که مواد غذایی، گل و گیاه و... میفروشند و من بخشی از مایحتاجم را به این طریق و از کوچه تهیه میکنم. گاهی صدای کارگرهای شهرداری را میشنوم که برای حرس درختان یا جمعآوری زبالهها میآیند. صدای بچههایی که توی کوچه جمع میشوند و بازی میکنند و گاهی هم صدای عروسی همسایههای کرد یا لر که در کوچه برگزار میکنند و نوازنده میآورند. تنها این صدا گاهی اذیتم میکند چون بلند است و مداوم وگرنه بقیه صداها، صدای زندگی است و مداوم هم نیست و من دوستش دارم. وقتی بچه بودم یادم میآید که بعضی مردها زنهایشان را کتک میزدند و اینها کبود میشدند ولی هیچوقت صدای دعوایشان را از خانهها نمیشنیدیم ولی امروز با اینکه دعواها آنقدر جدی نیستند مدام سروصدا از خانهها بلند است. خانهها مثل طبل توخالی شدهاند و صداهای درونشان را تشدید میکنند. فکر نمیکنم در روزهای عادی اصلا فکر کنند که در این خانه کسی زندگی میکند. من گاهی صدایشان را میشنوم چون تنها هستم و خانه ساکت است ولی آنها بچهدارند و تعداد نفراتشان هم زیاد است. صدای خانهتکانی در زمان عید هم منتقل میشود چون آدمها چیزی روی زمین میکشند و یا به دیوار میخ میزنند.
آیا ورود و خروج شما بین داخل و خارج خانه به راحتی صورت میگیرد؟
ورودی به این شکل را دوست ندارم چون وقتی در کوچه باز شود و مثلا 5 نفر با هم بخواهند وارد خانه شوند، تا اولی وارد اطاق شود و آخری، در کوچه را ببندد از داخل کوچه تا ته فضای اطاق در معرض دید غریبههاست. دوست داشتم حریمی راهرو مانند وجود داشت و به هنگام ورود، حریم داخل خانه را از بیرون حفظ میکرد. الان این حریمها به هم متصلند که خوب نیست. اینجا برای ورودی ماشین هم مناسب نیست. دوست دارم در آدمرو از در ماشینرو مجزا شود. همچنین در ماشینرو را چهارلنگه کنم که اگر دو ماشین هم داخل آمد بسته شود.
آیا مایل به تعویض این خانه هستید؟ چرا؟
فعلا دوست ندارم این خانه را تعویض کنم مگر زمانی که بتوانم یک جای بزرگتر و شیکتر بخرم، جایی که اطرافم خانههای دوطبقه و بلندمرتبه نباشد و بتوانم خانهام را وسط حیاط بسازم و وسط خانه هم پاسیو و گلخانه داشته باشم تا از همه طرف بتوانم گل و گیاه ببینم و چشمانداز داشته باشم. درمجموع من از اینجا راضیم. انتظار من از خانه، آرامش، وسعت برای دور هم جمع شدن فامیلی، نور و گل و گیاه است که همهاش را اینجا دارم. استقلال هم دارم و امکان کنترل هزینهها برایم بیشتر از آپارتمان است. خوب این خیلی خوب است.