ابراهیم حسین بر
هر تار نخی که زیر برق چشمانش بر طرح خیالی او جان می گیرد، تو گویی که گل و سبزه ای تازه در خاک تفتیدۀ بلوچستان روییده است، اگرچه آسمان دریغ دارد از باریدن، اما زمین هماره سرسبز است در نگاه او... در سال هایی که بلوچستان، از بی مهری های طبیعت به سوگ نشسته است، بخل آسمان بر زمین و لب تر نکردن زرع و نخیل و نروییدن علف و نبودن علفچر، دامدارى را به انتهاى راه رسانده و کشاورزی را کم رونق نموده است. حالا بلوچ که نه آسمان به حالش مىگرید و نه زمین به رویش لبخند مى زند، ناگزیر است براى گذران معیشت خود راهى دیگر انتخاب کند. اینجاست که زن بلوچ با تمام توان به کمک مردش مىشتابد، به یارى او برمىخیزد و با کارهاى دستى زیبا و پرزحمت خود، به گذران معاش خانواده کمکى مستقیم مى رساند و در چنین محیطى است که سوزن دوزى، سفالگرى، سکه دوزى، آیینه دوزى، گلیم بافى، حصیربافى، نمد مالى، چادربافى و سفره بافى پدیدار می شود و بدین ترتیب هنرهاى دستى، به عنوان سومین درآمد بلوچ بعد از کشاورزى و دامدارى، چهره مىنماید. تمامى این هنرها و صنایع توسط زنان بلوچ ارائه مىشود، آنها با دقت و حوصلۀ کافى، کارهاى بسیار جالبى مىسازند که نه تنها در بلوچستان، بلکه در سراسر کشور مورد توجه همگان است.
زن بلوچ همانست که براستی از هر انگشتش هنر می بارد، هنر با زندگى اش آمیخته است، و بلکه جزئى از وجود اوست. یک بلوچ از هنگامی که زاده می شود تا زمانى که زندگى را پشت سر مىگذارد، با هنر سر و کار دارد. هر دوره از زندگی اش، شعر و ترانه و آهنگ خاص خود را دارد، خانه و چادر و کپر اش را با سوزن دوزى، آینه دوزى و سکه دوزى زینت مىدهد. پوشاک بلوچان که از وقار و شکوهشان حکایت مىکند، بوسیله سوزندوزى آراسته شده و زیور یافته است. با گلها و برگها و بوتههایى که در لباس و گلیم و دست بافتهاشان مى بینیم، به جبران طبیعت خشک و بىگل و گیاه خود پرداختهاند و "هنر" با زندگی شان آمیزشى جدایى ناپذیر یافته است.
هنرمندان بلوچ با ارائه طرح ها و نقش و نگارها، محیط، جامعه، باورها، خوی ها، خواست ها و آرزوهاى خود را بازگو مىکنند. در همه جاى این آثار، علاقۀ آن ها را به سرزمین شان مىبینیم و در مىیابیم که صحراى خشک و کم رمق بلوچستان براى بلوچ عزیز و گرامى است. بلوچ، این سرزمین را دوست دارد و به آن دل سپرده است، تا آنجا که مرگ را پذیرا مىشود ولى زادگاهش را ترک نمىگوید. این دلبستگى شدید، بسیاری از جهانگردان اروپایی را به این اعتقاد واداشته که "بزرگترین مجازات بلوچ ها نفى بلد و تبعید آنان" است*.
بلوچ ها در شعر و ترانههاشان هم ازین دلبستگى سخن ها گفتهاند، تا آنجا که "چوب خشک وطن" را بر همه جهان ترجیح داده و رندانه سرودهاند؛
هر چُنت که به بیت وش، دگری ملک ءُ دیار
آبات، جهان جَلّ ءُ و مزن نام ءُ توار
شهدی به تَچَنت جوه ءُ لیکن په نصیر
شر تر شه جهانا انت وتن ء هشکین دار
گلخان نصیر
هر چند سرزمین بیگانه، خوب و زیبا باشد، آباد باشد و جهان پذیرا، حتى جوی هاى عسل در آن جارى باشد، براى بلوچ اما، چوب خشک وطن از همۀ جهان بهتر است.
بلوچ، ترانههاى میهنى زیاد دارد. نوعى موسیقى دارد که به آن دیهی (Deihi) مىگویند، واژۀ دیه (DEIH) به معنى وطن است. این ترانهها را در همۀ مواقع زندگی شان مىخوانند و نشانگر روح وطن دوستى و عشق به سرزمین آبا و اجدادى است، چنانکه روح وطن خواهى را در آنها زنده نگاه مىدارد.
هنرمند بلوچ به لحاظ این اعتقاد و دلبستگی به میهن خود، بر آن شده است تا کاستىهاى طبیعت را در آثار هنری اش جبران کند و آفرینش را هر چه بهتر و زیباتر در آثار خود منعکس سازد.
اصولا نقش و نگارها و شعر و سرودها، تجلى گاه آرزوهاى هنرمند است. آرزوهاى دست نایافتنى که تنها در دنیاى هنر تحقق مىیابد و شکل مىگیرد. سوزن دوزان بلوچ با نقش گل ها و بوتهها و ترکیب رنگ ها، طبیعتى رنگین و زیبا آفریدهاند و جهانى ساختهاند که در اندیشه و خیالشان شکل مىگرفته است. طبیعت را چنانکه دوست داشته و مىخواستهاند ترسیم کردهاند، نه به آن شیوه و شمایلى که وجود دارد. بطورکلی هنرمند صرفا مقلد طبیعت نیست، این باور در نواحی مختلف جهان، نمونه های بسیار دارد، چنانکه در فرهنگ قدیم چین و ژاپن از دیرباز تاکنون معتقد بوده اند؛ "هنرمند، با کشیدن تصویر گل و گیاه از طبیعت تقلید نمىکند، بلکه عملا بر گلها و گیاهان واقعى طبیعت مىافزاید*".
سوزندوز بلوچ، با اشکال هندسى، گل ها و بوتههاى زیادى مىآفریند، چنانکه به حیرت مىافتى؛ "که زن بلوچ در این صحراى خشک، این همه رنگ و نقش عجیب را از کجا آورده است که به این ظرافت مىدوزد*...؟
گل ها در سوزندوزى و گلیم بافى ابعاد و اشکال گوناگون دارد، در بافت آنها عمدتا قرینه سازى به چشم مىخورد، این نقش و نگارها و گل و بوتهها با نامهاى گوناگون و شگفت، نامگذارى شدهاند، لباس زیبا و با وقار زن بلوچ، با قطعات سوزن دوزى ظریف و زیبا، او را در دنیاى خواستنى خود سیر مىدهد، او زندگى ساده و بدون تجمل خود را با سوزندوزى و آینه دوزى زینت مىبخشد و رنگین مىکند و ما، در خانۀ بلوچ، از شهر تا کپر و سیاه چادر او، با چنین بهار رنگینى روبرو مىشویم.
آرزوى خواستن و داشتن دنیایى سرسبز و آبادان تنها در نقش ها و ترانههاشان منعکس نیست، بلکه در گفتار روزمره، در دعا و در همه حال بر زبانشان جارى است. حتى به هنگام تعارف و آرزوى سعادت و شادمانى میهمان و دوست خود، از خداوند براى او سرسبزى و سلامت مىخواهد، او را صلا مىدهد که؛ "سبز بادى" و پاسخ مىشنود که؛ "آباد بادى".
با این همه، هنرمند بلوچ واقع گراست، مىکوشد واقعیت زندگى و محیط و مردم پیرامون خود و باورهاشان را، در آثارش منعکس سازد؛ مىدانیم که دامداران بلوچ بیشتر به نگهدارى بز، این حیوان قانع و بردبار مىپردازند و وجود این حیوان، وسیلهاى براى امرار معاش آنهاست. در نقش و نگارهاى عامیانه، نقش این حیوان بویژه در گلیم بافى به چشم مىخورد. شتر هم حیوان مورد توجه بلوچ و بهترین وسیله رفت و آمد در بلوچستان بوده است. در حکاکی های سنگی باستان در بلوچستان، آثار فراوانی از این حیوانات اهلی بجای مانده است*، سفالگران روستاى کلپورگان سراوان، نیز به ساختن مجسمۀ این حیوان مىپردازند. در صحارى بلوچستان مارهاى سمى فراوانى وجود دارند و باعث ترس و دلهره مردم این سامان اند، به همین جهت است که با نقش ها و تمثیل های هنری همچون "مارپیچک، پشته مار و سیاه مار" روبرو مىشویم. حتى در سفالینههایى که در روستای "ٹمّن - dammen" ایرانشهر کشف شده و به پیش از میلاد مربوط مىشود، نقش عقرب را به وضوح مىبینیم.
ذوق و قریحۀ هنری که وجودش اینچنین قدرتمندانه در هنر بلوچ ظهور یافته، برآمده از یک ذهن و درون مایۀ اجتماعی اساطیری است که با محدود ماندن به اشکال هندسی و تکرار نقش نمایه های مضلع و مورب، خلق تابلویی ابریشمین و منقش به طرحی فانتاستیک و رویایی می کند*.
و همینگونه است که بلوچ ها دوست دار حماسهاند، داستان هاى حماسى چون "چاکر و گوهرام، حمل جیند، میرکمبر، دؤدا و بالاچ و.." که شعرا و خوانندگان مىخوانند و بلوچان شب را با شنیدن این حماسهها به صبح مى رسانند و روح پهلوانى در آنها با شنیدن این داستان ها طراوت و تازگى مىپذیرد.
هنرمندان بلوچ، در آثارشان این روحیه را نشان دادهاند، طرح ها و نقش هاى سوزندوزى به صورتى است که صحنههاى جنگ را به یاد مىآورد و میدان و صحنه جنگ و رویارویى سپاهیان را نشان مىدهد و "بلوچ هاى آگاه از روى این نقش ها، طلایۀ سپاه و سپاهیان، سربازان و رزم و دفاع را مىتوانند مشخص کنند*.
با این همه این اعتقاد در ما جان مىگیرد که نقش و نگارهاى عامیانه، همه جا نشان دهندۀ واقعیت هاى زندگى، محیط اجتماعى، مردم جامعه، باورها، خصلت ها و آرزوهاى هنرمند است.
سفرنامۀ سرپرسی سایکس، ترجمۀ حسین سعادت نوری، 1336
امیر حسین آریانپور، جامعه شناسى هنر، 1380
اسلام کاظمیه، جاى پاى اسکندر و سفری در بلوچستان، 1357
مهرگره؛ تمدن از یاد رفته، سایت انسانشناسی و فرهنگ (نگارنده)
محمد سعید شه بخش، مجله کتاب ماه هنر، بهمن و اسفند 1384
حسینعلی بیهقی، هنر و فرهنگ قوم بلوچ، فصلنامه هنر، 1365
پرونده ی «زنانگی» در انسان شناسی و فرهنگ