ی اولین بار در سال 2018 ظاهر شد.
گایزکا مندیتا، تیم های اسپانیایی 10 سال است که بر رقابت های اروپایی تسلط دارند. آنرا چطور توضیح میدی؟ سبک بازی بارسلونا، رئال، اتلتیکو و سویا کاملا متفاوت است.
درست است، آنها سبک بازی یکسانی ندارند. اما هنوز یک روش اسپانیایی برای بازی کردن فوتبال وجود دارد. ما اسپانیایی ها فقط تهاجمی یا دفاعی فکر نمی کنیم. ما به دنبال تعادل هستیم. همه تیم ها این کار را انجام می دهند - به روش خودشان، اما به دنبال تعادل هستند، این چیزی است که آنها را متحد می کند. این چیزی است که شکست آنها را بسیار دشوار می کند. و البته تعداد باورنکردنی بازیکنان با استعداد در اسپانیا وجود دارد.
کرایف همیشه تعادل بین حمله و دفاع را موعظه می کرد. آیا او مسئول تسلط اسپانیایی ها حتی فراتر از بارسلونا است؟
او در بارسا قطعا مسئول این موضوع است. اما بله، کرایف در اسپانیا تغییرات زیادی کرد. فوتبال قبلاً در اسپانیا بسیار فیزیکی بود. نام مستعار تیم ملی از آنجا بود: فوریا روجا. اما نمی دانم فقط کرایف بود یا نه. در رئال مادرید میشل و بوتراگوئنو در دهه های 80 و 90 حضور داشتند. آنها بازیکنان بسیار ظریف و تکنیکی بودند. در این دوره، فوتبال اسپانیا تغییر کرد. اسپانیا از طریق این بازیکنان یاد گرفت که می توان به شیوه ای متفاوت فوتبال بازی کرد.
شما بازیکن بلامنازع اف سی والنسیا بودید، اما دفاع همیشه بخش مهمی از بازی شما بود. چرا؟
من همیشه در جوانی در خط هافبک بازی می کردم، اما وقتی به والنسیا رفتم مجبور بودم دفاع راست بازی کنم.
آن درباره چی بود؟
از نظر فنی آنقدرها هم خوب نبودم. اما بعدا... ( می خندد ).
مربی ای که تو را به خط هافبک بازگرداند چه کسی بود؟
همیشه اجازه داشتم در خط هافبک بازی کنم. اما اولین مربی که من را منحصراً در خط میانی دید، هکتور نونیز بود. او به سمت من آمد و گفت که در خط هافبک کاملا به من متکی است. از آن زمان به بعد فقط در خط هافبک بازی کردم.
آیا مجبور شدی جایگاه بازیساز را دوباره یاد بگیری؟
من آن را یک پیشرفت طبیعی می نامم. من همیشه از نظر بدنی قوی بوده ام. تونستم زیاد بدوم و خیلی تحمل کنم. اما پس از انتقال به والنسیا، بازی من پیشرفت زیادی کرد. از نظر فنی خیلی بهتر شدم و توانستم بیشتر در بازی شرکت کنم. این ترکیب ورزش و تکنیک مرا به آنچه امروز هستم تبدیل کرد " پخش کننده جعبه به جعبه". توپ را در جعبه خودم برداشتم و به جلو هل دادم.
گئورگ هاگی رومانیایی در مصاحبه با 11FREUNDE گفت:" 10 کار نمی کند."
من خیلی کار کردم. حاجی متفاوت بود. او موقعیت بسیار پایدارتری داشت، زیاد نمی دوید و همیشه هم تیمی هایی داشت که توپ را برای او می آوردند. بازیسازها از نظر فنی بازیکنان بسیار با استعدادی بودند، اما از نظر بدنی دقیقاً قوی نبودند. امروز کاملا متفاوت است. فوتبال تغییر کرده است، امروز هر هافبکی باید دفاع کند و حمله کند.
چرا اینطور است؟
این ورزش در اواخر دهه 90 بسیار حرفه ای شد. علوم ورزشی، پزشکی. بازیکنان به رژیم غذایی خود نگاه می کنند، درصد چربی بررسی می شود، چقدر می دوید، چقدر می دوید. همه چیز بسیار دقیق نظارت می شود. فکر می کنم گاهی بازیکنان بیش از حد می دوند. بیشتر به میزان دویدن توجه می شود تا جایی که می دوید.
" اگر شما بازیکنی هستید که خلق می کنید، باید از هنجارها عدول کنید تا سیستم حریف را نابود کنید."
حاجی در همان مصاحبه گفت که یک بازیساز باید آنارشیستیک بازی کند و می تواند دستورات مربی را نادیده بگیرد. دقیقاً اینطوری میبینید؟
بله کاملا. اگر شما بازیکنی هستید که خلق می کنید، پس باید از هنجارها عدول کنید تا سیستم حریف را از بین ببرید. اگر فقط کاری را انجام دهید که همه از شما انتظار دارند، دفاع از شما آسان خواهد بود. چه به عنوان یک فرد یا با کل تیم، باید کاری غیرمنتظره انجام دهید. با یک تغییر در بازی، یک دو، یا یک دویدن انفرادی. شما باید آنچه را که در چشمان خود دارید به زمین بیاورید - و مطمئناً این چیزی نیست که مربی می بیند.
در زمان شما، نابودگر کلاسیک، آنتاگونیست بازی سازان، که مانند یک شرور ظاهر می شد، بسیار رایج تر بود.
شما نمی توانید آن را به روشی که آن زمان بازی می کردند انجام دهید. دوربین های بی شماری شما را تماشا می کنند. این روزها آدم بد بودن خیلی سخت تر است. اما قبلاً هر تیمی یکی داشت. تیم ها با دو هافبک میانی بازی می کردند و یکی بسیار تهاجمی تر بود.
در اف سی بایرن، استفان افنبرگ بود. بازی مقابل او چگونه بود؟
همیشه یک چالش بود. من می خواستم برنده شوم و تیم را کنترل کنم و بعد او در طرف مقابل بود. می خواستم در این دوئل برنده شوم، می خواستم بهتر از او باشم. بازی مقابل او همیشه یک انگیزه اضافی بود. سخت بود، اما خیلی هم خوب بود (می خندد).
ابزار این دوئل بسیار متفاوت بود.
از بین بردن همیشه راحت تر از خلق کردن است. اما این چالش هر بار بود. اگر بازیکنی فقط برای من در دسترس بود، انگیزه بیشتری به من می داد. این به من بیشتر نیاز داشت تا بتوانم دشمن را رمزگشایی کنم و سیستم آنها را نابود کنم. برای زدن پاس قاطع یا گلزنی.
و اگر نتیجه نمی داد، باز هم ضربات آزاد وجود داشت. در میدلزبرو با جونینیو پائولیستا بازی کردید - آیا بحث های زیادی در مورد اینکه چه کسی اجازه شوت زدن داشت؟
خیر، معمولاً هر تیم دارای دو ضربه آزاد است. یک سلسله مراتب واضح وجود دارد. با ما هم همینطور بود. اما هرگز بحثی در کار نبود، به وضوح مشخص شد که اولین ضربه آزاد کیست. و معمولا ضربه آزاد را نمی زند.
اون کی بود: جونینیو پائولیستا یا تو؟
من ( می خندد ). اگر در یک بازی سه یا چهار ضربه ایستگاهی می گرفتیم یا اگر مصدوم می شدم، اجازه می دادم جونینیو شوت کند.
شما یکی از بهترین پنالتیزنان تمام دوران محسوب میشوید. این که پدرش دروازه بان بود کمکی کرد؟
نه اصلا او خیلی به من کمک کرد، اما نه در پنالتی.
او چگونه به شما کمک کرد؟
او مربی من بود و به من کمک کرد تا بازی را بفهمم. او به من توضیح داد که کجا باید بایستم و چگونه باید خارج از زمین، در ساختار تیم رفتار کنم. او همیشه به من توصیه های بسیار خوبی می کرد. اما نه در مورد پنالتی ها، خودم آنها را توسعه دادم.
چگونه؟
من قبلاً در تیم های نوجوانان پنالتی بودم. در آن زمان من همیشه گوشه ای را انتخاب می کردم و در آنجا شوت می کردم. در مقطعی متوجه شدم که بهتر است تصمیمی نگیرم و مدت زیادی به دروازه بان نگاه کنم. صبر کند تا تصمیمش را بگیرد و سپس به گوشه دیگر شوت کند.
" بازی تمام مواد لازم برای باخت فینال را به ظالمانه ترین شکل داشت"
از همه چیز، فینال لیگ قهرمانان 2001 در اسپانیابه نام " فینال پنالتی ها"، شما باختید - حتی اگر دو پنالتی را به ثمر رساندید. بازی امروز را چگونه به یاد می آورید؟
سخت بود. واقعا شب خیلی سختیه ما سال قبل فینال مقابل رئال مادرید را باخته بودیم. اما کنار آمدن با سال 2001 دشوارتر بود زیرا ما خیلی خوب بازی کردیم و مدت زیادی بازی را کنترل کردیم. خیلی متعادل بود و باخت در ضربات پنالتی بسیار سخت است. این بازی تمام مواد لازم برای شکست فینال را به ظالمانه ترین راه ها داشت. اما با کمی فاصله باید بگویم که رسیدن به فینال دو بار متوالی با والنسیا چیز بسیار مهمی است. برای ما بازیکنان و کل باشگاه مهم بود که دو بار به فینال برسیم. البته من هنوز هم دوست داشتم هر دو را ببرم.
آنها سپس والنسیا را ترک کردند. چرا؟
سخت بود، اما من به عنوان یک فوتبالیست و به عنوان یک فرد رویاهایی داشتم. می خواستم چیزی را امتحان کنم. می خواستم خودم را به عنوان یک فوتبالیست و به عنوان یک فرد به سطح دیگری برسانم، رشد کنم و در قوی ترین لیگ های جهان بازی کنم. و یه چیز دیگه اضافه شد...
چی؟
در دوران حرفه ای ام بارها و بارها بازیکنانی را دیده ام که تمام دوران حرفه ای خود را وقف یک باشگاه کرده اند و زمانی که ترک کردند از آنها تشکر نشده است. هنوز این فرهنگ خداحافظی درست از بازیکنان مهم وجود نداشت. به سادگی یک بازی خداحافظی یا یک ادای احترام ترتیب دهید. آنها به حرفه خود پایان دادند و عملاً از در بیرون انداختند. که من را راضی نکرد. فقط هیچوقت نفهمیدم شما 15 سال از زندگی خود را وقف یک باشگاه می کنید و هیچکس قدر آن را نمی داند.
زمانی که از والنسیا به لاتزیو نقل مکان کردید، رکورد انتقال در آنجا بودید. با این حال، شما واقعاً هرگز نتوانستید به رم بروید. آیا این به خاطر فوتبالی بود که در سری آ انجام شد؟
نه، این نبود. من زمانی به لاتزیو آمدم که سال قبل قهرمان لیگ و جام حذفی شده بودند. پنج بازیکن جدید دیگر با من آمدند. یک سال موفق، بازیکنان جدید: این همیشه سخت است. زمان زیادی طول کشید تا خود را با یکدیگر وفق دهیم.
خط هافبک می توانست فوق العاده خوب هماهنگ شود. شما، دیگو سیمئونه و ایوان د لا پنیا، سه فوتبالیست بسیار خوب، همه اسپانیایی زبانان...
متأسفانه، ایوان اصلاً بازی نمی کرد، او اغلب حتی در ترکیب نبود. به طور کلی هیچ ثباتی در خط میانی وجود نداشت. تنظیمات به طور مداوم در حال تغییر بود، بنابراین چرخ ها هرگز نمی توانستند مشبک شوند.
پس از یک سال آنها به صورت قرضی به بارسلونا نقل مکان کردند و در خط هافبک با فیلیپ کوکو، لوئیس انریکه، ژاوی، اینیستا
و تیاگو موتا بازی کردند. همه بازیکنان بسیار با استعداد. ژاوی و اینیستا تازه از ذخیره آمده بودند و مدام بین تیم های اول و دوم جابه جا می شدند.
آیا این فراوانی هافبک دلیلی بود که علیرغم عملکرد خوب شما فقط یک فصل ماندنی بود؟
من از لاتزیو قرضی بودم. و بارسا در مرحله بسیار سختی بود. در یک فصل دو رئیس و سه مربی داشتند. در حالی که فصل رو به پایان بود، تکسیکی برگیستین، مدیر ورزشی آن زمان، پیش من آمد و گفت که آنها می خواهند چند چیز را تغییر دهند و همچنین باید ساختار تیم را تغییر دهند. ما بازیکنان قرضی اولین نفری بودیم که ضربه خوردیم. متأسفانه، لحظه مناسبی برای آمدن به بارسا نبود.
در آهنگ:" Un buen dia" این است که گروه Los Planetas یک روز زیبا را توصیف می کند. می گوید:" تلویزیون را روشن کردم، یک بازی فوتبال روشن شد - و مندیتا یک گل زد، واقعاً باورنکردنی بود." اولین بار کی آهنگ را شنیدید؟
درست زمانی که تک آهنگ منتشر شد و سی دی را خریدم. من یکی از طرفداران گروه بودم، قبلاً آنها را زنده دیده بودم، اما قبلاً با آنها صحبت نکرده بودم.
شما در سال 2015 با آنها روی صحنه ظاهر شدید.
لوس پلنتاس هوادار بارسا هستند. وقتی به بارسلونا نقل مکان کردم، با گروه آشنا شدم و اکنون دوستان خوبی هستیم. قبل از اینکه در FIB ( Festival Internacional de Benicasim) ، مهمترین جشنواره مستقل اسپانیایی، در سال 2015 اجرا کنند، با هم غذا خوردیم و از من پرسیدند که آیا می خواهم روز بعد با آنها اجرا کنم یا خیر.
روی صحنه رفتن چطور بود؟ آیا بیشتر از قبل از بازی های مهم فوتبال هیجان زده بودید؟
من به طور قابل توجهی هیجان زده تر بودم. من گیتار می نوازم، اما در آن زمان خیلی وقت بود که به یکی از آنها دست نزده بودم. ما بین Blur و Portishead اجرا کردیم. صبح رفتم سر تمرین دیدیم اصلا جواب میده یا نه. من فقط مجبور بودم چهار آکورد بزنم، بنابراین هیچ چیز خیلی سخت نیست، اما تمام روز، گیتار در دست، در اتاقم نشسته بودم و تمرین می کردم و تمرین می کردم. وقتی روی صحنه ایستادم وصف نشدنی بود. Los Planetas یکی از مهم ترین گروه های موسیقی در اسپانیا هستند و من همیشه به FIB می رفتم. وقتی این آهنگ را در این جشنواره نواختم، انگار همه چیز برایم دور افتاده بود.
آیا می دانید دقیقا در مورد کدام هدف خوانده می شود؟
نه، این برای همیشه یک راز باقی خواهد ماند. آنها می گویند در مورد چیز خاصی نیست. آنها فقط گفتند که طرفدار فوتبال هستند و مندیتا در این زمان فقط در حال تفریح بودگلازوس شلیک کرد ( می خندد ).
دو گل به خصوص به یاد ماندنی بود: گل یک چهارم نهایی کوپا دل ری در سال 1999 در نیوکمپ. و گل در فینال مقابل اتلتیکو مادرید. آیا هدف مورد علاقه ای دارید؟
( درباره آن فکر می کند) این هر دو اهداف کاملاً متفاوت هستند، هر دو دیدنی، اما کاملاً متفاوت. بازی مقابل اتلتیکو مادرید سخت تر بود. نیاز به استعداد بیشتر، تکنیک بیشتر داشت. توپ را با قفسه سینه دریافت کرد، روی مدافع ضربه زد، و البته این یک فینال بود، اولین جام بزرگ برای والنسیا در 20 سال گذشته. بازی مقابل بارسا دیدنی تر به نظر می رسد. زدن توپ بلافاصله بعد از کرنر در نیوکمپ نیز خوب بود. اما اگر مجبور باشم بین این دو یکی را انتخاب کنم، این را از فینال میگیرم.
چیز بهتری وجود داشت؟
برای من شخصاً بله: مقابل اتلتیک بیلبائو، در سن مامس، در شهر من. این اولین چیزی بود که برای من مشخص بود. گل های زیادی به ثمر رساندم، اما برخی از آنها چیز خاصی داشتند. و خیلی خوب بود چون در سن مامس - مقابل اتلتیک بود.
بیلبائو یک باشگاه بسیار خاص است. فقط باسک ها مجاز به بازی برای او هستند، بنابراین این امکان برای شما به عنوان یک بومی بیلبین وجود داشت. آیا این هرگز آرزوی شما نبود؟
بله حتما. من رویاهای زیادی برای حرفه ام داشتم: بازی در کشورهای مختلف، کسب عناوین، شرکت در تورنمنت های مهم و بازی برای اتلتیک بیلبائو. من همه چیز را به جز آخرین نکته مدیریت کردم.
چه چیزی باشگاه را برای شما خاص می کند؟
من در بیلبائو به دنیا آمدم و از کودکی طرفدار این باشگاه بودم. من دوست داشتم از ارزش هایی که این باشگاه برای آن ایستاده است دفاع کنم. اما هرگز به من بستگی نداشت که بگویم بله یا نه. متاسفانه
استادیوم مستایا، ورزشگاه والنسیا، برای شما چه معنایی دارد؟
خانه من بود. بخشی از زندگی من بود، بخشی از من. من لحظات و احساسات زیادی را با این باشگاه و مردم آنجا به اشتراک گذاشته ام.
آنها همچنین اولین بازی خود را با تیم ملی در 25 سالگی خود در آنجا انجام دادند.
دیدنی بود تیم ملی، در والنسیا، در مستایا، خانه من، 9-0 مقابل اتریش پیروز شد. گل نزدم اما خوب بازی کردم. واقعا قشنگ بود اگر در کودکی از من می پرسیدید، تصور می کردید اولین حضورتان چگونه باشد؟ اوه خوب! فراموش نشدنی
بیایید به موسیقی برگردیم: شما فقط گیتار نمینوازید، اکنون به عنوان دیجی نیز کار میکنید.
بله، اما این بیشتر یک سرگرمی است. این به من کمک می کند کمی از فوتبال جدا شوم و از نواختن گیتار راحت تر است (می خندد).
الان بخوان
"وقتی صبح سر کار حاضر شدم، حتی یک خوک هم آنجا نبود."او ابتدا در کلاس منطقه و سپس لیگ قهرمانان: استفان بازی کرد" پائول" بینلیچ در یک مصاحبه شغلی بزرگ.
My life 180212 163630426 Glover Stefan Beinlich 94 Edit RGB
ببر نوازشآندره پیر جینیاک هنوز هم می تواند این کار را انجام دهد
اسکرین شات 2024 02 08 در 13 46 44
آیا خلاقیتی که در موسیقی بیان می کنند با خلاقیت آنها در زمین فوتبال قابل مقایسه است؟
وقتی تلفن را قطع می کنم این را نمی گویم. من هیچ چیزی از خودم خلق نمیکنم، مانند آنچه در زمین فوتبال انجام میدهم خلق نمیکنم. وقتی تلفن را قطع می کنم، مال من است" استعداد" که من موسیقی را انتخاب می کنم و این فقط موسیقی است که من در تمام عمرم به آن گوش داده ام. با این حال، من لیست پخش ندارم، همیشه در لحظه تصمیم میگیرم که بعداً چه بازی کنم. بداهه می گویم. درست مثل کاری که در زمین فوتبال انجام دادم. و ارتباطی که در آن لحظات با مخاطب برقرار می کنم و می بینم مردم چه واکنشی نسبت به کاری که انجام می دهم نشان می دهند. که مرا برآورده می کند