به طور کلی، ارتش های سفید (همچنین به عنوان گاردهای سفید یا به فقط عنوان سفید شناخته می شوند) نیروهای نظامی بودند که در جنگ داخلی روسیه شرکت داشتند. ارتش های سفید برای کنترل روسیه با ارتش سرخ بلشویکی جنگیدند. برخلاف بلشویکها، ارتشهای سفید یک ایدئولوژی، روش یا هدف سیاسی مشترک نداشتند. آنها توسط ژنرالهای محافظهکار با برنامهها و روشهای مختلف رهبری میشدند و در بیشتر موارد، کاملاً مستقل از یکدیگر و با هماهنگی و انسجام کمی عمل میکردند. ترکیب و ساختار فرماندهی ارتش های سفید نیز متفاوت بود، برخی شامل کهنه سربازان سرسخت جنگ جهانی اول و برخی دیگر داوطلبان جدیدتر بودند. این اختلافات و منازعات، همراه با ناتوانی آنها در ارائه یک دولت جایگزین و جلب حمایت مردمی، مانع از پیروزی ارتش های سفید در جنگ داخلی شد.
شبهنظامیان و واحدهای نظامی ضد بلشویک در اواسط سال 1918 بهصورت مقطعی و با قیام لژیون چک تشکیل شدند. هیچ برنامه ریزی یا هماهنگی وجود نداشت: واحدهایی صرفاً در پاسخ به شرایط محلی، رویدادها یا سیاست بلشویکی شکل گرفتند. آنها با هم به سفیدها معروف شدند، اصطلاحی که هر کسی را که مخالف لنین و دولتش بود توصیف میکرد. از آنجایی که رنگ سفید به طور سنتی با سلطنت رومانوف همراه بود، مفهوم این بود که ارتش سفید سلطنتی بود، اما این همیشه درست نبود. تعداد زیادی از جمهوریخواهان، لیبرالها، دموکراتها و سوسیالیستهای غیربلشویک با هم در کنار نیروهای ضد انقلاب سفیدپوست جنگیدند. سفیدها متشکل از گروه های زیادی بودند. مانند ارتش سرخ، چندین ارتش سفید صفوف خود را با استخدام دهقانان در مناطق تحت کنترل خود پر کردند.
ژنرال آنتون دنیکین، رهبر سفیدها در جنوب روسیه بود.
اکثر نیروهای سفید توسط ژنرال های تزاری سابق با مهارت و تخصص متفاوت فرماندهی می شدند. ژنرال بدنام کورنیلوف قبل از مرگ زودهنگام خود در آوریل 1918، فرماندهی یک نیروی سفید را در جنوب روسیه برعهده داشت. جانشین او، ژنرال آنتون دنیکین، در سال 1919 اقدام به حمله به مسکو کرد، قبل از اینکه به سمت کریمه عقب رانده شود. همچنین پیوتر رانگل، کهنه سرباز برجسته جنگ جهانی اول، که در سال 1917 به درجه عمومی دست یافته بود، رهبری ارتش سفید را در جنوب بر عهده داشت. در حالی که دنیکین می خواست مسکو را محاصره کند، ورانگل ترجیح داد منتظر بماند تا نیروهایش بتوانند با ارتش دریاسالار کولچاک در شرق پیوند بخورند. بر خلاف اکثر ژنرالهای سفیدپوست، ورانگل مدیری توانا بود که نیاز به حمایت عمومی را تشخیص میداد.
«ماهیت جنگ داخلی به این معنی بود که اقتدار سفیدپوستان در آن بخشهایی از روسیه که توسط بلشویکها کنترل نمیشد، ضعیف باقی میماند، نه اینکه زودگذر. توانایی ژنرال ها برای به حداکثر رساندن پتانسیل منابع مناطق غالباً وسیع به طرز تاسف باری ضعیف بود و عمدتاً به احزاب غیر بلشویک و عمدتاً چپ برای تأمین کادرهای لازم برای اداره وابسته بود.
(مارک لوین، مورخ)
دریاسالار الکساندر کولچاک یک افسر نیروی دریایی و کاشف قطبی بود که رهبر دیکتاتوری سیبری تحت کنترل نیروهای سفید شد. نیروهای ضد بلشویک در سال 1918 یک دولت ائتلافی را در سیبری تأسیس کردند، قبل از اینکه کولچاک در پی کودتای حمایتی بریتانیا به عنوان رهبر منصوب شود. کلچاک به سرعت قدرت های دیکتاتوری را به دست گرفت و نزدیک ترین چیزی بود که روسیه به یک "تزار سفید" داشت. او قول داد بلشویکها را از قدرت بیرون کند، با این حال، مبارزات انتخاباتی او به سوسیالیستهای غیربلشویک نیز کشیده شد، که هزاران نفر از آنها در دوران حکومت کلچاک به قتل رسیدند. در مارس 1919 ارتش کلچاک به سمت غرب به سمت قلمرو تحت کنترل بلشویک ها پیشروی کرد و تا کازان و سامارا پیشروی کرد. با این حال، حملات تهاجمی تمام شد و در نهایت به عقب رانده شد. در اواخر سال 1919 کلچاک به شدت منفور بود، هم نزد روسهای تحت حکومت او و هم برای دولتهای خارجی که از او حمایت میکردند. در ژانویه 1920 به کلچاک خیانت شد و به بلشویک های محلی در ایرکوتسک تحویل داده شد. او مورد بازجویی قرار گرفت و با تیراندازی اعدام شد.
ژنرال نیکولای یودنیچ، قدیمی ترین فرمانده ارتش سفید، ارتش سفید را در شمال غربی روسیه کنترل می کرد. یودنیچ کهنه سرباز 40 ساله ارتش، هنگام وقوع انقلاب، عملیات علیه امپراتوری عثمانی در قفقاز را رهبری می کرد. کرنسکی او را مجبور به بازنشستگی کرد و بیشتر سال 1918 را در مخفی شدن از بلشویک ها گذراند. در اواخر سال 1918 یودنیچ دوباره ظاهر شد تا کنترل نیروهای ضد بلشویکی را در امتداد سواحل بالتیک به دست بگیرد. یودنیچ با حمایت و تشویق بریتانیایی ها در اکتبر 1919 حمله ای را به پتروگراد آغاز کرد. با اشغال بیشتر ارتش سرخ در سیبری و جنوب روسیه، حمله یودنیچ تقریباً موفقیت آمیز بود و تنها در چند مایلی پایتخت انجام شد. نیروهای او نتوانستند کنترل راه آهن را به دست آورند، اما این به بلشویک ها اجازه داد تا به سرعت نیروهای کمکی را از جنوب وارد کنند. یودنیچ و ارتشش به کشورهای بالتیک رانده شدند. خود ژنرال بعداً از منطقه گریخت. گویا کیفهای او مملو از مقادیر زیادی پول نقدی بود که توسط دولتهای خارجی تامین میشد.
این ژنرال های سفیدپوست اغلب در تبلیغات شوروی مورد تمسخر یا هجو قرار می گرفتند. متداول ترین اتهام این بود که آنها عوامل ضد روسیه بودند یا از سوی دولت های سرمایه داری بریتانیا، فرانسه و ایالات متحده رشوه می گرفتند. یکی از کارتونهای ویکتور دنی، سگهای جنگ ، دنیکین، کولچاک و یودنیچ را نشان میدهد که توسط افسار این قدرتهای خارجی کنترل میشوند. خود سفیدپوستان مبتکران مشتاق پروپاگاندای سیاسی بودند، هرچند که به اندازه مطالب بلشویکی پربار و مؤثر نبود. تبلیغات سفید به شدت از وحشت ترور سرخ، چکا و کمونیسم جنگی استفاده می کرد. جنبش بلشویکی را تشنه به خون، ضد مذهبی و ویرانگر به تصویر می کشید. برخی از تبلیغات سفیدپوستان نیز از نفرت های سنتی، به ویژه یهودی ستیزی، با تروتسکی هدف خاصی استفاده می کرد.
شکست ارتش های سفید و فرماندهان آنها در دو نکته قابل توضیح است. اول، نیروهای سفید تقسیم شدند، از نظر جغرافیایی از هم جدا شدند و یا قادر نبودند یا نمی خواستند تلاش های خود را هماهنگ کنند. ژنرالهای سفیدپوست گاهی اوقات با هم کار میکردند، با این حال، آنها نیز به طور مستقل و با برنامههای خود عمل میکردند. این عدم اتحاد و عدم هماهنگی از نظر نظامی کشنده بود. دوم، سفیدپوستان نتوانستند جایگزین مناسبی برای رژیم بلشویکی به مردم عادی روسیه ارائه دهند. در کل جنگ داخلی، مشخص نبود که در صورت پیروزی سفیدها، روسیه چه نوع حکومتی را به ارث می برد. رهبران سفید هیچ وعده یا امیدی برای آینده ارائه نکردند، فقط بازگشت به تزاریسم یا عدم اطمینان سال 1917 بود. ارتش های سفید اغلب با مردم عادی روس ها رفتار وحشتناکی داشتند و بسیاری از فرماندهان سفیدپوست بر همان تاکتیک های وحشیانه تکیه می کردند - خدمت اجباری، بازپس گیری غلات، اجبار و وحشت. - به عنوان همتایان بلشویک خود. اغلب تفاوت چندانی بین حکومت سرخ و سفید وجود نداشت، بنابراین بسیاری از روس ها از هیچ کدام حمایت نمی کردند.
1. ارتش سفید شامل چندین شبه نظامی و نیروهای نظامی ضد بلشویک بودند که در جنگ داخلی روسیه شرکت کردند.
2. جدای از مخالفت آنها با بلشویک ها، ارتش های سفید اشتراکات کمی داشتند و ترکیب، رهبری و روش های متفاوتی داشتند.
3. فرماندهان ارتش سفید عمدتاً ژنرال های تزاری سابق بودند که کنترل نیروهای ضد بلشویک در مناطق خاصی را به عهده گرفتند.
4. ارتش های سفید عمدتاً به دلیل ناتوانی یا عدم تمایل آنها در برقراری ارتباط و هماهنگی شکست خوردند، به این معنی که نیروهای آنها تقسیم شدند.
5. ارتش های سفید همچنین نتوانستند آلترناتیو سیاسی برای بلشویک ها فراهم کنند و وعده اندکی یا چیزی جز حذف آنها را ندادند. بسیاری از فرماندهان و افسران سفید نیز به همان روش ها و اجباری که توسط ارتش سرخ و چکا استفاده می شد، بازگشتند، که باعث عدم محبوبیت آنها در بین مردم محلی شد.