Congratulations...🐝🌹💖...ابی های سان...💖🌹🐝
.
.
.
تو که نیستی...مدام فکر میکنم...جاده ها...تابلوها...حتی شبپره hay زیر نور تیرهای چراغ برق...تله فیلم ارزوها...زاری...در پنبه زارهای دور...کاری...ژرف...کوبش هر اوا و صدای برف...
و هشیوار اسایی اخرین کلام...مثل از دست دادن یک حس...احساس...یا مفقودشدن حلقه گمشده ای که طاق میزند همه سرخوشی زندگی ات را بر کهنه گی یک لوح ...و قاب های ممتد کنج دیواری...چاردیواریها اما کابوسهای مسلمند...و عجیب بد میگذرد احتباس زمان در گردش کوچ تاندول به تاندول... وقتی که نباشی...تو که نباشی تنهایی...گاهی باعث میشود کسی درگیر صبوری های تو شود و کارکرد واژه ها را نمیشود انکار کرد...سپیدی مقطع بین خطوط...و نمیشود به پرچین های کنار جاده بی اعتنا بود...،جان دادن هر مود...صف انزار مدعیان محتوم..خیره به چشم های بی تحرک میشی...و نوار تصاویر درهم...!!!
.
.
.
🌺🌺🌺🤷♂️🧖♀️🧖♂️راوی ناموسخ...روایت مختوم🙈😽😸😻🧖♂️🧖♂️🧖♀️🤷♀️💖💖💖