𝓶𝓪𝓴𝓪𝓷 .شما در درک معجزه یا آیت ایراد داری
براى ریشه اصلى «اعجاز» دو معنا ذکر شده است: «ضعف» و «دنباله هر چیزى» ولى راغب در مفردات این دو معنا را به یکى باز مى گرداند و معناى اصلى را همان «دنباله هر چیزى» مى داند، و از آن جا که افراد ضعیف و ناتوان به دنبال مى افتند، این واژه به معناى «ضعف» آمده، و از آن جا که معجزات انبیا آن چنان است که اگر دیگران بخواهند با آن مقابله به مثل کنند ناتوان مى شوند واژه اعجاز بر آن اطلاق شده.
به هر حال، «معجزه» در تعریفى که علماى عقاید براى آن ذکر کرده اند، عبارت از چیزى است که شرایط سه گانه زیر در آن جمع باشد:
1. کار خارق العاده اى باشد که به کلّى خارج از توانایى نوع بشر است، و حتى بزرگترین نوابغ جهان از آوردن مثل آن عاجز باشند. در اینجا فرقی نمی کند فعلی توسط صاحب معجزه انجام شود، مثل زنده کردن مرده، یا اینکه صاحب معجزه در شرایط خارق العاده ای قرار بگیرد، مثلا در شکم ماهی زنده بماند یا آتش بر او سرد شود.
2. همراه با ادعاى نبوّت یا امامت از سوى خدا بوده باشد یا به تعبیر دیگر به عنوان سندى بر حقانیت مدعّى رسالت و امامت باشد، نه اینکه حتما همزمان با وقوع معجزه ادعای نبوت یا امامت شود.
3. همراه با «تحدّى» یعنى دعوت به معارضه و مقابله به مثل گردد، یعنى مدعى نبوت یا امامت اعلام کند که اگر مى گویید این کار از سوى خدا نیست همانند آن بیاورید.
از آنچه گفته شد امور زیر را مى توان نتیجه گرفت:
الف) معجزه متکى به نیروى الهى است، و با کارهاى نوابغ جهان و اکتشافات حیرت انگیز علمى قابل مقایسه نمى باشد، فى المثل یک کودک هفت ساله نابغه ممکن است سخنرانى فصیح و بلیغ و ماهرانه و پرمحتوایى داشته باشد، این یک نبوغ است، ولى یک طفل نوزاد، (عادتاً) ممکن نیست زبان به سخن بگشاید و با فصاحت سخن بگوید که: «من بنده خدا هستم، کتاب آسمانى به من داده شده، و پیامبرم»! آن چنان که در آیه 30 سوره مریم درباره مسیح مى خوانیم: «قَالَ انِّى عَبْدُاللَّهِ اتَانِىَ الْکِتَابَ وَ جَعَلَنى نَبِیّاً». در اینجا حضرت عیسی در کودکی اعلام پیامبری کرد و صحبت کردن در گهواره خود دلیل بر صحت این ادعا بود.
ب) معجزه به معناى انجام یک محال عقلى نیست؛ زیرا محال عقلى از دایره قدرت بیرون است و به حکم عقل غیر ممکن می باشد (خواه محال عقلی محال ذاتى باشد مانند اجتماع نقیضین و ضدین در محل واحد و در زمان واحد، یا محال بالغیر، مانند کارى که وجود آن سرانجام منتهى به یک محال عقلى مى شود)، مثل این که پیامبرى بخواهد صخره عظیمى را در پوست یک تخم مرغ جا دهد بى آن که صخره کوچک شود یا تخم مرغ بزرگ گردد. در اینجا منتهی به محال عقلی می شود؛ زیرا لازمه آن این است که صخره هم کوچک باشد هم کوچک نباشد.
بنابراین محالات عقلى نه در بحث اعجاز و نه در هیچ بحث دیگرى قابل طرح نیست؛ آنچه قابل طرح است محال عادى مى باشد. بنابراین معجزه فقط یک محال عادى است.
ج) معجزه به معناى برهم زدن قانون علیّت نیست: اصل علیت نه تنها جزء اوّل مسلّم علوم بشرى است، در فلسفه نیز این موضوع جزء ابتدایى ترین و مسلّم ترین مسائل محسوب مى شود که هیچ حادثه اى بدون علت امکان وجود ندارد؛ قائلین به معجزه این اصل مسلم را انکار نمى کنند.
بنابراین معجزات حتماً داراى علت هستند؛ ممکن است این علت علت ماوراى طبیعى باشد (زیرا عالم منحصر به عالم ماده و طبیعت نیست) و یا حتى ممکن است یک علت طبیعى ناشناخته باشد (یعنى علتى که شناخت آن براى افراد بشر بدون اتکا بر علم و قدرت پروردگار امکان پذیر نیست. بنابراین هرگاه انسانى به این «عامل طبیعى ناشناخته» دست پیدا کند حتماً متکى به یک نیروى الهى است.
معجزات انبیا، از جمله زنده ماندن حضرت یونس در دل نهنگ، ممکن است از نوع اوّل یا از نوع دوّم باشد، زیرا هر دو براى اثبات ارتباط آنها با خدا یکسان است.
قرآن مجید نیز کراراً روى قانون علیت تکیه کرده و آن را به عنوان یک اصل مسلم، چه در عالم طبیعت و آفرینش، و چه در زندگى اجتماعى انسان ها، و چه در زندگى فردى و خصوصى هر انسان، پذیرفته، و آیات بى شمارى در این زمینه وجود دارد، بنابراین هرگز نمى گوید معجزات معلول بدون علت اند.