تحلیل قطعه قبلی -نادیده-
در قطعه - یه چیزی مُرد- به کشته شدن یک احساس یا حتی توهم اشاره میکنه. نکتهای که وجود داره اینه که نظرات در مورد حسی که به اون اشاره میکنیم میتونه متفاوت باشه و ما هم همیشه در نظر داریم که برداشت هرکس با دیگری فرق داره. حتی نمیتونیم بگیم فلان نقطه نظر اشتباهه یا دیگری کاملا درسته، هدف کلی ما از خوندن و نوشتن این تحلیلها رسیدن به حقیقت نیست بلکه نزدیکتر شدن به حقیقته. پس با این اوصاف اگر خواننده این متن هستین و به نتایج خوبی رسیدین باعث خرسندی و خوشحالی ماست و اگر نظرات متفاوتی دارید حتما با ما به اشتراک بگذارید و نظرات خودتون رو ارسال کنین.
و اما برمیگردیم به تحلیل این قسمت از آلبوم، همونطور که گفتیم توی این قطعه به نظر میرسه یک حس ملموس و آشنا در سایه کشته میشه که پیامدهای مهمی در پی داره. ولی به نظر شما چه چیزی مُرده؟
متن کامل قطعه یه چیزی مُرد
یه چیزی مرد اون روز توم
با فرضم از جامعه دشمن شدم
نه میتونم جلوی دهنمو بگیرم
نه میتونم راجع بش صحبت کنم
یه چیزی مرد اون روز توم
که سرمای تنهایی تنمو سوزوند
اونوقت بود که دیدم نه میتونم ازش بترسم
نه میتونم جرات کنم
یه چیزی مرد اون روز توم
که کردم از ساقه سقوط
گندیدم توی باغ سکوت
گوشتمو خورد تا ته
حتی هسته هامو ربود
من هم در گیر نشدم و کردم عبور
دادم هرچی کردن توو حلقمو قورت
شده سینه خیز میرم اگه
جامعه پامو شکوند، اگه دستمو خوند
یه حس میگه بخون، بگو، چی گذشت بهتون
بمون بمون نذار همه بشن یه جور
به زور شده آدما رو بده تکون از توو
اما نده ضعفتو نشون
یه روز شاید تقی بخوره به توق
حسرت انتقامو نبری به گور
رخ روزگارو با خون کلمه بشور
اینو به کسی نگفته بودم ولی بدون
یه چیزی مُرد اون روز توم
یه چیزی مُرد اون روز توم
یه چیزی مُرد اون روز توم
یه چیزی مُرد اون روز توم هی
همه تو جستجوی معنان
نمی خوان بپذیرن که فقط یه ذره ان توو ذرات
پی دلیلن که نمیرن امروزو بکنن فردا
یه سری بلند کنن وسط سرها
بقیه فقط گوش به فرمان
مرض ما لاعلاجه به انتخاب نه واسه نبودن درمان
من واسه بردن جنگ بزرگتر حاضرم ببازم چند تا دعوا
گنده ام و طماع
تف به جامعه تف به هنر به شعر
کشتی ما نشسته کلا به گل
تو هم کافیه ببینی از این زاویه
محاله زندگی دیگه مثل قبل بشه
کافیه یه بار بگی نه جای ،بله
تا ببینی چقدر زور داری جلو گله
شاید اونروز ممنون باشی ازم
که توت کشتم یه خود متوهم
یه چیزی مرد امروز توت
یه چیزی مرد امروز توت
یه چیزی مرد امروز توت
یه چیزی مرد اون روز توم هی
یه چیزی مرد امروز توت
یه چیزی مرد امروز توت
یه چیزی مرد امروز توت
یه چیزی مرد اون روز توم هی
قسمت 1
یه چیزی مرد اون روز توم
با فرضم از جامعه دشمن شدم
نه میتونم جلوی دهنمو بگیرم
نه میتونم راجع بش صحبت کنم
(یه چیزی مرد اون روز توم، با فرضم از جامعه دشمن شدم) مشخصه که یک فرضیهای که جامعه علاقه چندانی به اون نداشته باعث شده بهرام از نظر جامعه به عنوان یک دشمن شناخته بشه. همینجا بگم که این قطعه فضایی بسیار شبیه به آلبوم قبلی بهرام یعنی -گذار- داره. در این آلبوم بهرام به عنوان یک شخصیت حقیقت جو، با جمله معروف "گفتم آسمون سیاس (سیاهه)" به مردم و شنیدن جواب "اینجا آسمون آبیه بی شک" از سمت مردم به یک دشمن سرسخت برای جامعه تبدیل میشه و حتی مردم اونو به قتل میرسونن.
(نه میتونم جلوی دهنمو بگیرم، نه میتونم راجع بش صحبت کنم) نشون میده این حقیقت به قدری تلخ و ناخوشاینده که بهرام نه میتونه جلوی دهنشو بگیره و نگه [ چون خیلی مهم و حیاتیه که همه بدونن ] نه میتونه راحت راجع بهش حرف بزنه [ چون انقدر ناخوشاینده که خون مردم رو به جوش میاره ]. پس این جملات هم خیلی یادآور همون آلبوم گذار هستند.
قسمت 2
یه چیزی مرد اون روز توم
که سرمای تنهایی تنمو سوزوند
اونوقت بود که دیدم نه میتونم ازش بترسم
نه میتونم جرات کنم
در این قسمت بهرام ارتباط مردن اون چیز و تنهایی سایه رو بیشتر باز میکنه. به طوریکه (یه چیزی مرد اون روز توم، که سرمای تنهایی تنمو سوزوند) پس اون چیزی که مُرده رو سایه بعد از احساس تنهایی شدید از دستش داده و (اونوقت بود که دیدم نه میتونم ازش بترسم، نه میتونم جرات کنم). نباید ازش بترسه چون تنهایی دیر یا زود به سراغ همه میاد اما از طرفی ام نمیتونه جرات کنه. این جملات به زبان ساده میخواد بگه اگر با جامعه اطرافت متفاوت شدی خواه ناخواه تنها هم میشی در حالی که هرگز نمیتونی به خودت اجازه بدی که به همه انتقاد کنی که چرا تو رو تنها گذاشتن. این یعنی تنهایی مطلق به واسطه در پی حقیقت بودنه که از سرمای اون تن و بدنتون میسوزه...
قسمت 3
یه چیزی مرد اون روز توم
که کردم از ساقه سقوط
گندیدم توی باغ سکوت
گوشتمو خورد تا ته
حتی هسته هامو ربود
این قسمت هم واقعا خیلی قشنگه. در اینجا بهرام حقیقت رو به یک میوه روی ساقه درخت در یک باغ بی سر و صدا که با داشتن مقدار بسیار زیادی میوه خالی از هیاهو و جنجاله تشبیه میکنه. باغ سکوت که به دلیل ساکت موندن صاحب خودش "دانای حقایق" و عدم رسیدگی باغبان به یک قبرستان مملو از میوههای فرسوده تبدیل شده. (یه چیزی مرد اون روز توم که کردم از ساقه سقوط، گندیدم توی باغ سکوت) باغی که میوههای داخلش همه رو به فرسودگی میرن و منظور از (گوشتمو خورد تا ته، حتی هسته هامو ربود) یک شخص نیست چون آدما هسته میوه رو نمیخورن، بلکه منظورش تجزیه شدن میوه توسط خاک باغی هست که باغبان نداره!
قسمت 4
من هم در گیر نشدم و کردم عبور
دادم هرچی کردن توو حلقمو قورت
شده سینه خیز میرم اگه
جامعه پامو شکوند، اگه دستمو خوند
اما (منم درگیر نشدم و کردم عبور) یعنی خودم رو به این سکوت محدود نکردم و با اینحال از این مخمصه عبور کردم. خب مسلما حقیقت مثل خورشیده که هیچوقت پشت ابر نمیمونه و بالاخره خودش رو نشون میده. حالا با این وضعیت عدم پذیرش حقیقت توسط عوام (دادم هر چی کردن تو حلقمو قورت) نشانهای از تحریف و انحراف حقایق برای مردم هست. یه نکته دیگه هم اینجا بگم که کلمه عبور باز هم داره به آلبوم "گذار" اشاره میکنه که در اون آلبوم هم عبور و گذر کردن از نارضایتی جامعه مد نظر بهرام بود.
اما همچنان ادامه میده به جای نا امید شدن (شده سینه خیز میرم اگه جامعه پامو شکوند، اگه دستمو خوند). تناسب زیبای کلمات "دست و پا" و به دنبال از دست دادن اونها ناتوانی و سختی ها بسیار زیاد خواهند شد.
قسمت 5
یه حس میگه بخون، بگو، چی گذشت بهتون
بمون بمون نذار همه بشن یه جور
به زور شده آدما رو بده تکون از توو
اما نده ضعفتو نشون
همونطور که مشخصه باز هم شاهد توصیههای بهرام برای دوری از ناامیدی هستیم. حسی که رو به جلو حرکت میکنه (یه حس میگه بخون، بگو، چی گذشت بهتون) این حس به علاوه اصرار کردن برای ادامه دادن همیشه در حال تحریک کردن افراد هست که بیان کنند دیگران چقدر حقوق اونهارو زیر پا گذاشتند.
(بمون بمون نذار همه بشن یه جور) اجازه نده همه جزو عوام بشن و از حقیقت فراری باشن. حتی به زور هم که شده (به زور شده آدما رو بده تکون بده از توو) ولی در حالی که میخوای دیگران رو متقاعد کنی خودت رو تحقیر نکن (اما نده ضعفتو نشون).
قسمت 6
یه روز شاید تقی بخوره به توق
حسرت انتقامو نبری به گور
رخ روزگارو با خون کلمه بشور
اینو به کسی نگفته بودم ولی بدون
جملات (یه روز شاید تقی بخوره به توق، حسرت انتقامو نبری به گور) واضح هستند و نیازی به توضیح ندارند. فقط یه نکتهای اینجا هست، اینکه در قطعه قبلی یعنی -نادیده- داشتیم که (حتی اگه مجبوری به انتقام فکر کن) و این قسمت با قطعه قبلی در ارتباطه.
ولی جالب ایننجاست که قسمت بعدی با قطعه بعدی یعنی -خون- در ارتباطه و داریم (رخ روزگارو با خون کلمه بشور) نشانه از این داره که کم کم نادیده گرفتن حقیقت داره خشم و خشونت بعضی هارو شعله ور میکنه!!!
بهتره توضیحات بیشتر و اینکه -یه چیزی مرد- چطوری به -خون- متصل میشه رو در تحلیل بعدی توضیح بدم، ولی خب همینجوری هم مشخصه که خون بعد از مردن مرده جاری میشه!!!
قسمت 7
اینو به کسی نگفته بودم ولی بدون
یه چیزی مُرد اون روز توم
یه چیزی مُرد اون روز توم
یه چیزی مُرد اون روز توم
یه چیزی مُرد اون روز توم هی
اینجا همون جایی هست که خواننده [ یعنی بهرام یا هر مخاطب دیگه یا حتی سایه ] کلا تغییر فاز میده میخواد یه حرف جدید بزنه (اینو به کسی نگفته بودم ولی بدون، یه چیزی مرد اونروز توم). این جمله از لحاظ کلمات تفاوتی با همون جملات اول ندارن ولی لحن بهرام حین گفتنش عوض میشه و این به معنی این هست که یک اتفاق جدید در حال رخ دادنه.
به نظر بنده تا قبل از این منظور از مُرده، یک حقیقت راستین بود اما همونطور که اول اشاره کردم این اتفاق باید منجر به مردن یک احساس فطری در انسانها بشه. اون حس فطری یعنی نوع دوستی و انسانیت!
با کتمان کردن حقیقت و پوشاندن اون یک خشم خاموش و فاجعه بار رو در جامعه انباشت میکنیم که بالاخره یک روزی همه متوجه این میشن که باید این خشم و عصبانیت رو یه جایی خالی کنند و اونجاست که خونها به پا خواهد شد.
قسمت 8
همه تو جستجوی معنان
نمی خوان بپذیرن که فقط یه ذره ان توو ذرات
پی دلیلن که نمیرن امروزو بکنن فردا
یه سری بلند کنن وسط سرها
در ادامه بهرام از پیامدهای کشته شدن حس نوع دوستی و مروت میگه که (همه تو جستجوی معنان، نمیخوان بپذیرن که فقط یه ذره ان توو ذرات) اشاره به خود خواهی آدما داره. ارتباط معنایی این قسمت با شعر سعدی "بنی آدم اعضای یکدیگرند، که در آفرینش ز یک گوهرند" مشخصه اما آدما به جای اینکه "چو عضوی به درد آورد روزگار، چنان عضو هارا نماند قرار" فقط (پی دلیلن که نمرین امروزو بکنن فردا، یه سری بلند کنن وسط سرها) ابیات طوری همدیگه رو تکمیل میکنند که بهتره بقیه ش رو به خودتون بسپرم و توضیحات اضافی ندم...
قسمت 9
بقیه فقط گوش به فرمان
مرض ما لاعلاجه به انتخاب نه واسه نبودن درمان
من واسه بردن جنگ بزرگتر حاضرم ببازم چند تا دعوا
گنده ام و طماع
در این قسمت بهرام داره جامعه رو به دو قسمت کلی تقسیم میکنه. یه قسمت همون جمعیت قبلی که (پی دلیلن نمیرن امروزو بکنن فردا، یه سری پیدا کنن وسط سرها) که بیشتر اشاره به افرادی داره که به دنبال مقام یا ثروت بیشتر هستند. اما دسته دوم (بقیه فقط گوش به فرمان) که اشاره واضحی به قشر فرودست جامعه داره که طبیعتا گوش به فرمان و قانع هستند.
اما این بیماری اختلاف طبقاتی درمان داره یعنی (مرض ما لاعلاجه به انتخاب، نه واسه نبودن درمان). پس ما مردم به هر دلیلی خودمون انتخاب کردیم که یه سری از افراد بر ما حاکم باشند و ما هم گوش به فرمان اونها، شاید حال نداریم اونا رو به پایین بکشیم و به همین وضعیت راضی هستیم!
ولی اونی که یعنی (من واسه بردن جنگ بزرگتر حاضرم ببازم چندتا دعوا) اون یاغی هست که حاضره باخت بده ولی باختن رو نپذیره! [ یکم جواد خیابانی طور شد ولی امیدوارم متوجه شده باشین ]. در آخر هم یاغی میگه من طمع میکنم به پیروزی (گنده ام و طماع).
قسمت 10
تف به جامعه تف به هنر به شعر
کشتی ما نشسته کلا به گل
تو هم کافیه ببینی از این زاویه
محاله زندگی دیگه مثل قبل بشه
اینجا دیگه یاغی بودن خودش رو بیشتر به رخ میکشه و حتی اون چهره زیبای زبان آدما یعنی هنر رو هم فراموش میکنه و میگه (تف به جامعه تف به هنر به شعر، کشتی ما نشسته کلا به گل)، نشان از زمانی داره که هنرمند از فشار بیش حد همه ذهنیت خودش رو کنار میذاره و خیلی هارو لعنت میکنه چون کشتی هنر به واسطه کم توجهی جامعه به گل میشینه!
(تو هم کافیه ببینی از این زاویه) از زاویهای که دیگه تحمل و صبر برای پذیرش تحقیر رو نداری و بعد از اون (محاله دیگه زندگی مثل قبل بشه) زندگی از این به بعد دیگه راحت نیست.
قسمت 11
کافیه یه بار بگی نه جای ،بله
تا ببینی چقدر زور داری جلو گله
شاید اونروز ممنون باشی ازم
که توت کشتم یه خود متوهم
رفقای خوب من شما فقط (کافیه یه بار بگی نه جای، بله) تا ببینی چقدر دید همه نسبت به تو عوض میشه (تا ببینی چقدر زور داری جلو گله). اما نه گفتن به موقع و به درستی نه تنها اشکال نداره بلکه توهم ما از آدمای اطرافمون رو از بین میبره. توهم اینکه همه اونایی که میشناسیم دلسوز ما هستند. بعد از نه گفتن (شاید اونروز ممنون باشی ازم، که توت کشتم یه خود متوهم).
قسمت 12 (کورس)
یه چیزی مرد امروز توت
یه چیزی مرد امروز توت
یه چیزی مرد امروز توت
یه چیزی مرد اون روز توم هی
یه چیزی مرد امروز توت
یه چیزی مرد امروز توت
یه چیزی مرد امروز توت
یه چیزی مرد اون روز توم هی
این دو لحن متفاوت در خوانش این جملات نشون میدن که جمله (یه چیزی مرد امروز توت) که اتفاقا سه بار هم تکرار میشه دفعه اول اشاره به "حقیقت" دفعه دوم اشاره به "صبر و بردباری" و دفعه سوم "خود متوهم" داره. در ادامه هم (یه چیزی مرد اون روز توم) که با لحن متفاوت گفته میشه اشاره به "فطرت انسان" و حتی حس نوع دوستی داره.
تحلیل قطعه قبلی -نادیده- تحلیل قطعه بعدی -خون-