اودیسئوس در افسانه های یونانی ، جنگجویی بی همتا و شاهی خردمند و باهوش بود که مردمش او را به عنوان قهرمان محلی خودشان می دانستند اما چند قرن بعد در سرزمین ژرمن ها ، پسری به دنیا آمد که قرار بود نه با شمشیر بلکه با یک توپ ، غرور ملتش را به رخ دنیا بکشد ؛ با پاهایی که حکم دستان یک پیانیست را داشت و اراده ای فولادی از جنس ژرمن ها که هیچگاه تسلیم نمی شد . کسی که اولین قهرمان جام جدید جام جهانی شد .
فرانتس بکن باوئر را چطور می توانیم توصیف کنیم ؟
مدافع ، گل زن ، رهبر ، کاپیتان ، مدیر ، مربی ، تاریخ ساز یا قهرمان آلمان ؟ برای آن بازیکن که برعکس بقیه بازیکنان مانشافت موی سیاه رنگی داشت ، این کلمه ها او را توصیف نمی کنند بلکه او توصیف کننده این مجموع کلمه ها است .
فرانتس بزرگ در خانواده طبقه کارگر مونیخ پس از جنگ بزرگ شد . مونیخی که فرسنگ ها از شهر با شکوه امروزی فاصله داشت و بایرن مونیخ ، تیم محبوب و برتر مونیخ نبود . در آن زمان قدرت فوتبال آلمان ، مونیخ 1860 بود ؛ باشگاهی که فرانتس در کودکی به بازی هایش می رفت . پدر او که یک کارمند ساده اداره پست بود ، همیشه پسرش را بخاطر علاقه شدیدش به کاپیتان آن تیم رویایی 1954 ، فریتس والتر ، مسخره می کرد اما فرانتس کوچک بی توجه به این حرف ها همچنان به فوتبال عشق می ورزید . تا جایی که زمانی که او و دوستانش با خبر شدند که مونیخ 1860 ، بودجه کافی برای ادامه تیم داری تیم جوانانش را ندارد ، هم قسم شدند تا به آن باشگاه بروند اما یک سیلی توسط هم تیمی اش در بازی های زیر چهارده ساله ها در سال 1959 باعث شد تا قصه او و مونیخ 1860 به اتمام برسد و او برای تلافی به تیم رقیب یعنی بایرن پیوست . کسی چه می داند که اگر آن سیلی نوجوانانه رخ نمی داد ، الان تاریخ فوتبال چگونه بود ولی اینگونه بود که داستان فرانتس بکن باوئر و بایرن مونیخ آغاز شد و در طی سالیان سال ، تاریخ سازی های فراوانی کردند .
در جوانی هیچ شباهتی با شخصیت اتو کشیده اش که ما از او بخاطر داریم نداشت و مثل اکثر جوانان هم دوره ای خود بی پروا بود .
در سال 1963 ، اخباری منتشر شد که با اینکه نامزدش باردار است اما او قصد ازدواج با او را ندارد . به همین علت از لیست تیم جوانان آلمان غربی خط خورد و سرمربی تیم ، دیتمار کرامر ، با چنگ و دندان توانست بکن باوئر جوان را به تیم بازگرداند آن هم زمانی که قبول کرد تا این جوانک در بازی های خارج از خانه با او هم اتاقی شود . این کار به ظاهر اقدامی برای جلوگیری از خرابکاری های او بدوه است اما در اصل تنبیهی برای کرامر بود زیرا باید اتاق کوچک هتلش را با یک جوان سرکش شریک می شد اما به هر حال کرامر شرط را قبول کرده بود تا در سال 1965 ، فرانتس بکن باوئر اولین بازی رسمی بسن المللی خود را انجام بدهد .
در جام جهانی 1966 ، یکی از ستارگان مانشافت بود . جایی که توانست با به ثمر رساندن 4 گل ، در قبل خط دفاعی آلمان بدرخشد و با هم تیمی هایش به قینال این رقابت ها برسند . در فینال اما ، به انگلیس سر الف رمزی برخوردند و با نتجیه 4-2 شکست خوردند .
سالیان بعد ، سر بابی چارلتون که خود جزو پسران 66 بود ، نقد کرد که قبل از بازی سر الف رمزی به او گفته بود تا جوانی در تیم ملی آلمان به نام بکن باوئر را دفع کند و بعد از بازی به او گفتند که مربی تیم ملی آلمان ، دقیقا همین دستور را به فرانتس داده بود و آنها در طول بازی همدیگر را خنثی کردند .
در جام جهانی 1970 باز هم نزدیک به بدست آوردن جام زرینه بال شد . در یک نیمه نهایی کاملا کلاسیک فوتبالی ، آلمانی ها 4-3 توسط ایتالیا مغلوب شدند تا دست فرانتس از آخرین ژولز ریمه کوتاه بماند . در نیمه دوم وقت اضافی همان بازی ، بکن باوئر از ناحیه شانه آسیب دید و چون آلمان همه تعویض های خود را انجام داده بود ، مجبور شد با دستی آویزان از گردن بازی بجنگد .
در اردوی تیم ملی تنش هایی بین تیم و هلموت شون بود که باعث شد که فرانتس جور آن را نیز بکشد . با این حال ، بکن باوئر و تیم ملی آلمان دست از تلاش نکشید . او بعد از مدت ها ، توانست سرمربی تیم ملی آلمان ، هلموت شون را راضی کند تا از او به عنوان یک لیبرو استفاده کند . در سال 1972 ، کاپیتان شد و در همان سال با شکست دادن شوروی با نتیجه 3-0 ، آلمان توانست قهرمان اروپا شود تا مقدمه ای برای موفقیت های بعدی باشد .
بالاخره جام جهانی 1974 آلمان رسید . اینبار مانشافت راه نیمه کاره را به اتمام رساندند و با شکست دادن هلند رینوس میشل و یوهان کرویف با نتیجه 2-1 ، توانستند بر بام جهان به ایستند و سینه های خود را با غرور سپر کنند .
قبل از جام جهانی ، بایرن را قهرمان اروپا کرده بود و حالا نوبت آلمان بود تا با آن مرد مو فر بتواند طعم دوباره قهرمانی را بچشد . انگار که یک معجون جادویی بود که هر تیمی او را می داشت ، به موفقیت دست پیدا می کرد .
سال 1977 ، بعد از 12 فصل از بایرن مونیخ جدا شد و به آمریکا رفت تا برای نیویورک کاسموس بازی کند و هم تیمی پله شود .
روحیه رهبر و جسورانه بکن باوئر ، او را به یک گزینه درخشان سرمربیگری در سال 1984 کرده بود اما به علت اینکه مدرک مربیگری نداشت ، او را به سرپرستی تیم منصوب کردند . فرانتس یک مشت جوان بسیت و چند ساله که بر سر پول دعوا می کردند را تبدیل به یک هیولا کرد . سبک رهبری جسورانه او این بود که حتی به بازیکنانش توهین کند . این سبک عجیب اما کارآمد ، باعث شد تا آلمان وارد فینال جام جهانی 1986 شود اما انگار که جادوی مارادونا را کسی نمی تواسنت متوقف کند و آلمانی ها در آن بازی 3-2 به آرژانتین باختند . چهار سال بعد در جام جهانی 1990 ، زمان بهتر شدن و رسیدن به تمامی پتانسیل بود . آنها با اراده عجیبی به فینال جام جهانی 1990 رسیدند و رقیب آنها کسی نبود به غیر از مارادونا و یاران آرژانتینی اش .
وقت انتقام فرا رسیده بود و در آن فینال آلمان انتقام فینال چهار سال پیش را گرفت و اشک مارادونا را در آورد .
اینطوری شد که بکن باوئر به دومین فرد بعد از ماریو زاگالو تبدیل شد که هم به عنوان بازیکن و هم به عنوان مربی توانست جام جهانی را ببرد . این آخرین باری بود که فرانتس بر روی نیمک مربیگری دویچسلند نشست و بعد از یک دوره کوتاه در مارسی فرانسه به بایرن یازگشت تا مربی و بعد ها رئیس باشگاه شود و از بایرن یک هیولا بسازد .
اما تاثیر فرانتس بک باوئر در فوتبال آلمان و بایرن فراتر از 4 قهرمانی بوندسلیگا ، 4 قهرمانی جام حذفی آلمان ، 3 قهرمانی پیاپی جام باشگاه های اروپا ، یک جام ملت های اروپا ، 2 جام جهانی و 2 توپ طلا بود . او کسی بود که فوتبال آلمان را تبدیل به یکی از برترین فوتبال های دنیا تبدیل کرد و بخاطر همین بود زمانی که 7 ژانویه 2024 رسید و چشمانش را مرگ ، برای همیشه از دنیا بست ، ژرمن پیکالهاب هایشان را برداشتند و چتر سیاه بر فراز موینخ بر افراشتند و حاکمان باواریا ، نور کاخ رزیدنس را کم کرده زیرا دیگر نوری نیست تا قلب بی رمغ مردم مانشافت را دوباره نورانی کند و همه این ها برای مردی بود که بخاطر شباهتش به یوزف اول ، پادشاه باواریا ، لقب قیصر (De Kaiser) را به خود گرفت .
حالا برای همیشه ، آلمان و مونیخ ساکت تر ، فقیر تر و تاریک تر از همیشه است زیرا مرد مو فر سیاه ، با آن کمر صاف ، لبانی غنچه و اعتماد به نفس عجیب برای همیشه ساکت شد و میراثی از رهبری ، جسارت ، اعتماد بنفس را به جا گذاشت .
فوتبال با یک اسطوره واقعی بدرود گفت .
به قیصر مستطیل سبز ،
فرانتس آنتون بکن باوئر !
Danke , Franz