مطلب ارسالی کاربران
بخشی از خاطرات نیمار:
بخشی از خاطرات نیمار:
یه بار پدرم بهم پول داد که برم قبض رو پرداخت کنم، من جاش یه بلیط شانس گرفتم که ماشین ببرم، وقتی رسیدم خونه و به پدرم گفتم چیکار کردم، بدجوریکتکم زد، فرداش یه ماشین دم درمون وایساد ما فکر کردیم برنده شدیم،اما اون ماشین از شرکت برق بود و برق مارو قطع کرد، پدرم دوباره منو کتک زد.