عشق من به تیم ملی برزیل، قبل از دوران بازی کردن و مربیگریام آغاز شد. از سالهای کودکی... رنگ زرد و سبز تیم ملی برزیل، همیشه در یاد من بود"
ماریو زاگالو
چمن داغ و آتشین. سرزمین آزتکها. مردان زردپوش، این بوم نقاشی اوست...
یک خط باریک. اولین خط. از کنارههای بوم. از سمت راست. مدافع است یا مهاجم؟ اصلا آنها برای دفاع کردن آمدهاند؟ او کاپیتان است. از سمت راست. میدود. از هیچ کجا. ناگهان در مقابل آن توپ سرگردان. ناگهان شلیک کارلوس آلبرتو...
قلممویی بزرگ. میتوانی سبیلهایش را ترسیم کنی؟ قلم را بر بوم بکوب. محکم. با صلابت. به صلابت شوتهایش. به صلابت یک شلیک از رویلینو.
و خطوط باریک. قلمموی ظریفت را بردار. ظریفترین آنها. یک لاینر. نخستین برخورد قلممو بر بوم کافیست. بگذار قلممو روی بوم حرکت کند. برقصد.این هنر توستائوست. هنر دریبل زدن در مقابل مدافعان بزرگ. بزرگترینها. بابی مور. فاکتی... قلمموی ظریف، راهش را روی بوم خشن پیدا میکند. خطوطی به ظرافت حرکات توستائو...
زمان آوردن اندیشههایت روی بوم است. با هر قلممویی. بگذار بیننده، به راز تفکرت پی ببرد. در هر جای بوم. در هر جای زمین. این مغز متفکر توست. این ژرسون قدکوتاه است. با موهای خالی شده در جلوی سر. با اندامی چهارشانه. بازیساز. بازیساز. مرد پاسهای کلیدی. در همه جای زمین. در همه جای بوم.
کمی فانتزی هم لازم است. تابلوی تو، برای تمام مردم دنیاست. برای عاشقان و نه فقط روشنفکران. برای اهل هنر و نه فقط مردم کوچه و بازار. بگذار گلها به ثمر برسند. در هر بازی. در مقابل افسانهای به نام گوردون بنکس. در بازی نهایی. از شمارهی 7 پشت لباسش میفهمی که هنرمند است. همه کاره. ژرزینیو در تمام بازیهای برزیل 1970 گل میزند. فانتزی جاری در تابلوی نقاشی تو. طوفان ژایر..
تابلو کامل شده. هنر، ظرافت، اندیشه، صلابت. زمان امضا کردن آن است. امضای تو، هویت هنر توست. ظرافت؟ البته که لازم داری. به ظرافت آن حرکت بدون توپ. فریب اروگوئهایها. صلابت؟ بگذار شوت بزند. از راه دور. در مقابل مستحکمترین دیوار دفاعی دنیا. به رنگ لاجوردی. یک ضربهی آزاد. و پرواز. بله امضای تو، از آسمانها آمده. پرواز میکند. در آسمان ضربهی سر... تابلو آماده شده. پادشاه پله، امضای تابلوی توست. تو، بزرگترین نقاش تاریخ فوتبال. تو، ماریو زاگالو...
فاتح ژولریمه. بازیکن و مربی. فاتح ابدی جام برای برزیلیها. زاگالو در مستند فیفا به مناسبت 90 سالگیاش (به علت کپیرایت امکان آپلود نیست) عشق به برزیل را با جملات ابتدای متن عیان میکند... یک عشق سبز و زرد
ما هم هنرمندی داشتیم
زاگالو تا سال 1974 در برزیل میماند. تا دوران تغییر. تا ترکتازی اروپاییها. تا کنار زدن برزیل. بهمنش میگوید:
"فوتبال آمریکای لاتین، مثل گلهای پژمرده، از پنجره به بیرون انداخته شده..."
زاگالو برزیل را ترک میکند.
یک سفر طولانی. با قالیچهی پرنده. یک سفر 11 هزار کیلومتری. از برزیل تا سرزمین شیوخ نشسته روی زر. ماریو زاگالو، سرمربی تیم ملی فوتبال کویت. امیر کویت، رویاهای بزرگی برای تکیه زدن بر جایگاه نخست فوتبال آسیا در سر دارد. برای شکست دادن شاهزادگان بیرقیب فوتبال آسیاه. برای شکست ایرانیها...
در خرداد 1355 کویت با زاگالو به فینال جام ملتهای آسیا. در تهران. در استادیوم یکصدهزار نفری آریامهر. ضربهی پروین، رویاهای کویت را نقض بر آب میکند. یک سال بعد و دیدار نفسگیر مقدماتی جام جهانی 1978 راه کویت پس از پیروزی برابر استرالیا هموار شده. مهیای دو بازی برابر ایران زاگالو از بازی میگوید:
"حالا دیگر راه ورود ما به آرژانتین، هموارتر از قبل شده است .... ما در تهران با ایران مساوی خواهیم کرد و سپس در کویت دو امتیاز از آنها خواهیم گرفت..."
بازی برابر کویت، داستانی ایرانی است. داستان زیرکی حشمت مهاجرانی. داستان نشاندن حسن روشن مصدوم روی نیمکت. داستان فریب زاگالو. ایران، در هر دو بازی رفت و برگشت کویت را شکست میدهد. جشن صعود به جام جهانی پس از پیروزی برابر استرالیا در آخرین بازی. جشن پیروزی حشمت مهاجرانی و پسرانش برابر ماریو زاگالوی بزرگ در سرزمینی غریب.
ما هم نقاش خودمان را داشتیم
پایان