مطلب ارسالی کاربران
نوبوتورا تاکدا
نوبوترا تاکدا
احتمالا همه کسانی که با تاریخ ژاپن و سامورایی ها آشنایی دارند شینگن تاکدا که به ببر کایی معروف بود را می شناسند شینگن از بهترین و کاردان ترین فرماندهان تاریخ جهان بوده است و تا مرز فتح کل ژاپن هم پیش رفت! اما کمتر کسی در مورد نوبوترا تاکدا پدر هارونوبو چیزی می داند نوبوترا مردی بسیار کج خلق و تند مزاج بود او در جوانی به موفقیت های بسیاری دست یافت و پیروزی های متعددی کسب کرد و همواره با طوایف هوجو، ایماگاوا و سوا در رقابت بود. او سه پسر داشت بزرگترین پسرش هارونوبو بود دومین پسر نوبوشیگه بود و سومین پسرش نوبوکادو بود جانشین نوبوترا که هارونوبو بود همیشه با پدرش در حال بحث و جدل بودند و پدرش به شدت از او بیزار بود نوبوترا با تحکیم قدرت و ایجاد اتحاد با خاندان ایماگاوا و سوا وصلت کرد و یکی از دخترهایش با یوشیموتو ایماگاوا ازدواج کرد و یکی با رئیس خاندان سوا. نوبوترا در پیری بسیار شکاک و خودرای شده بود و با وجود اینکه مردمش در فقر و قحطی و بیماری به سر می بردند مدام ب فکر جنگ بود و اهمیتی به اوضاع منطقه اش نمی داد و همین باعث شد تا فرماندهانش از او رو برگردانده و از هارونوبو بخواهند تا او را برکنار کند. نوبوترا یک بار یکی از زیردستانش که مائدا نام داشت را به جرم پناه دادن به دشمن محاکمه کرد و به خاطر اینکه مائدا حاضر به لو دادن جای دشمن نشد او و زن و بچه هایش را قتل عام کرد! او حتی با زنش نیز اختلاف زیادی داشت و با او برخورد مناسبی نداشت هارونوبو وقتی خودکامگی و بداخلاقی های پدرش را دید با فرماندهان اتحاد بست و نقشه برکناری نوبوترا را کشیدند در یک مسابقه تیراندازی هارونوبو عمدا بد عمل کرد و همین باعث عصبانیت نوبوترا شد و نوبوترا او را از جانشینی برکنار و نوبوشیگه پسر دومش را جانشین خودش اعلام کرد نوبوکادو هم که پسر آخر بود علاقه ای به جنگ نداشت و به هنر و نقاشی علاقه زیادی داشت نوبوترا با نوبوشیگه و نوبوکادو ارتباط بسیاری خوبی داشت یکبار وقتی نوبوترا یکی از خدمتکارانش که زن بود دستور به درخت بستن او را داد و در حالی که شراب می نوشید پسرش هارونوبو آمد نوبوترا از او خواست تا کنارش بنشیند و با هم شراب بنوشند اما هارونوبو مخالفت کرد و انجام این کار به منوط به آزادی آن زن دانست ولی نوبوترا مخالفت کرد هارونوبو بی باکانه آن زن را آزاد کرد پدرش عصبانی شد و خواست او را بکشد اما موفق نشد و صدمه چندانی به پسرش وارد نشد! پس از اینکه لشکریان نوبوترا به میدان جنگ رفتند یک شب به جان نوبوترا سوء قصد شد و هارونوبو به کمک پدرش شتافت و نوبوترا از اینکه پسرش جان او را نجات داده بود متعجب شد و خواست او را نوازش کند اما پشیمان شد این سوء قصد به دستور رییس طایفه سوا بود او می خواست از دست نوبوترا و هارونوبو راحت شود و آنها را تهدیدی برای قلمرو اش می دانست قبل گفته شد که دختر نوبوترا که نِنِه نام داشت با یوشیموتو ایماگاوا ازدواج کرده بودند و این دو طایفه با این پیوند با هم متحد شده بودند نوبوترا به یوشیموتو نامه ای نوشت و خواست تا هارونوبک را دستگیر کرده و به سوروگا ببرند از آن طرف هارونوبو نیز به یوشیموتو نامه نوشته شده بود خواستار کمک ایماگاوا برای برکناری پدرش و تبعید او به سوروگا شده بود نوبوترا شب قبل از عزیمت برای بازگشت به کایی از هارا فرمانده وفادارش خواست تا برای بردن هارونوبو به سوروگا مشکلی پیش نیاید و اتفاقی نیفتد روز بعد هنگام برگشت نوبوترا و هارونوبو و فرماندهان دسته ای سرباز با یک فرمانده از سوروگا آمدند و خواستند تا هارونوبو را ببرند یوشیموتو هارونوبو را خطرناک تر از پدرش می دانست هارونوبو به قاص گفت چه کار داری قاصد گفت می خواهم نوبوترا را ببینم هارونوبو اجازه نداد و مجددا خواست کارش را بگوید او گفت می خواهم هارونوبو را به سوروگا ببرم هارونوبو گفت ابله تو برای نوبوترا دستور گرفته ای قاصد گیج شده بود و خواست پیش سربازانش برگردد اما هارونوبو او را کشت و کانسوکه را یکی از زیردستان هارونوبو بود و به دستور ایماگاوا برای جاسوسی پیش هارونوبو رفته بود را به پیش سربازان ایماگاوا فرستاد تا آنها را آرام کند کانسوکه به سربازان گفت آرام باشید فرمانده تان قصد سرپیچی از دستور ایماگاوا را داشت و کشته شد نوبوترا وقتی سپاهیان ایماگاوا را دید به ایتاگاکی فرمانده زیردستش گفت اگر برای بردن هارونوبو آمده اند این کار را بکنید این کار برای نجات کایی است یک دفعه سربازان او را محاصره کرده و فرماندهان و سربازانش ضد دستور او عمل کردند و او حیرت زده شد و اسم فرماندهانش را فریاد زد اما هیچکس جواب نداد حتی فرمانده هارا نیز که نوبوترا بیشتر از همه به او اطمینان داشت کاری نکرد و مردد بود و یکی از فرماندهان به او گفت به خاطر این کارت مواخذه نمی شوی و افسار اسب او را گرفت بدین ترتیب نوبونرا برکنار شده و به سوروگا تبعید شد و آنجا به خوشگذرانی مشغول بود و روزهایش را به نوشیدن شراب و شنا می پرداخت و به کیوتو پایتخت آن زمان ژاپن سفر کرد و پسرش ماهیانه مبلغ بالایی برای نگهداری او در سوروگا می پرداخت.