مطلب ارسالی کاربران
شعر تاریخی حج اصغر عزیز در وصف سلطان مارینوس اوزینیدوس کبیر
ای مرد یونانی به تو گویم همی صد آفرین
بگذار تا گویم به تو جانان مایی نازنین
.
با دست خالی آتشی بر تیم تاج ما زدی
چون با تو باشم هم قدم هستم به فردوس برین
.
آن مـانـع پیوند مـا و ایـن حرمت لبخند مـا
بشکن تو مانع را بیا آزرده ام از آن و این
چون کعبه را خواهی بیا بنما طواف این دلم
زمزم اگر خواهی بشو با قطره اشکم عجین
باشد چو بیت العنکبوت اهون میان خانه ها
آتـش بـزن آن لانه را از شعله آهت چنین
.
دیدم تـو را در سیرجان معبود قلبم می شدی
آنجا همان شهر خداست خاک مقدس در زمین
.
خواننده شهرم شدی روشنتر از شبنم شدی
آوای صوت تو بود شیرینتر از نوش آفرین
.
گفتم به مرد قهرمان هستی تو در جان و روان
دشمن حسد ورزد به تو این دشمن پست و حزین
.
گفتم روم در سیرجان تا گل بچینم بهر تو
گفتی بیا گل بوته ها از مخزن قلبم بچین
.
خـود عـشـق سـوزان مـنـی مهر فـروزان مـنـی
با این تن و این جان من مهر تو می باشد عجین
.در احسن تـقـویـم هستم چـون در آغوش منی
خواهی از این بهتر کنی بازا و در قلبم نشین
.
باشد چو بیت العنکبوت بتخانه مردان جور
نابود کن آن خـانـه را با دستان آهنیـن
.
راه سعادت گر بخواهی زاهدی مستانه شو
بیچارگی خواهی اگر راه سکوت را برگزین
.
.
سقراط یونانم تویی جانان بیا افسانه شو
یکباره گر خـواهـی بیا اصغر مـجـنـون را ببین
🇬 🇬🇷🇷 🇬 🇬🇷🇷 🇬 🇬🇷🇷 🇬 🇬🇷🇷 🇬 🇬🇷🇷
💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙